فضا هیچ کم از دهکدهی ماکاندو در زمان کشف یخ ندارد. انگار همهچیز را مارکز طراحی کرده باشد. فقط ماکاندو را برده باشد به سامسنتر در خیابان فرشتهی تهران و لباسهای سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را پوشانده باشد تنِ یک زن. جهانِ اینجا نمونهای از واقعگراییِ جادویی است و «چنان تازه که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان میبایست با انگشت به آنها اشاره کنی»*. با انگشت به مجموعهی طلاییرنگِ پشت ویترین اشاره میکنم:
– خانم این سِت چنده؟
– اینا لیمیتِد ادیشِن (تولید محدود) هستن. فندک سهونیم، خودنویس دوونیم، خودکار بالایی یکوهشتصد و خودکار پایینی یکونیم.
مغازهی روبهرویی کیک و شیرینی میفروشد. مدلهای مصنوعی کیکهایش را در طبقات چوبی پشت ویترین چیده. یکی از کیکها بهشکل چمدانهای قدیمی فرنگی است. آنقدر تویش دلار چپاندهاند که بیستسیتا صددلاریِ خامهای ازش بیرون ریخته.
– آقا این کیک دلاریه چند؟
– کیلویی هفتاد تومن. اون اندازه حدوداً هشت کیلوئه.
در زیرزمین چنین فضایی است که شرکتی خصوصی بهنام لاین هفتهی مد تهران را برگزار کرده. خانم طراح روی مانتوش سردوشی سرهنگها را چسبانده، چهارپنج نشان نظامی بر سینهاش سنجاق کرده و کنار بیست مدلِ مَرد به ابراز احساسات تماشاچیها پاسخ میدهد. «تازه چندتاشو کندم.» طوری میگوید که انگار هنوز تحمل اینهمه خرق عادت وجود ندارد.
شرکت لاین از زیرمجموعههای هلدینگ «قوهای سپید مهتاب» است. در وبسایت رسمی این هلدینگ آمده «این مؤسسه در پی فرمایشات مقام معظم رهبری در نوروز سال ۹۳ بر آن شد اولین قدمهای خود را … بر اساس سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران در هرچه بهتر ارائه نمودن مقولهی مد بردارد…» و حالا آنطور که امین دوایی، مدیرعامل شرکت لاین، میگوید میخواهند کیفیت هفتهی مد تهران را به استانداردهای هفتهی مد لندن و پاریس نزدیکتر کنند.
هفتهی مد در جهان اولین بار در ۱۹۴۳ در نیویورک برگزار شد. در این رویداد که به «هفتهی رسانهها» معروف شد، طراحان مد، آخرین طراحیهایشان را فقط برای روزنامهنگاران نمایش دادند. هفتهی مد در سالهای بعد بهترتیب در لندن و میلان و پاریس هم برگزار شد و همچنان برگزار میشود. این رویداد در چهل شهر دیگر دنیا هم هست اما چهار شهر نیویورک و لندن و میلان و پاریس بزرگترین سهم صنعت مد جهان را در اختیار دارند. هم از این رو است که به «چهارِ بزرگ» معروف شدهاند. طبق آخرین آمار، سهم صنعت مد در اقتصاد بریتانیا ۲۱ میلیارد پوند است و حدود ۸۱۶ هزار شغل ایجاد کرده.
بهطور معمول در هفتههای مد جهان مردم عادی امکان حضور نمییابند و فقط کارت دعوت برای طراحان مد، صنعتگران، بلاگرهای معروف و خبرنگاران صادر میشود. امین دوایی میگوید: «در هفتهی مد تهران فقط کسانی میتوانند بیایند که امکان سرمایهگذاری داشته باشند.» خبرنگاران از او دربارهی حداقل و حداکثر قیمت لباسها میپرسند. با مدیر روابطعمومیِ رویداد پچپچهای میکند و پاسخی نمیدهد. پس از اصرار خبرنگاران میگوید حداقل قیمت چهار میلیون است. بعد از کمی مکث میگوید: «البته سیصدهزارتومنی هم داریم.» دوایی از اعلام هزینههای برگزاری این رویداد پرهیز و به گفتن «معذرت میخواهیم» اکتفا میکند. دوایی میگوید که همهی مجوزهای لازم را از نهادهایی همچون اماکن، پلیس امنیت و وزارت ارشاد گرفتهاند. اما برای بومیسازی چه کارهایی کردهاند؟ «من روی این واژهی بومیسازی تأکید دارم و در راستای این موضوع کاری کردهایم که طراح پس از برگزاری شو امکان گفتوگوی رودررو را با بازدیدکنندگان داشته باشد.» بومِ ضبط صدا تا ده سانتیمتری بهصورت دوایی نزدیک شده و بر سرش سایه انداخته.
کتواک
محل برگزاری این رویداد با جاهای دیگر فرق دارد. اینجا بیسیمها با هم سخن میگویند. اول چند نفر دعوتنامه را با فهرستشان مطابقت میدهند. بعد یکطبقه پایینتر، در گیت اول دوباره دعوتنامه را چک میکنند. کارت را بر دستگاه میکشد، قفل گیت اول، که مثل گیتهای ورودی مترو است، باز میشود. بیسیمها لحظهای از حرف زدن باز نمیایستند. مرحلهی بعدی تحویل تمامی وسایل الکترونیکی مثل موبایل و دوربین و تبلت و اینجور چیزهاست. در گیت بعدی اشعهی مادون قرمز بر تنها میتابد تا مبادا کسی چیزی خلاف مقررات به داخل ببرد. همهی عوامل یکی یک بیسیم دستشان است. و بالاخره ورود به سالن انتظار.
پنکههای بزرگ سیاه مسؤولیت تهویهی هوای زیرزمین را برعهده دارند. جابهجا روی دیوارها اسکرینهای نمایش و تبلیغ محصولاتِ اسپانسرهای هفتهی مد است. دیوارها سیاه، کف سیاه، سقف سیاه، لولههای آب سیاه و بیسیمها سیاه. کارگری از هزارهی افغانستان، با صدای بلندِ موسیقی تکنو، ریتم گرفته و تی میکشد. میخندد. تا دقایقی دیگر بیست مدلِ مَرد در راهرویی حدوداً بیستمتری جدیدترین طرحهای لباس را برای حاضران نمایش خواهند داد. تماشاچیان در دو ردیف صندلی، راست و چپ راهرو نشستهاند و دیجِیها ته راهرو مدام موسیقی عوض میکنند. همهجا پُر شده. صندلیها، فضای بین صندلیها و هرجا بشود نشست و ایستاد. با لباسهای رنگی و پرنقش و یک زن چادری هم توی جمع.
چراغها ناگهان خاموش میشوند. چند پروژکتور بر راهرو سفیدرنگ نور میتابانند. بیسیمها به همدیگر علامت میدهند و نخستین مدل وارد میشود. چشمهای بزککردهاش به یک نقطه در انتهای راهرو خیره شده. سرش تکان نمیخورد. سینه سپر کرده و دستهایش منظم جلو و عقب میروند. دانههای عرق در همین چهلپنجاه قدم بر پیشانیاش مینشیند. از مغربِ راهرو وارد میشود و از مشرقش خارج. در پشت صحنه، مثل فوتبالیستی که در دقیقهی نود گل پیروزی را زده باشد، خوشحالی میکند. دومی و سومی و چهارمی و … بیستمی هم میآیند و میروند. ده دقیقه طول میکشد، هفتهی مد پاریس هم همینطور است؛ هر سئانس از هر شو ده دقیقه بیشتر طول نمیکشد.
زنی که لباس سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را پوشیده با همکارش میآید. جمیعت به تشویق ایستادهاند. دو سه دقیقه برای همدیگر ابراز احساسات میکنند. برنامه هنوز تمام نشده. مدلها به ردیف، با ابروهایی ناچار گرهخورده، میروند روی سکوهای سالن انتظار میایستند. صمبکم، بیحرکت، عین مانکنهای بیجان مغازهها. فرقشان فقط در قلبی است که هیجانِ تپش دارد. نسکافه و شیرینیِ رنگی سرو میکنند تا حاجتِ هیچ نباشد جز تماشای مدلها. وقت تماشا تمام میشود. مدلها دوباره جان میگیرند. گره از ابروها وامیشود. خنده بر لبها، سو بر چشمها و دستمالی بر پیشانی مینشیند تا عرق از جبینِ جوان پاک کند.
– آقا توی این لباس راحتین؟
– خیلی. ریلکسیم و کول.
یکی دیگر میپیوندد به گفتوشنود: «اصلاً احساس ناراحتی نمیکنیم. من قبلاً هم مدل بودم. برای کتوشلوارِ […] کار میکردم. دیگر حرفهای شدهام.»
مدلها «مربیِ حرفهایِ بینالمللی» دارند که «در ترکیه و مالزی سابقهی کار دارد».
– چقدر طول میکشه تا برای برنامه آماده بشین، از تمرین گرفته تا آرایش و پوشیدن لباس؟
– حرفهایها یکساعته آماده میشن. ولی آماتورها ممکنه پنج تا شش ساعت طول بکشه.
مدلها بهصورت شبکهای جذب این شوها میشوند. یکی که آشنا با گروه است به دوستش میگوید، آن دوست به دوست دیگر و به این ترتیب مجموعهی مدلها تکمیل میشوند.
– مدل شدن چه شرایطی داره؟
– برای من که شرایط خاصی نداشت. نگاهم کردن و پسندیدن و بعد آموزشهای لازم را دادن.
نخستین بار است که مدل شده و سرحال و خوشحال و راضی بهنظر میرسد. زیر چشمهایش رنگ آبی زدهاند تا با سرآستین کتِ تابستانی هماهنگ باشد.
– دستمزدت چقدره؟
– به ما گفتن نگین.
– حالا حدودی …
– بین هشتصد تا یه تومن برای هر شو.
ترویج مد یا بهینهسازی صنعت
بنیاد ملی مد و لباس اسلامیایرانی و کارگروه ساماندهی مد و لباس کشور (زیرمجموعهی معاونت هنری وزارت ارشاد) از ناظران هفتهی مد تهران هستند. این دو نهاد هر سال همزمان با دههی فجر جشنوارهی مد و لباس فجر را برگزار و آخرین مدلهای تأییدشده را به عموم عرضه میکنند. بنیاد مد و لباس اسلامیایرانی دو سیاست عمدهی این نهاد را اینگونه اعلام کرده: «هویت بخشی به دستاندرکاران حوزهی مُد و لباس و ارتقای قدرت انتخاب مردم در حوزهی مد و لباس.» خروجیِ عمدهی این نهاد، از زمان تأسیس در ۱۳۸۵ تاکنون، برگزاری چهار دوره جشنوارهی مد و لباس فجر و صدور مجوز چند مرکز «عرضهی لباس ایرانیاسلامی» بوده.
از سوی دیگر در بروشور معرفی هفتهی مد تهران نوشتهاند: «هدف این رویداد گردهمایی طراحان برتر ایرانی و همچنین سایر عوامل صنعت مد برای نمایش زندهی مجموعهآثار طراحان ایرانی است. … هفتهی مد تهران تلاش میکند بهترین فضا و زیرساخت لازم را، با بهترین کیفیت، برای پیشرفت و توسعهی بهینهی صنعت مد در ایران فراهم سازد.»
سالنِ شو خالی شده. مرد هزارهای در سکوت تی میکشد و میخندد. مرد دیگری در مغازهی فروش موبایلهای لاکچری قصد خرید آیفون ۶ با استایل سواروسکی کرده. قیمت: حدود بیستمیلیون تومان. چند نفر توی آسانسور طبقات سامسنتر گیر کردهاند و لحظهای انگشتشان را از زنگِ هشدار برنمیدارند. مسؤول آسانسورها نیست. دنبالش میگردند. پیدا نمیکنند. یکی را میفرستند طبقهی چهارم تا به آنهایی که توی آسانسور ماندهاند بگوید نگران نباشند. پانصد متر آنطرفتر، زیر پل پارکوی، ماشین گشت ارشاد ایستاده است.
*تکهای از آغاز «صد سال تنهایی» نوشتهی گابریل گارسیا مارکز
**عکس از وبسایت رسمی هفتهی مُد تهران
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…
View Comments
واکنش مردم جهان وقتی یک مرسدس بنز آخرین مدل میبینند:
آمریکایی: WOW. Oh my God
انگلیسی: Yessss. Verrrrry Nice
ایتالیایی: Braviiiiisimoooooo
ایرانی: خار........
حالا این جوکو داشته باشید تا برسیم به اینکه چرا گفتم، من کارم عکاسیه گرافیک خوندم و یک ذره از مفاهیم هنر سر در میارم و خیلی علاقه به مد و لباس دارم و اخبار لاینهای معروف دنیارو دنبال میکنم. دیشب تو شرق آنلاین راجب هفته مد تهران خوندم و برایم خیلی جالب بود! ولی متاسفانه خبرنگار شرق چیزی از مد و لباس نمیدونست چون از پنکه سیاه و سنگ کف سام سنتر گفته بود، گشتم ببینم مطلب درست حسابی پیدا میکنم رسیدم به این مطلب که دیگه آخرش بود که این خبرنگار هم با گشتن تو اینترنت و دستو پاکردن تاریخچه مد خواسته بود بگه منم میدونم مد چیه و این مطلب بیشتر از مطلب شرق بویی از خبر رسانی از مد، هفته مد و دیزاین لباسها سبک کارها چیدمان مدلها سبک مدلها و... هیچی ننوشته و به عقده گشایی از نداشته های خودش پرداخته که چرا نمیتونم کیک کیلویی هفتاد هزار تومنی بخرم و اینکه طرف 10 برابر حقوق من و کارت هدیه ای که اینور و اونور می گیرم، پول خودنویس میده!
اینارو مینویسم چون بعضی از ما لایق این مدل حرف زدنیم، یک قشر عقده ای که همه خوردن و بردن به ما هم ندادن.
آقای محترم تو لاینهای مد دنیا درسته خیلی سرمایه دار میاد و صنعت مد درآمدش از صنعت اتوموبیل سازی تو دنیا بیشتر و پول میسازه، باید اینو بدونی یک قسمت مهمش برای پیشرفت نبودن خبرنگارانی مثل شماست که همچیز براش عقده شده.
این را برای اطلاع دادن به ذهن بی اطلاع شما می گویم در هفته مد مثل پاریس که گفتین آیا همینطور است برندها و لاینهای مختلف در سالنهای مختلف و حتی کافه ها برگذار میشه و امکان داره یک برند و مزون خصوصی اجراش فقط 4 دقیقه طول بکشه و فقط 5 مدل آوانگارد که برای ذهنی مثل شما عجیبه، جالب نباشه! اینکه کانال فشن تی وی دیدی دلیل نمیشه همه هفته مد اینطوری باشه! لاینی مثل شنل که لباس مدل اولش (جهت اطلاع مدلی که اول میاد) امکان داره یک تا دو میلیون دلار قیمت داشته باشه و 100 مانکن و 200 مدل لباس معرفی میکنه، دلیل بر این نیست همه فشن شوهای لباس مثل برندهای تاپ دنیا باشه!
خدارو صدهزار بار شکر من هم مثل شما بچه پولدار نیستم و برای همچیز زحمت کشیدم ولی فرق من باشما اینه که من ثروتمندم تو دیدن خوبیها و زیبایی ها و با دیدن چیزایی که نمیتونم بخرم فشارم نمیفته!
شما رسالت خبر رسانی راجب هفته ی مد تهران داشتی اما از خودنویس و پنکه و لباس نظامی یک فشن دیزاینر میگی؟
من قبول دارم ما تو مملکتی زندگی میکنیم فساد در همه سطوح خیلی زیاده ولی رسالت خبرنگاریت کجاست رفتی برای کیهان مطلب بنویسی یا یک صنعت نابود شده مثل مد تو ایرانو امیدوار به نفس کشیدن کنی؟
بابا یکم بزرگ بشیم، یکم بزرگ فکر کنیم، از کوتاه بودن در بیایم، گرونی و ارزونی قیمت یک منطقه به خاک و آجر و سیمانش نیست به آدماشه، بیاین ایران خودمونو گرون کنیم. لوکسترین هتلها را تو یک تیکه بیابان ساختن و از سراسر دنیا برای دیدنش میرن و اقتصادشو از نفت داره تبدیل میکنه به توریسم بخاطر اینکه آدماش هرچقدر کند تغییر کردن و امروز اسم دبی را تو کل دنیا با مناطقی مثل موناکو و بورلی هیلز یکی میدونن چون خواستن تغییر کنند. حالا هی بگیم ملخ می خوردن سوسمار می خوردن! بهترین ایرلاینهای هوایی دنیارو دارن بهترین زمینهای گلف و جاده و ساختمان های دنیارو دارن! چرا چون خواستن تغییر کنند!
حالا برگرد به اون جوک بالا و بخونش، مطمئنم اگر یک معرفت داشته باشیم بهش نمیخندی!
اینقدر طولانی نوشتم چون از وقتی که گذاشتم و هیچ مطلب بدرد بخوری پیدا نکردم جز این چرندیات، خسته شدم.
درضمن باریکلا که مارکز می خونی، خیلی روشنفکری و سرانه مطالعه ی مارو بالا میبری.
نظردهندهی قبلی، آقای علی صادقی، خیلی راحت از بعضی موارد بسیار فاجعهبارتر در گزارش ایمان پاکنهاد گذشته و فقط به یکی دو مشکل روانی و فساد سیاسی-اخلاقی ایشان اشاره کرده. به نظر من کاملاً دوستانه و از سر خیرخواهی گزارش پاکنهاد را نقد کرده است.
جناب آقای علی صادقی، که نامت ناخواسته خندهی شادی بر لب میآورد و خودت هم خیلی خوب جک میگویی، عاشق مرامت شدم که عقدهایها را شناسایی و رسوا میکنی.
لطفاً گزارش پاکنهاد را دوباره با دقت بیشتری بخوان، فقط که «قیمت کیک» و «حقوق بالا» و «عقدهی ناشی از فقر» و «برای کیهان کارکردن» و «ادای روشنفکری» نیست.
دقت کردهای چرا به جز نام سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، فقط نام یک شخص دیگر در گزارش آمده؟
دقت کردهای «امین دوایی» پچپچه میکند و جواب میدهد؟
چرا آن خانم میگوید: «تازه چندتاشو کندم»؟
اصرار نویسنده بر خط چشم آبی مدل مرد به چه قصدی است؟
چرا هی نویسنده مدام میگوید: خارج هم همینطور است؟
آن زنی که وسط لباسهای رنگی و پرنقش، با چادر نشسته است، کیست و چه نسبتی با نویسنده دارد؟ چقدر پول داده که نویسنده بهش اشاره کند؟
حالا وسط این همه رنگ و جلا، چرا گیر داده به تیکش افغانی؟
چقدر نویسنده تأکید دارد که بگوید: «مقام معظم رهبری»، «سیاستهای جمهوری اسلامی ایران»، «لباس ایرانیاسلامی»
چرا آخر گزارش ماشین گشت ارشاد را زیر پل پارکوی پارک کرده است؟
اصلاً آیا نویسنده گفت که با چه وسیلهای به محل برگزاری شو آمده است؟ ماشین را کجا پارک کرده؟
میبینیم که آقای ایمان پاکنهاد بسیار عقدهایتر، فاسدتر، خودفروشتر، ناسیونالیستِ کثیفتر، اَداییتر، ندیدبدیدتر و بیسوادتر از آن است که شما سعی کردهاید در نوشتهی سراسر مهر و محبت و سعهی صدر و به دور از عقدهیتان رسوایش کنید.
در گزارشات بعدی این خبرنگار، از شما، که گرافیک خواندهاید و کارتان عکاسیست، انتظار دارم عیبهای بیشتری پیدا کنید.
......................
پینوشت: آقای ایمان پاکنهاد، دیروزت مبارک!