مقدمه: قضیه سیاسی شد!
اصلاً سیاست یعنی چه؟ پاسخِ عالمان روشن است. احتمالاً میگویند «بروید در لغتنامهها پیدا کنید!» پرسش دوم را کمی پیچیده میکنیم تا نتوان با پاسخی نظیرِ پاسخِ پیشین قال قضیهاش را کند. ما سیاست را چطور میفهمیم؟ حالا جواب نه در لغتنامهها که بهروشنی در گفتار روزمرهی ماست. شاید برای یک بار هم که شده لازم باشد این مصرع بیشازحد ماندگارِ «هر کسی از ظن خود شد یار من» را دستکم دربارهی فهمیدن معنای «سیاست» فراموش کنیم. معمولاً این شعر را طوری تفسیر میکنند که انگار دعوت آگاهانهی شاعر به سوءتفاهم جمعی است. پس فعلاً با تفسیری فوری از این شعر، فرض میکنیم که اگر از ظن خود با چیزی یار شویم؛ آگاهانه قصد داریم تا اسرار درونی آن را ندیده بگیریم و بهعمد فرایند دریافت معنی را به تأخیر بیندازیم. بنابراین بهتر است واژهی سیاست را، به جای بردن در تاریکی و فهم آن با لمس و حدس و گمان، زیر شفافترین و متمرکزترین نورها بیاوریم. البته نیازی نیست جای دور برویم، سیاست در دمدستترین جای ممکن یعنی در حرفهای ماست. این کلمه را مدام میشنویم و میگوییم اما سیاست در گفتوگوهای روزمرهی اقشار مختلف، با سطح دانش و تحصیلات متفاوت، معنای یکسانی ندارد. گویی همیشه به معانی مختلف و گاه به بیمعناترین شکل ممکن به کار میرود. فرض میکنیم مطلقاً از معنای سیاست بیخبریم. ترفند مترجمها برای فهم واژههایی که معنایش را نمیدانند اینجا به کار میآید. مترجمها، گاهی با فهمِ کلی از معنای جمله، معنای کلمهای را که نمیدانند حدس میزنند. ما هم با سیاست چنین میکنیم. یعنی آن را در بدنِ جملههای رایج میگذاریم و سپس معنا میکنیم. اما این جملات بهرغم ساختگی بودن به گوش ما ناآشنا نیستند. تابهحال آنها را بسیار شنیدهایم و شاید بسیار هم به کار بردهایم. منظور این چند جمله است: «قضیه سیاسی شد!»؛ «سیاست پدر و مادر ندارد!»؛ «دامن هنر را به سیاست آلوده نکن!» که با جملهی مشهور «فوتبال را به سیاست آلوده نکن!» آبشخور مشترک دارد. در نهایت و از همه مهمتر نصیحتهای مشهورِ «وارد بازی سیاسی نشو!» و «سیاست داشته باش!» این دو جملهی آخر با دعوت به «سیاسی بودن» یا «سیاسی دیدن همه چیز» آبشخور مشترک دارند؛ هرچند معنایشان بهظاهر متفاوت است. پیش از رسیدن به اصل مطلب، باید گفت که آنچه در همهی این جملات مطلقاً بیمعنی به نظر میرسد، همین واژهی سیاست است. با کنار هم گذاشتن این جملات بهراحتی میتوان فهمید که ما در گفتار روزمرهی خود تا چه اندازه «سیاست» و «سیاسی» را در معانی متنوع به کار میگیریم؛ آنقدر متنوع که وقتی با آنها جمله میسازیم؛ نتیجهاش مشتی عبارت بیمعنی میشود. قطعاً تأکید ما بر گفتوگوهای روزمره است و نه کتابهای ضخیم علوم سیاسی و دانشنامههای دانشگاهی و مباحث به قول معروف تئوریک یا پژوهشهای لغتشناسانه.
واژهی عربی سیاست چه در معنایی که امروز میفهمیم و چه در معنایی که در گذشته میفهمیدند، و مانند ابنسینا آن را با عنوان «شهر» و مانند فارابی با عنوان «مدینه» میخواندند، و نیز جدا از اینکه در «سیاستنامه»ی خواجه نظامالملک و «تاریخ بیهقی» و «کلیله و دمنه» و سایر منابع کهن به چه معناست؛ آشفتهترین معانیاش را در سپیدهدم دوران مدرن ایران، یعنی در متون مذاکرات مجلس اول، تجربه کرده است. سیاست را عموماً آن زمان میشود فهمید که شهروندان فرصت مداخله در ادارهی کشور را به دست میآورند، تأسیس مجلس اول پس از نطق مظفرالدین شاه در ۱۲۸۵ ظاهراً اولین نشانهی دخالت رسمی نمایندگان مردم در ادارهی امور و تصمیمگیری برای آن است. اولین مجلس ایران با جمعی از اشراف، اصناف، تجار، مالکان و شاهزادگان تأسیس میشود. واژهی «سیاست» در متن مذاکرات این مجلس، که سرانجام به توپ بسته شد، به معانی مختلف به کار رفته. ازاینرو باید گفت آشفتگی در معنای سیاست را نه در گذشتههای دور بلکه باید در حدود یک قرن پیش جست. از زمان تأسیس مجلس اول معنای واژهی سیاست مبهم و بلاتکلیف بود. برای نمونه نمایندگان نخستین مجلس ایران میگفتند: «باید معاندین و مفسدین را سیاست و تنبیه کافی نمود.» نمونهی بارز دیگر متن «قانون ایالات و ولایات» است که در مجلس اول قرائت میشود؛ در این متن نوشتهاند: «حاکم مواظبت مخصوصی خواهد داشت که در حدود ولایتی که بریاست [و به] او محول شده، هیچگونه اغتشاش و بینظمی اتفاق نیفتد… هرگاه از یکی از ارباب مناصب و مستخدمینِ جزو، آشکارا اعمال شنیعه سر زند… حاکم به توسط ادارهی ولایتی، بعد از پند و نصیحت، امر به مؤاخذه و تنبیه و سیاست آنها خواهد کرد.» در اینجا و نیز در گفتوگوی نمایندگان واژهی «سیاست» کمافیالسابق به همان معناست که قرنها پیش- مثلاً- گاهی در شعر سعدی میآمد؛ مشخصاً این بیت «رئیسی که دشمن سیاست نکرد/ هم از دست دشمن ریاست نکرد». در سایر گفتههای نمایندگان، معادلِ فهمشدنی سیاست در معنای امروزی، همان کلمهی فرنگی یعنی پُلِتیک است. برای نمونه مستشارالدوله دربارهی نطقها، اظهارات و ابراز عقاید نمایندگان میگوید: «مطالب دو نوع است، یکی راجع به پُلِتیکِ دول، هر کس حق دارد که تفتیش نماید و اظهار رأی کند تا چه رسد به وکیل ملت. هیچ کس حق ندارد ایرادی به آن وکیل نماید. ولی بعضی مطالب راجع به شخصیات است، مثل سفیر و غیره. در این صورت نباید بیتحقیق تعرض شود. به علت اینکه شخص سفیر محترم است و نمایندهی دولت معظم خودش است هیچ کس حق ندارد بدون تحقیق اظهاری که مخالف پُلِتیک شخصی او باشد بنماید.» در ظاهر حرفهای مستشارالدوله در باب سیاست با دانش امروز ما تطبیق دارد و به نظر عجیب نیست.
اما از مجلس دوم به بعد دیگر سیاست به همین معنای امروزی به کار میرود. اما این نکته هم جالب است که فارسیزبانان افغانستان معادل ایرانی «سیاست» را به کار نمیبرند و سیاست برای آنها همان پلتیک است که ما در مجلس اول میگفتیم. بههرحال هرچند تکلیف واژهی سیاست از مجلس دوم به بعد روشن شده؛ معنا، جایگاه و کاربرد آن پس از گذشت بیش از صد سال هنوز هم در گفتوگوهای روزمرهمان روشن نیست.
وارد بازیهای سیاسی نشو!
مردم دربارهی سیاست چه فکر میکنند؟ این پرسشِ موردعلاقهی نظریهپردازان «فرهنگ سیاسی» است، کسانی که علاقمند به بررسی جهتگیریهای جامعه دربارهی امور سیاسی هستند. مطالعهی فرهنگ سیاسی در واقع مطالعهی گرایشهای سیاسی مردم است؛ و درعینحال بررسی واکنشها و رفتار سیاسی آنها. بررسی باورها، رفتارها، امیال و خواستهایی که کنش سیاسی را تبیین میکنند در دستور کار نظریهپرداز فرهنگ سیاسی است. از سوی دیگر سیاست برای فعال سیاسی قاعدتاً باید معنای دیگری داشته باشد. فعال سیاسی راستین سیاست را عرصهی بروز خود و همفکرانش میداند: عرصهی شکلگیری «ما» در برابر «آنها». هرجا جمعی یا گروهی از مردم خود را «ما» تعریف کنند، در برابر جمعیت دیگری به نام «آنها»، سیاست را دقیقاً در همان جا باید جستوجو کرد. نقطهی اوج شکلگیری معنای سیاست، در عمل، نقطهی اوج نزاع هم هست؛ یعنی جایی که دوست و دشمن تعریف و از یکدیگر متمایز میشوند. اوج نزاع برای فعال سیاسی راستین اوج سیاست هم هست. با چنین تعریفی، یا به عبارت بهتر در چنین وضعیتی، سیاست را فقط باید در نقطهی جوش پیدا کرد. اما برخی خشونت مستتر در این تصور دربارهی سیاست را از بین میبرند. به این معنا که تخاصم میان دوست و دشمن معنای اخلاقی ندارد. یعنی الزاماً «ما» بر حق نیستیم و «آنها» ناحق یا فقط «ما» درست نیستیم و «آنها» غلط. «ما» زیبا نیستیم و «آنها» زشت. بلکه فکر میکنند ما بهرغم تفاوتهایمان برای بروز خود و تسخیر برخی فضاها با هم از درِ مخالفت درمیآییم. هرچند خوب و بد یا زشت و زیبا نداریم؛ بازی قطعاً برنده و بازنده خواهد داشت. بااینحال این عده میگویند هم «ما» شما و فضاهای تحت امرتان را به رسمیت میشناسیم هم شما «ما» را رسماً میپذیرید. گاهی ما در زمین شما بازی میکنیم و گاهی هم آنها در زمین ما بازی میکنند. البته تصور سهلالوصول دیگری هم هست، تصوری که زندگی روزمره را سیاست ادراک میکند. همین که شما فلان غذا را میخورید، فلان لباس را میپوشید و فلان موسیقیها را گوش میکنید؛ یعنی بدون هیچ هیاهو و هیچ ستیز بارزی مشغول تعریف خودتان در برابر دیگران هستید. در این حالت دیگر نیازی نیست بر سر منافع خود ستیزهجویی کنید یا دنبال زمین بازی باشید، بلکه فقط کافی است زندگی کنید.
دامن هنر را به سیاست آلوده نکن!
همهی این تعاریف سعی میکنند سیاست را از حالت انحصاری بیرون بیاورند. هر کسی میتواند از سیاست حرف بزند. سیاست چیزی است که همه دربارهی آن نظر میدهند، بدون اینکه نامی از فارابی و ابنسینا و شانتال موفه و کارل اشمیت به میان بیاورند. البته دو پدیدهی دیگر هم هست که همین ویژگی را دارد: فوتبال و سینما. نظر دادن دربارهی سیاست و فوتبال و سینما الزاماً نیاز به تخصص ندارد و در انحصار قشر خاصی نیست. همه میتوانند، بدون اینکه نظریهپرداز و عالم باشند، دربارهی این سه پدیده حرف بزنند. در تاکسی میبینیم و میشنویم که گاهوبیگاه مسافران بیتعارف و صریح دربارهی بازی پرسپولیس، بازی پرویز پرستویی و اخبار سیاسی میزنند. در زندگی روزمره فوتبال و سیاست و سینما علم نیستند بلکه بازی هستند. علم نامیدن اینها یعنی گرفتن لذت از تماشای فیلم، نادیده گرفتن فرهنگ سیاسی و بیاهمیت شدن باختِ تیم محبوبمان. قطعاً بازی انگاشتن فوتبال ساده است. در این بازی طرفداران یک تیم خواهان برنده شدن در برابر تیم دیگر هستند. در بازی سینما عدهای جهانی دروغین را روی پردهای تخت بازی میکنند. اما بازیها همیشه در برابر واقعیتها قرار میگیرند. سه قشر مشخص هست که همهی تلاش خود را صرف گرفتن لذت بازی از تماشاگر سینما، تماشاچی فوتبال و بینندهی اخبار میکند. کارشناس فوتبال، منتقد سینما و سیاستمدار هر سه علیه خصلت بازیگونه و لذتبخش این سه پدیده هستند. کارشناس فوتبال سعی میکند لذت برنده و بازنده بودن تیمها را به بحثهای بیطرفانهی کارشناسی تقلیل دهد. تشخیص اینکه کارشناس فوتبال دقیقاً استقلالی است یا منچستری بسیار دشوار میشود. منتقد سینما سعی میکند با تحلیلها و نقدهای خود حرفهایی دربارهی فیلم بزند که یک گام جلوتر از انبوه تماشاگر قرار بگیرد. منتقد و کارشناس علیه اصل لذت بازی در سینما و فوتبال هستند. منتقد و مفسر فوتبال فهم بازی را منوط به دانشی تخصصی میکنند تا به نوعی در برابر واکنشهای آنی تماشاگران موضعگیری کنند. آنها لذت تماشاگران را زیر سؤال میبرند یا مغلقگویانه تأییدش میکنند. در سیاست این نقش بر عهدهی سیاستمدار است. سیاستمدار هم در همه جای دنیا تقریباً چنین وظیفهای بر عهده دارد. او از یک سو سعی میکند خود را نماینده و بازیکن و از سوی دیگر تنها مفسر برحق بازی قلمداد کند. او هم سعی میکند دانش خود را در برابر لذت بازی قرار دهد. قیاس بیش از حد منتقد سینما و کارشناس فوتبال با سیاستمدار دیگر توضیح واضحات است. شباهتها در این ترکیب سهنفره کاملاً روشن است، هر سه مایل به تخصصی شدن بحث هستند! اما میدانیم که هر سه هم از سیاسی شدن بازیِ خود پرهیز میکنند. جملاتی نظیر آلوده شدن دامن فوتبال و هنر به سیاست از یک سو و گاهی این جملهی معروف سیاستمدارها که میگویند «نمیخوام موضوع رو سیاسی کنم…» همگی در مذمت سیاست و در اصل در مذمت لذت بردن از بازی هستند. سیاستمدار سعی میکند موضوعات اقتصادی را صرفاً اقتصادی ببیند و موضوعات فرهنگی را صرفاً فرهنگی. روی این تصورشان تأکید بسیار دارند. بنابراین مسائل سیاسی، که اصل بحث سیاستمداران را شکل میدهد، گویی همیشه بازی خطرناکی است که باید از آن پرهیز کرد. این انحصاری شدن سیاست نتیجهای روشن برای هنرمند دارد؛ هنرمند سعی میکند از دایرهی بازیِ سیاستمدار بیرون بماند و این جملهی معروفش را تکرار کند: «من هنرمندم و کاری به سیاست ندارم.» در اصل با تخصصی شدن سیاست و علم شدن آن به دست سیاستمدار، هنرمند از بازی بیرون میرود. او باید دنبال لذت بردن از بازی دیگری باشد. لذت از تماشای بازی خودش؛ لذت از هنریبازیِ خودش! لذتی که به قول برخی هنرمندان به سیاست آلوده نباشد. سیاست در این معنا معادل آلودگی است. همانطور که گاهی به نحو توهینآمیزی معادلِ بازی، خیمهشببازی و چیزهای دیگر میشود. هرگاه ما تماشاگر باشیم، قاعدتاً هرچه در مقابل خود میبینیم جز بازی چیز دیگری نیست. این کاملاً فقط از سرِ عادت است و به قول نامههای اداری ارزش دیگری ندارد.
اما ظاهراً جملهی «سیاست داشته باش!» روشنترین معنا را دارد. یعنی فرصتطلب و حیلهگر باش؛ یا اگر خطری تو را تهدید کرد دسیسهچینی هم مجاز است. اما بهترین معنایش باز به انحصار سیاست و تخصصی شدن آن نزد سیاستمدار بازمیگردد. یعنی مثل سیاستمدار سیاست را پنهان کن و اقتصاد را اقتصادی بدان و فرهنگ را فرهنگی. این یعنی زمین بازی را عوض کردن و توپ را در بهترین زمان ممکن به زمین دیگری انداختن.
مؤخره: سیاست پدر و مادر ندارد!
با توجه به آنچه گفته شد؛ شاید عمیقترین معنای واژهی «سیاست» در گفتوگوهای روزمرهی ما همین جملهی مشهور «سیاست پدر و مادر ندارد» باشد. سیاست اگر صاحب مشخصی داشته باشد مسلماً از دسترس مردم، یعنی صاحبان اصلی آن، دور میماند. پس باید این ضربالمثل معروف را با لحنی از سرِ رضایت خاطر ادا کنیم، نه با لحنی منفی و از روی اکراه؛ یعنی اینطور: «چه خوب که سیاست پدر و مادر ندارد!» در واقع باید این جمله را در مدح سیاست به کار برد و نه در ذم و نکوهش آن. بنابراین باید گفت سیاستِ خوب و لذتبخش، سیاست بیپدر و مادر است؛ همانطور که تماشای فیلم از جلسهی نقد و بررسی فیلم لذتبخشتر است و همانطور که برنده شدن تیم محبوب از شنیدن حرفهای کارشناس بیطرف با موضعگیری مبهم لذتبخشتر است. همانطور که گفتوگوهای تاکسی از نشستن در کلاس تاریخ اندیشهی سیاسی دانشگاهها لذتبخشتر است. احتمالاً آنچه به مشارکت سیاسی یا مداخلهی سیاسی ترجمه میشود باید چنین امر لذتبخشی باشد؛ لذتِ مشارکت در بازی گروهی، بازی با قواعد مشخص. دیگر نیازی نیست حرفهای کلیشهای دربارهی «قواعد بازی» را تکرار کنیم. چون روشن است که بازی چیست و بازیگر و بازیکن کیست و هیچکدام از اینها هم چیز بدی نیست. اما هنوز هم سیاست واژهای تهی و بیمعناست. این نوشته هم نه تنها معنای این واژه را روشن نکرده، بلکه از ظن خود متن مبهمی دربارهی ابهامات یک واژهی مبهم شده. گویی قرار است سایههای مجلس اول هنوز هم معنای لغوی سیاست را تیره و تار کنند و این یعنی بازی ادامه دارد.
* این مطلب پیشتر در یازدهمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…