روبرتو بولانیو را امروز بعد از نویسندگان مطرح نخستین نسل شکوفای ادبیات آمریکای لاتین، مثلاً گابریل گارسیا مارکز و خورخه لوئیس بورخس، مهمترین نویسندهی برخاسته از امریکای لاتین میدانند، نویسندهای که بار دیگر توجه دنیا را به ادبیات این تکه از جهان جلب کرد و الهامبخش نویسندههای جوان بسیاری در کشورهای مختلفی چون مکزیک، پرو، و شیلی شد. مهمترین آثار بولانیو که باعث شهرت او در دنیای انگلیسیزبان شدند دو رمان طولانی او یعنی «کارآگاههای یاغی» و «۲۶۶۶»اند ــ هرکدام با حجمی بیشتر از ششصد صفحه. اگرچه این دو رمان هنوز به فارسی برگردانده نشدهاند اما از رمانهای کوتاهتر و مجموعهداستانهایش چندتایی به فارسی درآمدهاند، از جمله «آخرین غروبهای زمین»، «شرم نوشتن»، «شبهنگام در شیلی»، «موسیو پین»، و «ستارهی دوردست».
بهتازگی بعد مدتها انتظار بالاخره نخستین زندگینامهی این نویسنده به همت مونیکا ماریستین، آخرین خبرنگاری که پیش از مرگ بولانیو با او مصاحبه کرد، به انگلیسی چاپ شده. در ابتدای کتاب اشاره کرده تا زمان در دسترس قرار گرفتن آرشیو کامل نوشتههای بولانیو، شامل یادداشتها و نامههای او، که مستلزم حلوفصل شدن اختلافات شخصی میان بازماندگان او است، امکان ارائهی زندگینامهی جامعی از این نویسنده وجود ندارد. ماریستین برای نوشتن زندگینامهی بولانیو به سراغ همان روشی رفته که بولانیو خود برای بخش میانی «کارآگاههای یاغی» برگزیده: در آن کتاب دو شاعر اصلی روایت ناپدید شدهاند؛ راوی در تلاش برای یافتن آنها به سراغ آدمهایی میرود که در شهرهای مختلف اروپا زمانی آن دو را میشناختهاند و با آنها مصاحبه میکند. در این کتاب هم موریستین زندگی بولانیو را از ورای روابط او با آدمهای دوروبرش (پدر، مادر، خواهر، دوستان، همکاران، و زنان زندگیاش) و روایت آنها از او و به صورت کلاژی از گفتوگوها با آنها به تصویر میکشد.
بولانیو متولد ۱۹۵۳ در شیلی بود. در نوجوانی همراه خانوادهاش به مکزیکوسیتی مهاجرت کرد و همان حولوحوش مدرسه را هم رها کرد تا شب و روز خود را صرف خواندن کتاب کند. به قول پدرش در تمام ساعات بیداری یا کتاب میخواند یا سیگار میکشید. پدر و مادرش چند سال بعد از هم جدا شدند و مادرش خواهرش را برداشت و رفت. او ماند و پدرش. بعدها هم کماکان همین ماجرای عشق به ادبیات ادامه داشت. بولانیو با همسر و فرزندانش در شهر کوچک و ساحلی بلین در نزدیکی بارسلونای اسپانیا ساکن شد و سالها با انجام کارهای متفرقه، از جمله ظرفشویی، نگهبانی شب، و کار در مغازهی مادرش و غیره هزینهی زندگیشان را تأمین میکرد تا شعر بنویسد، تا این که بالاخره از شعر نوشتن فاصله گرفت و با این فکر که از داستان درآمد بهتری خواهد داشت به سراغ قصهنویسی رفت. خود را همیشه پیش از هر چیز شاعر و بعد داستاننویس میدانست، هرچند عدهای از منتقدان ادبی بر این باورند که کل اشعار و حتی رمانهای کوتاهترش مشقهای او برای نوشتن دو شاهکارش بودهاند.
بولانیو را در امریکای شمالی خیلیها نویسندهای نااهل و سرکش یادآور نسل بیت میشناسند. بهدید بعضی این نگاه حاصل شیوهی بازاریابی ناشران امریکای شمالی برای فروش بیشتر آثار او در آغاز و زمانی بود که هنوز در دنیای انگلیسیزبانها نامی نداشت. بسیاری از کسانی که برای زندگینامهی بولانیو طرف مصاحبه بودهاند،، او را مردی آرام، مهربان، شوخطبع، با دوستان بسیار، و عاشق فرزندانش معرفی میکنند که جز سرکشیهایش در دورهای کوتاه از جوانی در نهضت «مادون رئالیستها»، زندگیاش را تماموکمال صرف تعریف کردن قصه کرد، هرچند آن ماجراجوییها و آن شاعر و نویسندهی یاغی و آرمانگرا را همیشه در آثارش زنده نگه داشت.
به قول ماریستین، «بولانیو واقعاً در هیچ تیپ خاصی جای نمیگرفت، چه ملی چه غیره. یکی از آن آدمهای “خاص” بود که همیشه دفترچهای همراه خود داشت. تمام روز در آن مینوشت اما دربارهی آنچه نوشته بود هیچ نمیگفت. به قول ریورا [از دوستان نزدیک بولانیو در دوران اولیهی اقامتش در بارسلون] او “اسفنج” بود. سؤال زیاد میپرسید و روایتهای بسیاری را که دوستانی چون ریورا برایش تعریف میکردند در دفترچهای مینوشت و همانها بعدها از کتابهایش سر در میآوردند.» دوستان بولانیو در مکزیک میگویند این تمایل برای «داستانی کردن» زندگی واقعی از دوران کودکی از خصوصیاتش بوده.
دو کتاب مشهورتر بولانیو یعنی «کارآگاههای یاغی» و «۲۶۶۶» هر دو شامل چند کتاب/ بخش و لایههای متعددند و از سبکها و صداهای مختلف برای گفتن قصههای خود بهره میگیرند. «کارآگاههای یاغی» ماجرای چند شاعر جوان و پرشور است که مکزیکوسیتی را ترک میکنند و به دنبال شاعرهای که سالهاست کسی خبری از او ندارد راهی سفری پرماجرا میشوند.«۲۶۶۶» را نمیتوان خیلی راحت در چند جمله خلاصه کرد اما داستان اثر کلاً حول دو محور اصلی میچرخد: تلاش برای پیدا کردن نویسندهای که کسی سراغی از او ندارد و جنایات هولناکی علیه زنان شهر سنتاترسای مکزیک ( الهامبخش این جنایات رمان، تجاوز و قتلهای زنجیرهای زنان در شهر سیوداد خوارز مکزیک بوده). خورخه مورالس، شاعر و نویسنده، معتقد است این اثر را «میتوان با خیال راحت یکی از مهمترین کتابهای تاریخ معاصر دانست. بهترین تحلیلی از قرن بیستم که تاکنون خواندهام در این کتاب آمده.» پوییگدوال، نویسندهی اهل کاتالونیای اسپانیا، میگوید «۲۶۶۶» کتابی است که بعد از یک بار خواندن کارت با آن تمام نمیشود. کتاب «چیزی را طلب میکند که تمام کتابها از سر خودخواهی محض طلب میکنند: اینکه خودت را فقط صرف آن کتاب کنی. اگر کسی شروع کند به جستوجوی تمامی ارتباطها، اسرار، و معماهای “۲۶۶۶”، تا ابد مشغول و گرفتار خواهد بود»
روبرتو بولانیو سال ۲۰۰۳ از نارسایی کبد درگذشت؛ بعد از مدتها حاضر شده بود نامش را در فهرست انتظار دریافتکنندگان کبد اهدایی بنویسد و فقط دو نفر دیگر در فهرست مانده بود تا به او برسند.
پس از مرگ بولانیو اتاقی در کتابخانهی بلینز و خیابانی در حومهی شهر جرونای کاتالونیا به اسم بولانیو نامگذاری شدند. بعضیها نامگذاری خیابانی را که هنوز خالی از سکنه است به اسم او از آن اتفاقاتی میدانند که حتماً باعث خندهی بولانیو میشد و بهشوخی میگویند زمانی میرسد که خیلیها حاضرند پول هنگفتی بابت خانهی شمارهی ۲۶۶۶ این خیابان بدهند.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…