تصاویر نظریه‌ساز واقع‌گرا

گونتر گراس در ۲۰۰۶، قبل از پخش کتاب «پوست کندن پیاز» (اتوبیوگرافی خودش)، در مصاحبه‌ا‌ی مطبوعاتی برای اولین بار به عضویتش در یگان ویژه‌ی جوانان هیتلری در نیروی اس‌اس، آن هم وقتی که هفده‌ سالش بود، اعتراف کرد و جامعه‌ی آلمان شوکه شد. پرده‌برداری از لکه‌ی ننگ آن هم بعد از شصت سال؟ شکاف بزرگ میان او و مردم آلمان از همان‌جا آغاز شد.
حالا کاشف به عمل آمده بود کسی که سرسختانه منتقد رونالد ریگان و هلموت کوهل بود دامنش آلوده است. ابراز پشیمانی و شرمساری گراس فایده‌ای نداشت؛ چه این‌که با گرایش سیاسی چپ و ضدنازیسم سالیان سال بر صراحت لهجه اصرار داشت و حالا با این اعتراف خودش را در معرض تضادی بزرگ قرار داد. چنین اعتراف هولناکی چیزی نمی‌توانست باشد مگر خودکشی اخلاقی.
اما چرا جامعه‌ی آلمان این‌همه مشمئز شد؟
بیرون از آلمان گراس از مهم‌ترین چهره‌های رئالیسم جادویی به شمار می‌رفت. نطفه‌ی این شهرت با خلق صحنه‌های گروتسک در شخصیت اسکار ماتسِرات (قهرمان اصلی رمان «طبل حلبی») شکل گرفت. کار نوشتن این اثر در دهه‌ی پنجاه میلادی در پاریس پایان یافت که البته با نگاهی تیزبینانه کشف می‌شود که «طبل حلبی» در واقع زندگی خود گراس است که با تحریفی هنرمندانه واقعیت‌های زندگی خودش در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ را روایت می‌کند. «طبل حلبی» در زمان انتشار همپایه با «مادر کوراژ» برتولت برشت و «فاوست» گوته ارزیابی شد. موفقیت او در این اثر ازآن‌جا ناشی شد که توانست در بستر رویدادهای سهمگین جنگ جهانی دوم قهرمانی منزه را به مردم آلمان پیشکش کند.
خلق اثر «موش و گربه» و «سال‌های سگی» در کنار «طبل حلبی» سه‌گانه‌ی دانتسیگ (شهر محل تولد گراس) را کامل کرد. با همین سه اثر جامعه‌ی بین‌المللی در ۱۹۶۳ ادبیات گراس را همطراز با هرمان هسه، توماس مان، مارتین والزر و هاینریش بول قرار داد.
گراس در کارنامه‌اش تشویق‌های بزرگی دارد: جایزه‌ی گئورگ بوشنر، جایزه‌ی توماس مان، جایزه‌ی پرنس آستوریاس و در نهایت جایزه‌ی ادبی نوبل.
اما در آلمان شهرت گراس نه به‌سبب ادبیات بلکه مبتنی بر اخلاقیات بود. داعیه‌داری در مصلح و متعهد اجتماعی بودن او را هم‌ردیف ویلی برانت، گرهارد شرودر و مارسل رایش رانیکی قرار می‌داد. عضویت در حلقه‌ی ادبی ۴۷، سروصداهایش در دوران جنگ سرد، مقالات کوبنده‌ی او پس از تقسیم آلمان، حساسیت او و وولف دیتریش اشنوره قبل از فروریختن دیوار بین دو آلمان، اصرار بر پیوستگی ملت آلمان، نوشتن نامه‌ی سرگشاده‌ی «وقتی پدرم ریش سرخ داشت»، موضع‌گیری او در برابر سیاست‌های پولی آلمان درباره‌ی یونان، واکنش سیاسی او با سرودن شعری ضدصهیونیستی که کار را تا آن‌جا پیش برد که ورود او برای همیشه به سرزمین‌های اشغالی ممنوع شد، همراهی با چهره‌هایی مثل محمود درویش و هارولد پینتر در اعتراض به وضعیت مردم غزه، انتشار مقاله‌ی «میان جنگ‌ها» پیش از حمله‌ی امریکا به عراق، سرودن شعر «آن‌چه باید گفته می‌شد» آن هم در اوج تنش‌های سیاسی ایران و غرب، انتقاد از تهدید صلح جهانی از سوی اسرائیل، ابراز نگرانی بابت صادرات اسلحه‌ی آلمان، اظهارنظر درباره‌ی بحران اوکراین و حتی مصاحبه‌ی جنجالی اخیرش با روزنامه‌ی «ال پائیس» و هشدار درباره‌ی بروز جنگ جهانی سوم همگی نشان از آن دارد که گراس نمی‌توانست، یا نمی‌خواست، خودش را از سیاست دور نگه دارد. در واقع رابطه‌ی آثار ادبی او با سیاست‌های روز چنان تنگاتنگ هستند که به‌راحتی می‌توان آن‌ها را دسته‌بندی کرد؛ مثلاً درون‌مایه‌ی «بی‌حسی موضعی»: سال‌های جنبش دانشجویی دهه‌ی شصت میلادی؛ تم اصلی رمان «دفتر خاطرات یک حلزون»: کارزار انتخابی حزب سوسیال دموکرات آلمان در ۱۹۶۹؛ محتوای رمان «دیدار در تلگته»: گردهمایی روشنفکران در دوران جنگ‌های مذهبی سی‌ساله؛ موضوع اصلی «دشتی وسیع»: نگاهی گسترده به تاریخ آلمان از ۱۸۴۸ تا وحدت دو آلمان در دهه‌ی نود میلادی.
اغلب آثار گراس به‌علت پیوند نزدیکشان با تاریخ معاصر آلمان با گذشت سال‌ها اهمیت زمان انتشارشان را از دست داده و به‌تدریج کمرنگ شده‌اند.
اعطای جایزه‌ی ادبی نوبل در ۱۹۹۹ بابت کتاب «قرن من» گراس را واداشت تا در سال‌های بعد با شماطت بیشتری در مسائل سیاسی ریز شود. اما به اعتقاد برخی منتقدان هر آن‌چه پس از «پوست کندن پیاز» از گراس چاپ شد نمی‌توانست آبِ رفته را به جوی بازگرداند چراکه ابهت سیاسی سابقش در آلمان عمیقاً خدشه‌دار شده بود. قبل از آوریل سال جاری میلادی جامعه‌ی ادبی آلمان پیشاپیش به سوگ مرگ گراس نشسته بود.

.ن. ج

تصاویر نظریه‌سازِ واقع‌گرا
هر آن‌چه مسیر اصلی لیبرال‌چپ‌گرا‌ها را باز می‌کرد گونتر گراس نیز همراهش بود. گراس همراه روند روبه‌رشد سیاست جمهوری فدرال آلمان بود. چنان غرق این جریان بود که اهمیت و عمق آثار خودش را فراموش کرده بود.
داستان زندگی گونتر گراس تاریخ جمهوری فدرال آلمان است و داستان جمهوری فدرال آلمان تاریخ زندگی گونتر گراس.
گاهی پیشتاز بود، گاهی میانه‌رو، گاهی چپ‌گرا و حتی یک‌بار هم از چپ‌گراهای کهنه‌کار، که تازگی‌ها داشتند به راست متمایل می‌شدند، سبقت گرفت. گراس این‌جا، گراس آن‌جا، همیشه‌ی خدا همه‌جا بود. همان‌طور که جمهوری‌طلب‌ها هواداران دوره‌ی نازیسم، یعنی توده‌ی مردم، را کنار می‌زدند گراس هم درباره‌ی گذشته‌اش سکوت می‌کرد؛ این‌که روزی روزگاری خودش هم عضو اِس‌اِس بود [هر دو، گراس و جمهوری‌طلب‌ها، خیانت‌کار بودند ولی هر کس به روش خودش]. وقتی در دهه‌ی پنجاه میلادی بعد از اتمام جنگ دوم جهانی آلمان تمایل داشت با همسایه‌ی دیواربه‌دیوارش، فرانسه، ارتباط برقرار کند، وقتی کنراد آدرناوا و ژنرال شارل دوگل برای صلح تلاش می‌کردند، گونتر گراس ساکن پاریس شده بود. در دهه‌ی شصت میلادی وقتی اکثریت سیاسی آلمان خودش را به چپ‌گراها نزدیک می‌کرد، گراس مشغول تبلیغات برای حزب اِس پِ دِ بود و به ویلی برانت، کاندیدای ارشد حزب اِس پِ دِ در مبارزه‌ی انتخاباتی مجلس ملی آلمان، گرایش داشت. اواخر قرن با ۶۸ سال سن علیه قوانین فوق‌العاده مبارزه می‌کرد.
اواسط دهه‌ی هفتاد میلادی، زمانی که درون‌گرایی نوینش حس زندگی روشنفکرانه‌ی عصر را تعیین می‌کرد، گراس از سیاست رو برگرداند و بعد از آن با جنبش‌های آزادی‌طلب‌ها در ابتدای دهه‌ی هشتاد میلادی علیه افزایش تسلیحات ناتو دست به تظاهرات زد. در ۱۹۹۰ به نقد اتحاد دو آلمان و بعدش هم نقد اصلاحات قانون پذیرش پناهندگان سیاسی نشست؛ درست همان قانونی که برای آن حزب اِس پِ دِ را ترک کرده بود. نقد سرمایه‌داری که همیشه در دستور کارش بود و صدالبته مخالفت با نیروی هسته‌ای.
زمانی که مثل همیشه لیبرال‌های چپ‌گرا، در این میان از آن‌ها تحت عنوان جریان ائتلاف قرمز و سبز (حزب اِس پِ دِ و حزب سبزها) یاد می‌شود، با مسأله‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کردند، گراس خودش را به این جریان رساند. طوری‌که فریتس ج راد داتس، پاورقی‌نویس بزرگ عصر، به او تشر زد که به‌جای این‌که امضایت را پای هزارجور مانیفست بندازی ماتحتت را بگذار زمین و یک کتاب بنویس.
از صحبت‌های فریتس ج راد داتس می‌توان نتیجه گرفت که گونتر گراس فرصت‌طلب بود، آدم نظریه‌ساز بدون این‌که خودش نظری داشته باشد، کسی که دنباله‌رو مُدهای سیاسی بود و روش کارش درست نبود.
در صحبت با فرانک شیر ماخر طی مصاحبه‌ا‌ی مطبوعاتی با روزنامه‌ی «اِف آ سِت» در پاسخ به این سؤال که از چه زمانی به سیاست علاقمند شد، گراس گفت: مدت زیادی طول کشید تا برای خودم موضع سیاسی پیدا کردم. گراس به توصیف سال‌های پس از جنگ پرداخت، زمانی‌که به عنوان کارگری جوان در کارخانه‌ی کوهستانی قدیمی متعلق به نازی‌ها با کمونیست‌ها و سوسیال‌دموکرات‌ها آشنا شد. نه‌فقط از لحاظ تئوری بلکه به‌صورت عملی هم تحت‌تأثیر هر دو گروه قرار گرفت.
گرایش سیاسی گراس به موازات زندگی واقعی‌اش تکامل یافت، همان‌طور که دوره‌ی سنگ‌تراشی را با موفقیت پشت سر گذاشت. مجموعه‌مقالات سیاسی او در حجمی انبوه، که کفاف چند جلد رمان را می‌دهند، به صورت نظام‌مند دربردارنده‌ی متونی فرموله‌شده، روشن، کوتاه و البته با چاشنی پیامی کاملاً واضح هستند. او به نقد حزب سِ دِ او پرداخت، درباره‌ی حزب اِن پِ دِ اخطار داد، خاطره‌ی آشویتس را مرور کرد و نگران نظارت دولت بر مسائل شخصی مردم بود. گراسی که برای هنر مته‌به‌خشخاش می‌گذاشت و تمام هم‌وغمش را برای هنر صرف می‌کرد با آن گراس روزنامه‌نگار سیاسی غریبه بود. درست مثل سال‌هایی که طنین جامعه‌شناس به‌روز صدای تئودور آدرنو بود.
جمیع اهداف گراس کمتر متوجه روشنفکران هر دوره بود بلکه توجهش بیشتر معطوف به توده‌ی مردم بود: دوره‌ی جنگ سرد در برلین شرقی مثل فروشنده‌های دوره‌گرد روزنامه‌ی «اِشپانداور فولکس بِلات» را پخش می‌کرد تا به‌این‌ترتیب راه چاره‌ای برای روزنامه‌ی «اشپرینگر پِرسه»، چپ‌های مورد تنفر مردم، پیدا کند. گراس به فراخور حال‌واحوالش خودش را توی این درگیری‌ها پرت می‌کرد و می‌توانست از این مسائل خبرهایی هم پخش کند. حتی به حضورش در مبارزه‌ی انتخاباتی حزب اِس پِ دِ در میان تندروهای حزبی قسمت شرقی ایالت وِست‌فالِن هم، که با تخم‌مرغ از خجالتش درآمدند، افتخار می‌کرد.
خیلی بعد از مرگ هاینریش بول (در ۱۹۸۵)، گراس در انجمن نویسندگان آلمان عنوان مصلح اجتماعی تمام‌وعیار را حمل می‌کرد. اما آن‌چه در دهه‌ی شصت میلادی هنوز دربردارنده‌ی روح زمان بود خیلی بعد یعنی طی دهه‌ی نود میلادی در قالب مشخصی صورت یافت. قالب مذکور می‌توانست با روح زمان همبستگی داشته باشد. اما سوسیال‌دموکرات‌های قدیمی به‌ندرت توانستند پاسخ دغدغه‌های بزرگِ زمان را بدهند.
سوسیال‌دموکرات، نشانه‌ی بارز قرن بیستم، روبه‌زوال بود. اعطای جایزه‌ی نوبل ادبی در ۱۹۹۹ به گراس، شاعر قرن سوسیال‌دموکرات، نشانگر چیزی نبود مگر نمره‌ی قبولی گراس با درجه‌ی خوب.
سال‌های بعد گراس، به این امید که بچه‌های اهل سیاست و ادبیات را تربیت کند، نویسنده‌های جوانی مثل بنیامین لِبِرت و اِفا مِناسه را زیر بال و پرش گرفت. نه این‌که بخواهد گروه ۴۷ جدیدی دست‌وپا کند بلکه در سال‌های بازنشستگی‌اش ژست نویسنده‌های متعهد را می‌گرفت.
در ۲۰۰۶، ابهت گراس دست بر قضا در آثار خودش به باد رفت: انتشار «پوست کندن پیاز» کنار زدن پرده از چیزی بود که سابقاً از گفتنش خجالت می‌کشید: عضویت در گروه نظامی اِس‌اِس. پیش از آن‌که طوفان فحش‌وفضاحت راه بیفتد جریان خشم به پا شد: منتقد قهار خود در نقش لاپوشان کردن تاریخ تشخص یافت.
این‌که شش سال بعد گراس قطعه‌شعری ضداسرائیلی با نام «آن‌چه باید گفته می‌شد» را سرود و در بسیاری از رسانه‌ها و نیز در همین نشریه (اشپیگل آنلاین) به چاپ رسید، تناقض فزاینده‌ی جدیدی را دامن زد.
اما در دوره‌ای که اولین‌بار حقوق مواضع چپ‌گراها یا امکان حضور آن‌ها هم‌زمان به هم نزدیک می‌شود و وقتی مسأله بر سر اسرائیل است، نظریات گراس به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست برای بخش بالغ جامعه‌ی آلمانی آن‌قدرها هم تعریف‌نشده باشد. بخش بالغ جامعه‌ی آلمان می‌رود تا از اسرائیل فاصله بگیرد و تعداد تناقض‌گویان علیه آلمان رو به ازدیاد و به‌این‌ترتیب است که برای آخرین‌بار داستان زندگی گونتر گراس تاریخ جمهوری فدرال آلمان است و داستان جمهوری فدرال آلمان تاریخ زندگی گونتر گراس.
منبع:

www.spiegel.de/kultur/Literatur 14.04.2015

* این مطلب پیش‌تر در بیست‌وچهارمین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب منتشر شده است.

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago