Categories: اجتماعی

عاشق خیابان و تماشای آدم‌ها هستم

مصطفی سون را عکاس استانبول می‌دانند. سال‌ها در مطبوعات ترکیه از جمله «حریت»، «صباح» و «ملیت» عکاسی کرده و از یک جایی به بعد رفته سراغ پروژه‌های شخصی‌اش. پروژه‌هایی با تمرکز بر خیابان‌ها و زندگی و فرهنگی که در آنها جریان دارد. خیابان‌هایی از آمستردام و سیدنی گرفته تا کویت. اما بیش از همه استانبول و خیابان‌های پرجنب‌وجوش آن در عکس‌های مصطفی سون خودنمایی می‌کنند. عکس‌هایی که خودش می‌گوید تلاش کرده برای هر بیننده‌ یک قصه‌ی متفاوت روایت کنند. دو کتاب به نام «عکاسی خیابانی» و «استانبول» چاپ و منتشر کرده و حالا یکی از مطرح‌ترین نام‌ها در عکاسی خیابانی دنیاست؛ شهرتی که بخش اعظم آن را مدیون اینستاگرام است؛ جایی که قریب به یک میلیون دنبال‌کننده‌اش هر روز عکس‌های او را می‌بینند و قصه‌ی‌‌ پشت هر عکس را می‌خوانند؛ عکس‌هایی در ستایش زندگی و فرهنگ روزمره مردم، مردمی که اگرچه گاه در برابر ساختمان‌ها، راه‌ها، ازدحام ماشین‌ها و حجم بزرگ شهرها تنها و بیگانه به‌نظر می‌آیند، پررنگ‌ترین عنصر یک عکس برای تصویر کردن روح و شور زندگی هستند.

آقای مصطفی سون؛ برای شروع می‌خواستم بدانم شما متولد استانبول هستید؟

 

نه؛ من در ۱۹۷۴ در سیواس به دنیا آمده‌ام اما از دوسالگی در استانبول زندگی می‌کنم.

 

عکاسی برای شما از کجا شروع شد؟

 

رشته دانشگاهی من طراحی گرافیک بود. در واقع این همان نقطه‌ی آشنایی من با عکاسی بوده است. بعد از اتمام دانشگاه، وارد حرفه‌ی عکاسی خبری و همکاری با مطبوعات شدم که این همکاری هفده سال ادامه داشت. در این سال‌ها تقریباً در تمام روزنامه‌های مهم ترکیه تحت عنوان عکاس خبری کار کردم. در یکی از روزنامه‌ها هم دبیر سرویس عکس بوده‌ام. با بیرون آمدن از فضای مطبوعات، چند سالی هست که روی پروژه‌ها و علاقمندی‌های شخصی خودم، یعنی عکاسی خیابانی و عکاسی مستند، تمرکز کرده‌ام. البته باید به انتشار عکس‌هایم در اینستاگرام هم به‌صورت فاز جدید فعالیت‌های عکاسی‌ام اشاره کنم.

 

بعد از هفده سال عکاسی خبری برای بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات ترکیه‌ چه شد که تصمیم گرفتید عکاسی خبری را کنار بگذارید و سراغ عکاسی خیابانی بروید؟

 

خب باید این را بگویم که فتوژورنالیسم برای من تجربه‌ای بی‌نهایت آموزنده و مفید بود. اما بعد از این‌همه سال فعالیت مطبوعاتی، در زندگی‌ام به نقطه‌ای رسیده بودم که می‌خواستم پروژه‌های خودم را پیش ببرم و صرفاً بر اساس علاقمندی‌های شخصی‌ام عکاسی کنم.

 

کمی از عکاسی خبری در مطبوعات ترکیه بگویید. اصولاً رویکرد مطبوعات در ترکیه درباره‌ی استفاده از عکس چگونه است؟

خب من بخش زیادی از عکاسی خبری‌ام را در دوره‌ای انجام داده‌ام که هنوز انقلاب دیجیتال در عکاسی رخ نداده بود و مردم نمی‌توانستند به‌راحتی از اتفاق‌ها عکس بگیرند. نتیجه این بود که عکس‌هایی که عکاسان مطبوعاتی می‌گرفتند تنها منابع تصویری اخبار و رویدادها بودند. نکته‌ی دیگر اینکه چون در آن دوره مجبور بودیم از نگاتیو استفاده کنیم هر عکس ارزش زیادی داشت. بنابراین یاد گرفتیم که چطور هر واقعه را در قالب عکس‌های محدود با بیشترین تأثیر ممکن به مخاطب نشان دهیم. خب وجود این شرایط، به‌ویژه در اوایل کار مطبوعاتی‌ام، چیزهای زیادی به من یاد داد. درباره‌ی رویکرد مطبوعات ترکیه از عکس هم باید بگویم آنها به شکل وسیعی از عکس در کنار اخبار استفاده می‌کنند. حالا که مجلات آنلاین بیشتر شده‌اند، استفاده از عکس بیشتر هم شده است.

 

خب اجازه بدهید درباره‌ی عکاسی خیابانی بیشتر صحبت کنیم. آیا این نوع عکاسی را باید ژانری جدید و جذاب تلقی کرد یا اینکه صرفاً ظهور و حضور شبکه‌های اجتماعی در گرایش بیشتر عکاسان به آن تأثیر گذاشته است؟

 

نه، فکر نمی‌کنم عکاسی خیابانی ژانر جدیدی باشد، این حوزه از قبل هم وجود داشته اما این روزها در مقایسه با گذشته، مردم عکس‌های بیشتری در ژانر عکاسی خیابانی می‌گیرند. دلیل این تغییر هم این است که حالا خیابان‌ها برای عکاسان امکان‌های بیشتری برای عکس گرفتن فراهم می‌کنند. از طرفی بعد از ظهور دیجیتال، هر کسی این توانایی را پیدا کرده که عکاسی کند. به‌ویژه رواج گوشی‌های هوشمند در شدت گرفتن این تمایل خیلی تأثیرگذار بوده است. در این بین شبکه‌های اجتماعی هم خیلی تأثیر داشته‌اند، مردم دوست دارند زندگی‌ای را که از طریق این وسایل دیجیتال می‌بینند با دیگران به اشتراک بگذارند. خب عکاسی هم برای چنین منظوری مدیوم کاملاً مناسب و تحت فرمان است.

 

شما عکاسی هستید که بخش زیادی از شهرتش برای عکس‌های خیابانی است؛ این نوع عکاسی را چگونه تعریف می‌کنید؟

 

خب من از همان بچگی به‌شدت درباره‌ی آدم‌ها و زندگی آنها کنجکاو بوده‌ام. عاشق این هستم که در خیابان باشم و آدم‌ها را تماشا کنم. به‌همین دلیل عکاسی خیابانی برای من به‌مثابه اشتیاق شدیدی است که به من اجازه می‌دهد این علاقه‌ام به آدم‌ها را ثبت کنم. اعتقاد دارم عکاسی خیابانی نوعی قصه‌گویی است و داستان خیابان‌ها هم بسیار جذاب است و هم اینکه هر بیننده‌ای می‌تواند قصه‌ی متفاوتی از یک عکس‌ خیابانی بخواند. در واقع ظرفیت عکاسی خیابان نامحدود است. فکر می‌کنم دلیل اینکه عکاسی خیابانی برای من محبوبیت آورده همین ظرفیت نهفته در آن است. ظرفیتی که بسیار غنی است و به داستانی که عکس تعریف می‌کند بستگی دارد. مردم به خواندن این داستان‌ها به‌شدت علاقمند هستند.

 

شما یکی از عکاسان فعال در اینستاگرام هستید؛ حدود یک میلیون دنبال‌کننده دارید و برای نمونه خیلی از کاربران ایرانی از طریق همین شبکه عکس‌های شما را دنبال می‌کنند. چقدر وجود چنین شبکه‌ای را در تغییر نگاه عکاسان و به‌طور کلی حرفه‌ی عکاسی تأثیرگذار می‌دانید؟ برای خود شما این تأثیرگذاری چقدر بوده است؟

 

من فکر نمی‌کنم شبکه‌هایی چون اینستاگرم روی شخصیت منِ عکاس تأثیر گذاشته باشند چراکه اعتقاد دارم فقط مدیومی است که به کمک آن‌ کاری را می‌کنم که دوست دارم. همچنین بعید می‌دانم نوع نگاه بقیه‌ی عکاسان هم تحت‌تأثیر چنین شبکه‌ای تغییر کرده باشد؛ چون نگاه و زبان عکاسی چیزی نیست که یک‌شبه به‌وجود آمده باشد و بتوان به‌راحتی آن را تغییر داد. نگرش عکاس در گذر زمان بخشی از وجود او شده و به‌راحتی جایگزین نمی‌شود. البته شک نکنید که حرفه‌ی عکاسی من با حضور اینستاگرام تحت‌تأثیر قرار گرفته، چراکه حالا استفاده از اینستاگرام بخشی از کارم شده و خب این تأثیر به من نوعی آزادی داده است؛ چراکه حالا می‌توانم بیشتر سراغ سوژه‌هایی که دوست دارم بروم.

 

در عکاسی خیابانی به دنبال تصویر کردن چه چیزی هستید؟

 

همان‌طور که گفتم عکاسی خیابانی را نوعی مشاهده‌گری می‌دانم. تلاش می‌کنم که واقعیت مردم و زندگی‌شان را تاآنجاکه ممکن است به تصویر بکشم. من می‌کوشم در مقام عکاس از چشم‌ دیگران دور باشم و داستان فرهنگ‌های متفاوتِ خیابان‌های مختلف را در کشورهای گوناگون روایت کنم. درواقع من اعتقاد دارم عکاسان خیابانی مسؤولیت دارند که این اتفاقات را ثبت کنند چراکه عکس اثری برای آینده است. نسل‌های بعدی به عکس‌هایی که امروز گرفته می‌شوند نگاه خواهند کرد و از طریق آنها زندگی‌ای را که در هر یک از این خیابان‌ها جریان داشته درک خواهند کرد؛ زندگی‌ای که به شکل دراماتیکی در آینده عوض خواهد شد.

 

جدا از وجه مستند عکس‌های خیابانی شما، نوعی نگاه انسان‌شناسانه در عکس‌هایتان غالب است؛ انگار آدم‌ها فراتر از محیط واقعی پیرامونشان در کانون توجه قرار گرفته‌اند. جایگاه عنصر انسانی در کار شما کجاست؟

 

آدم‌ها بخشی از تمام عکس‌هایی هستند که تابه‌حال گرفته‌ام. من همیشه می‌گویم که عکاس خیابانی آدم‌ها را روایت می‌کند اما نه به این معنی که لزوماً همیشه آدم‌ها را برای سوژه انتخاب کند چراکه هرچیزی که در خیابان می‌بینید نتیجه‌ی کار یا رفتار آدم‌هاست. اما این را که می‌گویید در عکس‌های من آدم‌ها فراتر از محیط پیرامونشان در کانون توجه قرار گرفته‌اند قبول ندارم چراکه اعتقاد دارم بیشتر وقت‌ها حضور توأمان آدم‌ها و محیط است که داستان را روایت می‌کند.

 

عکاس خیابانی را می‌توان پرسه‌زن فرهنگی دانست که تجربیات و مشاهداتش را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. محیط یا همان خیابان‌ها چقدر به شما برای این اشتراک‌گذاری انگیزه می‌دهند و اصولاً رابطه‌ی خودتان را با خیابان‌ها و به‌طور کلی شهرها چگونه تعریف می‌کنید؟

 

فکر می‌کنم عکس‌های خیابانی بیش از اینکه بخواهد تجربیات عکاس را به مخاطب انتقال دهد باید فرهنگ خیابان را انتقال دهد. به همین دلیل است که وقتی به کشور جدیدی می‌روم چند روز اول فقط با دوربینم در خیابان‌ها راه می‌روم و پرسه می‌زنم بدون اینکه عکسی بگیرم؛ البته به شرط اینکه برنامه‌ی زمانی‌ام این اجازه را به من بدهد! تلاش می‌کنم که نشانه‌های فرهنگی آن محیط را بفهمم. همچنین این پیاده‌روی‌ها کمکم می‌کند نامرئی شوم! چراکه مردم خیابان‌ به دیدن من و دوربینم عادت می‌کنند. برای من خیابان‌ها همیشه الهام‌بخش هستند؛ با چیزهای فراوانی که می‌توانند به من عرضه کنند.

 

آیا می‌توان گفت در عکاسی خیابانی مهارت در پرسه‌زنی و مصرف فرهنگی شهر، بیش از هنر عکاسی، اهمیت دارد؟

 

اگر منظور سؤال شما از هنر عکاسی فقط مسائل تکنیکی باشد با حرف شما موافقم اما نباید فراموش کرد عناصر گرافیکی هر عکس اهمیت زیادی دارند و اگر شما هنگام عکاسی اشتباه فاحشی کرده باشید، این اشتباه بیننده را از عکس شما دور خواهد کرد و اجازه نمی‌دهد که او داستان شما را بخواند! فکر می‌کنم مهم‌ترین دستاورد در عکاسی خیابانی این است که بتوانید از طریق عکس‌هایتان بخشی از یک فرهنگ را به بیننده منتقل کنید.

 

در عکس‌های سیاه‌وسفیدتان آدم‌ها، حیوانات، ماشین‌ها و غیره با حذف رنگ و نشانه‌های بصری به حجم‌ها و عناصر قوی‌تری تبدیل می‌شوند و بیننده می‌تواند بیشتر روی تنهایی و انزوای آنها تمرکز کند. این اشتیاق شما به عکاسی سیاه‌وسفید از چه چیزی نشأت می‌گیرد؟ رنگ در عکاسی خیابانی برای شما چقدر مهم است؟

 

عکاسی سیاه‌وسفید را به این دلیل ترجیح می‌دهم که اعتقاد دارم رنگ‌ها توجه زیادی را معطوف خود می‌کنند، درحالی‌که می‌خواهم روی عناصر واقعی حاضر در قاب تمرکز کنم. به همین دلیل است که حس می‌کنید اشیا و آدم‌ها تبدیل به هیبت‌ها و عناصر قوی‌تری شده‌اند. اما وقت‌هایی هم هست که عکس‌ها باید حتماً رنگی باشند چراکه رنگ به داستانی که در قاب جریان دارد چیزی اضافه می‌کند؛ سخت است که بخواهید فرمول متمایزکننده‌ای برای این موضوع ارائه بدهید. فقط می‌توانم بگویم وقتی عکسی را می‌بینید که باید رنگی باشد فوراً این موضوع را متوجه می‌شوید!

 

با اینکه شما در شهرهای مختلف اروپا عکاسی کرده‌اید، و همین اواخر هم در چند شهر حاشیه‌ی خلیج‌فارس عکس گرفته‌اید، شما را عکاس استانبول می‌شناسند. در عکس‌های شما آدم‌ها، پل‌ها، مساجد، کشتی‌ها، میدان‌ها و حیوانات هریک به‌گونه‌ای استانبول را نمایش می‌دهند. این شهر چقدر در برابر دوربین خودش، زیبایی‌اش و هویتش را به نمایش می‌گذارد؟

 

در استانبول، منابع بی‌پایانی برای عکاسی خیابانی دارید. شما شاهد تغییر شهر و زندگی‌هایی هستید که درون آن جریان دارد. استانبول برای من بی‌بدیل است چراکه مثل دوست دوران بچگی است. من اینجا بزرگ شده‌ام و بهتر از هر جای دیگری خیابان‌هایش را بلدم. استانبول در حال تجربه‌ی تغییری همیشگی است؛ در این شهر هر روز دیواری فرومی‌ریزد و دیواری دیگر سر برمی‌آورد. اینها همه دلایلی است که من، فارغ از اینکه چقدر سفر کنم، همیشه عکاس استانبول باقی خواهم ماند!

 

اورهان پاموک زیبایی و بدیع بودن استانبول را از حزنی ‌می‌داند که جدایی این شهر از گذشته‌ی باشکوه تاریخی‌اش به آن تحمیل کرده. در عکس‌های شما می‌توان ردپایی از این حزن‌انگیزی را دید. این از دید و نگاه شخصی خود شما می‌آید یا نتیجه‌ی دیالکتیک شما با این شهر یا همان زیست شما در استانبول است؟

 

وقتی اورهان پاموک درباره‌ی محزون بودن استانبول صحبت می‌کند، کاملاً حق با اوست. این حزن را هم گذشته‌ی شهر و هم وضعیت امروزش به آن تحمیل کرده. حتی تغییرات همیشگی استانبول هم بخشی از این حزن است که می‌توانید آن را در چهره‌ی آدم‌های خیابان ببینید. خب این چیزی است که وجود دارد و چیزی نیست که من بخواهم صرفاً بر اساس نگرش شخصی خودم آن را ثبت کنم. این حزن زیباست.

 

در سایت شما نقل‌قول‌هایی از انسل آدامز، رابرت کاپا و هانری کارتیه برسون دیده می‌شود؛ در عکاسی خود را بیشتر متأثر از که می‌دانید؟

خیلی سخت است که در جواب این سؤال فقط یک اسم بگویم. همه‌ی این عکاسان بزرگ در طول حرفه‌ام الهام‌بخش من بوده‌اند. همچنین تعداد زیادی از استادان ترک و عکاسان خبری که در گذشته با آنها همکار بوده‌ام روی کارم تأثیر گذاشته و چیزهای زیادی به من یاد داده‌اند.

 

برنامه‌ای هم برای عکاسی یا برگزاری کارگاه در ایران دارید؟

 

خیلی دوست دارم که چنین فرصتی نصیبم شود. ایران کشوری با فرهنگ بسیار غنی است. دوست دارم مدتی را در ایران بگذرانم و تلاش کنم با این فرهنگ غنی آشنا شوم و آن را از طریق عکس‌هایم نشان بدهم. در آینده کارگاه‌هایی در کشورهای مختلف برگزار خواهم کرد و ایران هم می‌تواند یکی از این کشورها باشد؛ هرچند هنوز هیچ برنامه‌ی زمان‌بندی‌شده‌ای برای آن ندارم.

 

موضوع یا مطلبی هست که در سؤالات نیامده باشد و علاقمند باشید درباره‌ی آن صحبت کنید؟

 

تمرکز من بیشتر روی وجه روایت‌گری، داستان‌گویی و اهمیت مستندنگاری در عکاسی است که فکر می‌کنم در این مصاحبه درباره‌اش صحبت کردیم، بنابراین از شما متشکرم، همین!

برای دیدن عکس‌های بیشتر این عکاس اینجا کلیک کنید.

شبکه آفتاب

View Comments

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago