گردوها نرسیدهاند. این را میشود از روی پوست ترد و تیرهی آنها حدس زد. برگهای پهن سبز سیر در آرامش ظهر تابستانی با رگههای نور خورشید خیره معاشرت میکنند. بوی گردو و بوی برگهای تند باغ را قرق کرده. باغی توی جادهی احمدآباد. کلاه لگنی آمیزممد هی میگیرد به شاخههای…
ادامهصحنهی قتل به روایت قاتل: «یکآن دیدم بیدارم و با لباس خواب پای تختخواب آپارتمانم در اکول نرمال. نور خاکستری صبح نوامبر، ساعت تقریباً نه صبح یکشنبه شانزدهم بود، از صافی پنجرهی بلند دست چپ رد میشد و به انتهای تخت میرسید. قاب پنجره یک جفت پردهی سلطنتی قرمز خیلی…
ادامهصداها یک ماه بعد از بازنشستگی احمد از او انتقام گرفتند. تازه بعد از ۴۷ سال از سر و صدای آهنگری دور شده بود. اردیبهشت رفته بودند شیراز، آنجا پسرش گفت چرا صدایت اینطور شده؟ چرا نمیتوانی خوب حرف بزنی. کلمهها روی زبان سنگین بودند. دکترهای گوش و حلق و…
ادامه