هرولد پینتر نویسنده و نمایشنامهنویس مشهور انگلیسی و برندهی نوبل ادبیات ۲۰۰۵ است. دهم اکتبر ۱۹۳۰ در لندن به دنیا آمد و بعد از ۷۸ سال در ۲۵ دسامبر ۲۰۰۸ (پنجشنبه پنجم دی ۱۳۸۷) بر اثر سرطانی درگذشت که در ۲۰۰۲ تشخیصش داده بودند. بسیاری از نمایشنامههایش به فارسی برگردانده شده و از این لحاظ نویسندهی نامآشنایی است در ایران. در ویکیپدیا بخش کوتاهی از سخنرانی ضبطشدهای که با عنوان «هنر، حقیقت، سیاست» به مناسبت دریافت جایزهی نوبل تهیه و برای آکادمی فرستاد، ذکر شده؛ «در ۱۹۵۸ نوشتم که تشخیص بین اینکه چهچیز واقعی و چهچیز غیرواقعی است سخت نیست، همینطور بین چیزی که درست است و چیزی که غلط است. لازم نیست چیزی درست باشد یا غلط، میتواند هم درست باشد هم غلط. اعتقاد دارم که این تأکیدها هنوز هم، در کشف واقعیت از طریق هنر، کاربرد دارد. بنابراین در مقام نویسنده از این تأکیدها حمایت میکنم ولی در مقام شهروند باید بپرسم درست چیست، غلط چیست. دولتمردان امریکا باید چند نفر را بکشند تا جنایتکار جنگی و قاتل شناخته شوند؟ صدهزار؟ ما برای ملت عراق شکنجه آوردیم، بمب آوردیم، کشتار بیهدف و بیدلیل آوردیم، بدبختی و مرگ آوردیم و با اینهمه ادعا میکنیم برای ملتهای خاورمیانه آزادی و دموکراسی آوردهایم».
صفی در ایستگاه اتوبوس درخواستی. زنی سر صف، مردی کوتاهقد و بارانیپوشیده کنارش، دو زن دیگر و یک مرد.
زن [به مرد کوتاهقد]: ببخشید، چی گفتید؟
مکث.
من فقط از شما پرسیدم از اینجا میتونم اتوبوس برای شفردزبوش سوار شم یا نه.
مکث.
هیشکی از شما نخواست که خوشمزگی کنی.
مکث.
تو فکر میکنی کی هستی؟
مکث.
هوه. من جنس شماهارو میشناسم، من میدونم از چه قماشی هستین. اعصابتو خرد نکن، من همهچی رو راجعبه آدمایی مثل تو میدونم.
مکث.
ما همگی میتونیم بگیم تو اهل کجایی. ما هر روز خدا با آدمایی امثال تو سروکار داریم.
مکث.
تنها کاری که من باید بکنم اینه که گزارشتو بدم تا بعد تو جایگاه متهم وایسی. یکی از بهترین دوستای من کارآگاهِ لباس شخصییه.
مکث.
من همهچی رو راجعبه اون میدونم. جوری اونجا وایمیسه که آب از آب تکون نخوره. اینکه با تو توی یه کوچهی تاریک آشنا شده… یه حکایت دیگهس. [به دیگران که به فضا خیره شدهاند.] شماها شنیدین که این مرد به من چی گفت. من فقط ازش پرسیدم که از اینجا میتونم اتوبوس برای شفردزبوش سوار شم. [به مرد] لازم نیس نگران باشی، شاهد دارم.
مکث.
بیتربیت.
مکث.
اگه از یه آدم یه سوال مؤدبانه بپرسی، جوری جوابتو میده که انگاری یه لگوری هستی. [به مرد] من کارای بهتری دارم انجام بدم، آقا پسر، بهت قول میدم. من اینجا واینسادم تا توی یه مسیر عمومی فحش و فضیحت بشنوم. همه میتونن تشخیص بدن که تو یه غربتی هستی. من همین گوشهموشهها دنیا اومدم. همه میتونن تشخیص بدن که تو واسه خوشگذرونی از بیرون شهر پا شدی اومدی اینجا. من جنس شماهارو میشناسم.
مکث.
زن به طرف یک خانم میرود.
معذرت میخوام خانم. من تو این فکرم که این مردو به قاضی دادگاه بخش تحویل بدم، شما شنیدین که متلک گفت، میخواین که شاهد باشین؟
خانم به طرف جاده میرود.
خانم: تاکسی. . .
میرود.
زن: میدونم از چه قماشی بود. [سر جایش برمیگردد.] سر صف بودم.
مکث.
من همین گوشهموشهها دنیا اومدم. زاییدهبالیدهی همینجام. اینایی که از بیرون شهر میان اصلاً نمیدونن چهجوری رفتار کنن. پرروییها. خیلی خوششانس بودی که تحویل پلیس ندادمت. یه سؤال سرراست پرسیدن که-
ناگهان بقیه دستشان را برای اتوبوسی که میگذرد تکان میدهند. همگی سوار میشوند. زن که تنها مانده، دندانهایش را به هم میساید و چیزی نامفهوم زیرلب میگوید. مردی از سمت راست به طرف ایستگاه میآید و منتظر میایستد. زن به او که خارج از محدودهی دیدش است نگاه میکند. بالاخره با خجالت و اینپاوآنپا کردن، درحالیکه لبخند ملایمی بر لب دارد میگوید:
معذرت میخوام. شما میدونین که من میتونم از اینجا با اتوبوس برم به… ماربل آرک؟
* بنابر ضبط فرهنگ هزاره، ایستگاه درخواستی (اختیاری) در اتوبوسرانی بریتانیا ایستگاهی است که در آن اتوبوسها فقط به درخواست مسافر توقف میکنند.
* این مطلب پیشتر در پنجمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…