هفتهی آینده کتابی از پیمان هوشمندزاده منتشر خواهد شد بهنامِ «اهل اسب» از نشر نظر، گزیدهای از عکسهایی که او طی شانزده سال از بندرترکمن و زندگیِ مردمانش گرفته. «شبکه آفتاب»، در استقبال از این کتابِ تازهی یکی از خلاقترین عکاسانِ امروز ایران، امروز تعدادی از این عکسها را منتشر میکند، بهعلاوهی مقدمهی کتاب که اینجا میخوانید، و همچنین روایتی از اینکه چرا دلبستهی بندرترکمن شد و ماند.
***
وقتی با ترکمنها هستی بیشتر دقت کن، هرچه باشد غریبهای. و غریبه بودنت پیداست؛ از صورتت، از لباست، و از زبانت پیداست، پس بیشتر دقت کن.
ترکمنها مردم سختی هستند. مردمی که ارتباط گرفتن با آنها مشکل است. قابل پیشبینی نیستند. خلقوخوی خاص خود را دارند. از اقلیتهای مذهبی و اهل تسنن هستند و مهمتر از همه عدهی زیادی از آنها فارسی نمیدانند. دستبهعصا هستند و غریبه را سخت بین خود راه میدهند.
در بیستسالگی با خواندن «آتش بدون دود» نوشتهی نادر ابراهیمی شیفتهی ترکمنها شدم. و در مهر ماه سال هفتاد و چهار، با اولین سفر این شیفتگی بیشتر شد. نیمهشب به بندرترکمن رسیدیم، جنوب شرقی خزر، شرقیترین نقطه. و صبح، تا قبل از صبحانه، در کمتر از نیم ساعت کل شهر را دیدیم. یک ایستگاه قطار و یک کلانتری کل داراییشان بود. کوچکتر از آنی بود که فکر میکردیم. شهرک دلنشینی که دو خیابان بیشتر نداشت، جایی که مردم هنوز پوشش خاص خود را داشتند. شهری که معماری خود را داشت و در موقعیت عجیبی بود: از یک طرف به دریا میرسید، از طرفی به یک دشت وسیع که تا مرز ادامه داشت، و از جنوب به جنگل و کوه.
اما بندرترکمن فقط اسم بندر را به دوش میکشید. بندر ازکارافتاده و فرسودهای بود که دیگر فعالیتی نداشت، درست مثل خودش، شهری کاملاً منفعل. و فقط کافی بود کمی از آن فاصله بگیری تا به ترکمنهایی برسی که زندگیشان چیز دیگری بود. زندگیای خارج از مناسبتهای شهری، و بسیار رهاتر. و البته جذاب. آنقدر که بهاجبار به خارج از شهر کشیده میشدی، به حاشیهها، به روستاهایی که از خود بندر قدمت بیشتری داشتند. به خانههایی یکپارچه از چوب، خانههایی که هنوز، در آن سالها، دیواری از هم جداشان نمیکرد و بهراحتی از حیاطی به حیاط دیگر میرفتی. قدم میزدی و کل بچههای روستا پشتسرت میآمدند. زنها و دخترها از پنجره نگاه میکردند و کمتر مردی پا پیش میگذاشت تا حرفی ردوبدل شود، حتی به زبان اشاره.
در شانزده سالی که به این روستاها سفر کردم، یعنی تا دیماه سال نود، چیز زیادی تغییر نکرد. حداقل ترکمنها همچنان ترکمن بودند، با همان خصوصیات خودشان، ساکت و عمیق. و این کتاب، کتاب ترکمنهاست، کتاب سکوت است، نه یک مکان خاص. تلاشی است مستند و درعینحال خارج از قیدوبندهای آن. این کتاب، کتاب حاشیه است؛ با آنکه مستندنگاری شده سعی شده است که تعریف دیگری از ترکمنها بدهد، تعریفی که شاید چندان منطبق با واقعیت نباشد. اما همان تعریفی است که نیتش بوده: مردمی یکه در موقعیتی یکه.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…