مدتی است در سریالهای امریکایی موسیقی جَز، آن هم از نوعی که کمپانی ایسیام در تولید و ترویج آن نقشی بهسزا داشته، به گوش میرسد و تماشاگر شگفتزده بر جای میماند که چرا تیتراژ سریالی معروف مانند Homeland باید به توماژ استانکو لهستانی سفارش داده شود تا به سبک جَز پُستاِکسپریمنتال تصنیف شود. در خلال سریال نیز اینجا و آنجا صحبت از موسیقی جَز میشود اما بیشتر بازیگران سفیدپوست سریال فوق، که در ناحیهی سیاهپوستنشینی مثل واشنگتن زندگی میکنند، کلاً خود را در مورد این نوع موسیقی به بیراهه میزنند. در سریالهای دیگری مانند Suits یا Scandal نیز تلاش زیادی به چشم میخورد تا جَز به نحوی محترم مطرح شود ولی تمام این سریالها و توجهها فقط شک تماشاچی را برمیانگیزاند که چه خبر شده است. چرا تمام دیالوگها حاکی از بیاطلاعی شهروندان امریکایی از جَز یا عدم علاقهی آنان به این نوع موسیقی است.
اینکه جامعهی امریکایی با ۸۵ درصد جمعیت سفیدپوست جَز یا بلوز سیاهپوستان و رنگینپوستان مهاجر را موسیقی ملی نداند شگفتآور نیست اما طنز گزندهی قضیه اینجاست که در تشییع جنازهی مقامات دولتی، به شکلی سنتی و پذیرفتهشده موسیقی مهاجران سفیدپوست ایرلندی استفاده میشود، مثل موسیقی بگ پایپ در تشییعجنازهی رئیس پلیس در «شوالیه تاریکی» ساختهی کریستوفر نولان. لازم به ذکر است که موسیقی سنتی و اصیل در ایالات متحدهی امریکا بلو گرس است و بیشتر سفیدپوستها آن را اجرا میکنند. همنوازی نوازندگان بلو گرس شامل بانجو، گیتار سیمفلزی (روی شانه)، کنترباس، ویولن و خواننده است که اغلب همگی میایستند و مینوازند و نشستن امری متعارف نیست مگر اینکه نوازنده به کهولت سن دچار باشد. بلو گرس به موسیقی کانتری پیوند خورده و فعلاً خوش میتازد و همدوش راک سفیدپوست، که جَز، بلوز سیاهان و زبان انگلیسی را یکجا مصادره کرده، به همزیستی مسالمتآمیز سلیقهی نیمهدهاتی-نیمهشهری یاری میرساند. البته لازم به یادآوری نیست که برداشت امریکاییها از دِه مطمئناً با برداشت ما ایرانیها متفاوت است.
از سوی دیگر، منتقدان ضدتبعیضنژادی انگلوساکسون در مجلات و نشریات مهمی مانند «رولینگ استونز» و «هارد راک» جیمی هنریکس سیاهپوست را ارج نهادند و صدای اعتراضی بلند نشد چراکه نبوغ گیتاریست انکارناپذیر بود. آنچه حاصل آمد این بود که راکِ سفیدپوست نژادپرست با زرنگی خود را به آنارشی و اعتراضی مضحک چسباند و در هیاهویی بچگانه و عجیب، مسلکِ ولنگ و وازِ مردسالار خود را شکل داد و بدبختانه پولدار شد و خوشبختانه اواسط دههی هفتاد میلادی دار فانی را وداع گفت. شاید لگد آخر را هم «ویپلش» به این جماعت زد؛ دربارهی آن شعار روی دیوار مرکز موسیقی، که نوشته بود «اگر تمرین نکنی، درنهایت درامر راک بند میشی»، حرف میزنیم.
نگارنده اوایل دههی هشتاد شمسی در یکی از مجلات هنری آن زمان مقالهای درباره جَز تدارک دید که به همراه نقدها و معرفی موسیقی جز معاصر برای اولین بار در دوران بعد از انقلاب به چاپ رسید و مورد استقبال قرار گرفت. در آن زمان جَز در ایران جای شبهه داشت و کلمهی «جاز» نیز مایهی تمسخر قشر روشنفکرِ تازه در حالِ شکل گرفتن بود. این شد که همه جای مقاله از واژهی JAZZ استفاده کردم و احتیاط درست از آب درآمد و امروزه «جاز» به کلی منسوخ شده و همه بهدرستی از واژهی «جَز» استفاده میکنند و لغاتی مثل درامز و درامر همهگیر شده است. با گذشت حدود دوازده سال از چاپ آن مقاله، حالا دیگر نوازندگان پرشور ایرانی بهشکلی فراگیر موسیقی جز-بلوز مینوازند و شنوندگان پروپاقرصی هم پیدا کردهاند. این نوازندگان و مخاطبانشان درحقیقت موج هفتم تولید و مصرف موسیقی در ایران را شکل دادهاند و اگر بخواهیم فهرستی از چگونگی رواج موسیقی در ایران بعد از انقلاب بهدست بدهیم احتمالاً با چنین فهرستی روبهرو خواهیم بود:
موج اول: کلاسیک و سنتی/ این دو نوع موسیقی انقطاع چشمگیری نداشتهاند. اوجگیری نسبی از نیمهی دوم دههی هفتاد شمسی
موج دوم: فلامنکو/ شروع مجدد از اواخر دههی شصت و گسترش نسبی در دههی هفتاد و بعد اوجگیری آن در اواسط دههی هشتاد شمسی
موج سوم: پاپ/ پاپ همیشه در ایران موسیقی پرطرفدار و سوددهی بوده است. شروع مجدد از اواسط دههی هفتاد شمسی
موج چهارم: فیوژن/ شروع از اواسط دههی هفتاد و اوجگیری نسبی در اواسط دههی هشتاد شمسی
موج پنجم: راک/ شروع مجدد بهصورت زیرزمینی از اوایل دههی هفتاد و بعدتر گشایش نسبی و محتاطانه از اواخر دههی هشتاد شمسی
موج ششم: موسیقی مدرن و موسیقی معاصر/ شروع مجدد از اوایل دههی هشتاد شمسی
موج هفتم: جَز-بلوز/ شروع از اوایل دههی هشتاد و اوجگیری نسبی در اوایل دههی نود شمسی
حالا که هنوز در اوایل دههی نود شمسی قرار داریم باید به علاقمندان یادگیری سیستمهای مُدال موسیقی با هارمونی چندصدایی و احیاناً ریتمهای افریقایی توصیه کرد ابتدا سریال سهونیمفصلی «ترم» (TREME) را بهدقت ببینند و سپس دربارهی طرفداری یا احیاناً یادگیری این موسیقی دشوار و عمیقاً افریقایی تصمیم بگیرند.
داستان سریال «ترم» در محلهای به همین نام در نیواورلئان میگذرد و قضایای بعد از طوفان کاترینا و خراب شدن خانهها و بازسازی نشدن و مسؤولیتناشناسی دولت جرج بوش را تعریف میکند. نکتهی بارز در این میان حضور گروههای جَز در این سریال است، حضوری که کولاژگونه با لایههای مختلف داستانی سریال ترکیب میشود و مانند نمایشهای واقعگرایانه (reality show) عمل میکند. برخی از این گروهها در داستان شرکت و برخی دیگر فقط برنامه اجرا میکنند و موسیقی نیواورلئان را میشناسانند. اکثر قریب به اتفاق اجراهایی که در سریال دیده میشوند بهصورت زنده ضبط شدهاند که دیدنی است و قدرت نوازندگی این گروهها و تیم صدابرداری سریال را به رخ میکشند. جالب اینجاست که هنرپیشگان سریالهای معروفی مانند WIRE یا NCIS یا حتی «بازیهای تاجوتخت» در این سریال بهصورت زنده به هنرنمایی میپردازند و علاوهبر بازیگری نوازندگی مقبولی نیز نشان میدهند. در نخستین قسمت سریال نیز الویس کاستلو (شوهر سابق دایانا کرال، خواننده و نوازندهی صاحبنام جز) چنگکهای خود را خوب در دل و جان بیننده فرومیکند تا تماشاگر به چیزی شک نکند و راضی به دیدن شود. خیابانهای ترم روزها محل کنسرت نوازندگان خیابانی است که قریب به اتفاقشان نوازندگانی فوقالعاده هستند و درست مانند نوازندگان خیابانی خودمان با مشکلاتی مثل سد معبر و امثالهم دستوپنجه نرم میکنند. بعدتر معلوم میشود که اکثر این نوازندههای بهظاهر خیابانی از خانوادههای نسبتاً مرفه و با تحصیلات عالیه برآمدهاند و حالا در صحت و سلامت کامل عقل نوازندگی میکنند چون فقط دوست دارند کنار خیابان ساز بزنند یا بخوانند. نتیجه اینکه فضایی خوشباش نیمهمعترض ولی بیخیال بر این گروه حاکم است که کاملاً با موسیقیای که اجرا میکنند همخوان است. تماشاگر این سریال اگر تحصیلات آکادمیک موسیقی داشته باشد بیدرنگ درمییابد که موسیقی جَز یا بلوز موردنظر تهیهکنندگان، کارگردانان و نویسندگان این سریال پشت دیوار ۱۹۲۰ میلادی، یعنی پیش از ورود موسیقی دبوسی و راول و باب شدن آکوردهای بیش از پنجصدایی و دیسونانس، باقی میماند و قدمی فراتر نمیگذارد. همین نکته که پیشتر هم مورد اشاره قرار گرفت باید موردتوجه علاقمندان ایرانی جَز-بلوز قرار گیرد تا بتوانند کاتالوگ بسیار خوشرنگ و متنوع صدایی از موسیقیای اکثراً پرسروصدا ولی نه گوشخراش را با دقت زیر ذرهبین ببرند و بعد تصمیم بگیرند که آیا از آن لذت میبرند یا خیر.
سنت جَز عبارت است از سازهای بادی مانند ترومپت، ترومبون، کلارینت و سازهای ضربی مثل اِسنِیر یعنی سازهای مناسب فضای باز و بیرونی. بااینوصف یکی از وظایف گروههای جز حرفهای نواختن مارش عزا در سبک بلوز (غم) پای پلههای کلیساست، آن هم درست هنگام حمل تابوت بهدست صاحبان عزا به گورستان، بعد نوبت به اجرای قطعات شاد در مسیر پیادهروی از قبرستان تا منزل متوفی میرسد و سپس گرفتن دستمزد و تقسیم پول و تمام. اینجا هم درست مثل هر گوشهی دیگر دنیا موسیقی عزا شکلی مختص به خود دارد با این فرق که جَز-بلوز موسیقی استاندارد عزا در نیواورلئان است و غیر از آن متصور نیست! نوازندهی حرفهای هر جا کار باشد مینوازد، از قبرستان گرفته تا کلاب و مراسم دانشآموزی در مدرسه و دانشگاه و غیره اما همه در قالبی سنتی اجرا میشوند و کل موسیقی این سریال قدمی به دنیای جز جدید از نوع موسیقی مایلز دیویس، جان کولتریین، پت مِتِنی، چارلی پارکر یا کیث جرت و جو پس نمیگذارد. حتی رَپِرهایی هم که در سریال به هنرنمایی میپردازند تماماً از سنت بلوز پیروی میکنند که خود این موضوع قابلیت تحقیق و بررسی دارد و میتواند موضوع پایاننامههای دانشگاهی قرار گیرد. شاید این رَپِرها از امپلی فایرها و دیستورشنهای جدیدی استفاده میکنند یا در استودیویی پیشرفته ضبط، هرچه هست نکتهی شایان توجه در این میان پیرویِ بابرنامه و حسابشده از خرد جمعی سنت جَز-بلوز نیواورلئان است که سریال قدمی از آن فراتر نرفته و جَز را متعصبانه درست مثل ارث پدری پاسداری میکند. رادیکالیسمی هم اگر به چشم میخورد ریشهی رد ذات جَز-بلوز ندارد و تنها اعتراض به عدم رسیدگی از سوی دولت مرکزی کابینهی بوش را بازتاب میدهد. اگر این طوفان کاترینا واقع نمیشد شاید وضع کمافیالسابق باقی میماند و عنصر اعتراضی تاریخی جَز محلی از اعراب پیدا نمیکرد.
اما روی دیگر و درعینحال وجه اصلی فیلم در نقش رئیس قبیله (chief) متبلور میشود. مرد متعصب افریقایی که کارگری ساده و پسرش ترومپتیست ماهری است (واقعاً ماهر است و مانند اندی گارسیا لب نمیزند!) پدر وظیفهی پاسداری از سنتهای افریقایی نیاکان را به عهده دارد و هرازچندی همسایهها را دور هم جمع میکند، راه عابران را سد میکنند و در دایرهای با سازهای ضربیِ سبُک ترانههای افریقایی سنتی را بهصورت سؤال و جوابی (ریسپانسوریل) میخوانند که درگیریهای او با پلیس نیز دیدنی است. این پدر خانواده در تمام طول سال مشغول دوختن لباس مهیبی از پَر است که در مراسم سالیانه میپوشد و بهصورت رجزخوانی با حریف مقابل، که او هم شبیه همین لباس را بر تن دارد، در خیابانهای ترم از صبح تا پاسی از شب برنامهای آیینی اجرا میکند. تماشای این سنت آیینی تجربهای فراموشنشدنی از فهم خاستگاه جز-بلوز امریکایی برای تماشاگر به ارمغان میآورد که در افریقا شکل گرفته و کاتالوگ هزاررنگ موسیقی این سریال را زینت میبخشد. یکی از صدها گروه جز فوقالعادهای که در سریال حضور دارند گروهی است به سرپرستی پسر همین رئیس قبیله که به اجرای برنامهای در نیویورک دعوت میشود و بهرغم پافشاری حامی مالی و مدیر برنامههایش به تغییر سبک، به اجرای برنامهای فوقالعاده اما مطابق استانداردهای نیواورلئان میپردازد. کنسرت با بیاعتنایی حضار مواجه میشود و از همین جا میتوان به این نتیجه رسید که رقابت در بازار بیرحم موسیقی کاری به سنت یا پاسداری از آیینها یا وجههی ملی و مهارت و مسائلی از این قبیل ندارد و فقط اگر در مقطعی پولساز باشد جذاب است و در مقطعی دیگر خیر که البته این خود امری تازه نیست. بههرحال همین طرفداری سران شبکهی HBO از مطرح کردن نمادین تضاد میان روشنفکری شیک نیویورکی و سنتگرایی جنوبی، که بهاجبار کراوات زده، جای تأمل دارد و شاید دستکم موزیسینهای ممالک غیرامریکایی (از جمله موزیسینهای مملکت خودمان) را که ممکن است جَز-بلوز را راهگشای موسیقی خود بدانند به فکر وادارد. موزیسین و نوازندهی بینوای جز-بلوز حقیقی که تازه بسیار ماهر و بهشدت کارکشته است در کشور خودش نیز مورد بیاعتنایی قرار میگیرد و به قول جوانان امروزی «نادیده» گرفته میشود. این نکته باز هم تأکیدی است بر جنبههای نژادپرستانهی برخورد با موسیقی جز از سوی سفیدپوستان. نقطهی مرکزی سریال را هم همین موضوع شکل میدهد و بیپروا و بُرنده سلیقهی کلی و موضعگیری عمومی دربارهی موسیقی جَز-بلوز را زیر سؤال میبرد. نکتهی آخر برنامهی درسی موسیقی مدارس نیواورلئان است که در مدرسهی سیاهان، تمامی محصلان در گروه جَز مدرسه، استانداردهای نیواورلئانی را تمرین میکنند و کاری با رپرتوار اروپاییامریکایی استاندارد مدارس، که ممکن است در دیگر مدارس شهرهای بزرگ امریکا یا نقاط دیگر جهان برقرار باشد، ندارند که خود امری جالب است و سریال «ترم» با لطافت و دیدگاهی انسانی آموزش و تربیت این محصلان و بعد وارد شدن آنان به چرخهی کار پرملال نوازندگی جَز را به تصویر میکشد.
*این مطلب پیشتر در بیستوچهارمین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…