«و تمام جهان را یک زبان بود. و واقع شد که چون از مشرق کوچ میکردند، همواریای در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنا گرفتند. و به یکدیگر گفتند «بیایید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم.» و ایشان را آجر بهجای سنگ بود، و قیر به جای گچ. و گفتند «بیایید شهری برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم.» و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنیآدم بنا میکردند، ملاحظه نماید. و خداوند گفت «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند و الآن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد.» اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند…» (کتاب پیدایش، باب ۱۱، برگرفته از کاتالوگ نمایشگاه).
دانستن خلاصهای از داستان ساختن برج بابل که به قهر خداوند محکوم به شکست میشود، برای وارد شدن به نمایشگاه بکتاش سارنگ جوانبخت، ضروری است. فضای گالری آران از ترکیب طراحیهای مدادی سیاهوسفید او تا مجسمهای ساختهشده از حروف منفصل ناخوانایی که بهواسطهی پیچومهره نمایی از برج آرمانی را نشان میدهد و پرینتهایی از مراحل ساخت برج بابل (آنطور که ما امروز فکر میکنیم احتمالاً بوده) و جعبهای بزرگ دربرگیرندهی کتابهای دستساز و سنگهایی که با پارچه و طناب بسته شدهاند و نهایتاً سازهی عظیمی در ابعاد ۱۸۰ در ۱۹۰ در ۵۵۰ سانتیمتر شکل گرفته. عنوان مجموعه «بازتولید شکست» است. نمایشگاه سیاهوسفید است. رنگ عموماً در آثار او جایی ندارد، اگر هم باشد بهشکلی خیلی محدود. موضوعاتش چنین انتخابی را موجه میکند. بیشتر از مرگ میگوید، از شکنجه، از جنگ، از خشونت، از فضای آخرالزمانی … و حالا هم از شکست که به مرگ پیوند میخورد. ذهن هنرمند با همهی این عناصر سیاه و تاریک سروکار دارد. متولد دههی شصت است. توجیه خوبی است. در این نمایشگاه، داستان شکست مردمی را که زبانشان بهسبب نافرمانی مشوش میشود به موقعیتی تاریخیجغرافیایی پیوند زده. شهر بابل در منطقهی شنعار در حد فاصل دو رود دجله و فرات است. بینالنهرین. خاورمیانه؛ واژههایی که از معناهایی سنگین باردارند و میتواند همهی آن واژههای سیاه سطرهای پیشین را در خود فروبرد. حالا سارنگ در این مجموعه برج بابل را، برجی که منشأ و مسبب شکست آدمی است، روی زمین گذاشته. میگوید این برج قرار نیست به آسمان برود. برج از شش هشتضلعی فلزی ساخته شده و جای هفتمین بخش آن را دو میلهی فلزی (شبیه بندهای کولهپشتی) گرفته که در واقع هفتمین بخش حمل کنندهی آن است. روی تمام سازه با پارچهای برزنتی پوشانده شده. بخشی از متن داستان از کتاب عهد عتیق به صورت حروفی مشوش روی بدنهی فلزی حک شده و تماماً به رنگ سیاه آغشته شده. برج برخلاف آنچه از اسمش انتظار میرود رو به آسمان ندارد، بلکه مانند تونلی تاریک روی زمین است. بیننده اگر بخواهد میتواند از دهانهی بزرگ تونل سیاه وارد شود، اما از سوی دیگر، محل خروجی در کار نیست. راهی نیست. باید بازگردد. نورپردازی نمایشگاه مال چراغهای تونل است. از همین رو، نورهایی موضعی که از زمین و گاهی از بالا تابیده میشود به ترس و اضطراب فضای پررمزوراز میافزاید. پرترههایی که هنرمند از خود کشیده نیز به همین مضامین آغشتهاند. جای سر در این پرترهها یا حفرهی خالی سیاه است یا برج شکستخوردهی بابل؛ سری که باید محل اندیشه باشد با شکست و تلخی و سیاهی همراه شده.
رنگ سیاه حاکم است. همیشه حضور دارد. در نمایشگاههای پیشین نیز به همین شکل بود. جنگ، مفهومی که آدمهای نسل او بهتمامی با آن آشنا هستند، در آثار سارنگ جایگاه مهمی دارد. در نمایشگاه گذشتهی او نیز جعبههای سیاه سنگین تابوتمانند (در اندازهی واقعی)، که با ریسمانهای ضخیمی کشیده میشدند، یادآور همین مفهوم بودند. هنرمند با جعبهها زیاد کار میکند. جعبههایی سنگین با موادی فلزی، محکم، خشن؛ یادآور جعبههای حمل سلاح… جعبههای مستطیلشکل سیاه در طراحیهایش هم بهصورت مستطیل سوراخشدهی سیاهرنگ در سطحی خاکستری هستند.
توجه به مسائل، مصائب، و رویدادهای خاورمیانه، به ناگزیر پای سیاست را نیز به آثار او باز میکند. میشود در مسائل این منطقه دقیق شد و سیاست را به میان نکشید؟ هرچند بیشتر سعی میکند در اجرا به گونهای عمل کند که به جغرافیایی خاص محدود نشود.
سارنگ از علائم زبانی زیاد بهره میگیرد. در کنار طراحیهایی که از خودش کرده، و یادآور آثار تلخ گویا هستند، نوشتهها یا اعدادی پراکنده هم دیده میشود. در کنار پرینتهایی از مراحل ساخت برج نیز تصاویری از اشارات انگشتان دست دیده میشود؛ انگشتانی با فرمهای خاص که در فرهنگها و زبانهای مختلف معانی متفاوتی دارند. سارنگ در نمایشگاههای متعددش خود را هنرمندی معرفی کرده که از محدودهی رسانهای خاص فراتر میرود و همچنین در آثارش همواره تقدم با ایده است. فضای تلخ و سیاه آثار سارنگ، بوی اعتراض به جامعه و سیاست حاکم بر آن و همینطور وقایع جاری در آن بیشتر ما را به یاد فضایی میاندازد که خصوصاً هنرمندان نئواکسپرسیونیست آلمان در اعتراض به آنچه حکومت نازیسم مانع نمایش آن میشد خلق میکردند. مشخصترینشان آنسلم کیفر است که اتفاقاً او هم با جعبه و کتابهای دستساز کار کرده بود. از یاد نبریم کیفر برای سارنگ از چنان درجهای از جذابیت برخوردار بود که پروژهی پایاننامهی کارشناسیاش را به او اختصاص داد.
این مجموعه نقل مشوش شدن زبان آدمی است. تشویش روح و روان. تشویش دنیای او و سرگردانیاش در زمانهای تلخ، سیاه، سنگین؛ زمانهای که کرانهاش پیدا نیست؛ دورانی که آدمهایش از آنچه دیگری به زبان میآورد هیچ نمیفهمند.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…
View Comments
تفسیر و نقدی بسیار زیبا از اثار بکتاش سارنگ و نگاه تیز بین مفسر از اثر جدید بکتاش برج بابل و زندانهای ان نشان از دید عمیق مفسر دارد, اثار بکتاش و رنگهای سیاه ان نشان از تاریکیهای زمان ماست , اما به جرعت میتوان در تمامی خطوط ان زنگی را نیز مشاهده کرد.