در جایی از فیلم «ناخدا خورشید» میخواهند سیگارهای قاچاق ناخدا را آتش بزنند، همه در ساحل جمع شدهاند به تماشا و خود ناخدا هم کمی دورتر ایستاده و با غضب نگاه میکند. شعله که زبانه میکشد و دود که به آسمان میرود، ناخدا سیگار بر دست از جمع جدا میشود. دود و آتش بدرقهاش میکنند و ناخدا خورشید، حسرت مالی را میکشد که از دست داده و بار بغضی را میبَرد از جفایی که به او رفته است. شاید برای بسیاری، ناصر تقوایی نه از جمله مهمترین سینماگران ایران که یکی از عمیقترین حسرتهای سینمای ایران باشد. تنها اگر فرض کنیم، بهجای همهی سالهای گوشهنشینی، تقوایی فیلم ساخته بود و بعد این گنج خیالی را با آنچه حقیقتاً در دست داریم (شش فیلم بلند، سیزده فیلم مستند، دو فیلم کوتاه، یک سریال تلویزیونی و چند فیلمنامه) مقایسه کنیم، آنوقت درخواهیم یافت دود حسرت ما تا کجای آسمان میتواند بالا برود.
تقوایی یکی از شیرینترین محصولات مکتب داستاننویسی جنوب است، مکتبی که تحتتأثیر نویسندههای مدرن امریکایی (همینگوی، فاکنر، جان دوس پاسوس) و محیط کارگری شرکت نفت شکل گرفت و بهشکلی غریزی در پی عدالت اجتماعی بود. همین نگاه با تقوایی از ادبیات به سینما آمد. اما حتی نگاهی شتابزده به مجموعهداستان «تابستان همان سال»، که به صفدر تقیزاده تقدیم شده، هم به ما میگوید نویسندهاش تا مغز استخوان کارگردان است. به شروع پاراگراف دوم از نخستین داستان این مجموعه، «روز بد»، نگاه کنید:
«آن روز سحر، از اتاق که بیرون آمدم دورتادور حیاط همهی درها بسته بود و آسمان ابری، در حوض، سربی و کدر بود و صدای خفهی لیدا از اتاقش میآمد. وقتی رفتم با انگشت بزنم به در، در باز شد و خندهی لیدا حیاط را پر کرد…»
تشریح وضعیت حیاط، کاملاً سینمایی، دکوپاژ شده و تصویری است. انگار حیاط را با همهی جزئیاتش میبینیم؛ توصیف رنگها (سربی و کدر)، در کنار اشاره به هوای ابری، شرایط عینی محیط را روشن میکنند و بعد صدای خارج از قاب که به تصویر اضافه شده است (صدای خفهی لیدا). بعدتر با ترکیبی صددرصد ادبیاتینوشتاری روبهرو هستیم: «خندهی لیدا حیاط را پر کرد». همین دو مثال ساده و دمدستی ثابتکنندهی تسلط تقوایی بر هر مدیومی است که با آن سر و کار دارد و این حسرت کار نکردن او را صد چندان میکند.
اما آیا تقوایی میتوانست فیلمهای بیشتری بسازد؟ دشوار بتوان به این سؤال پاسخ مثبت داد. نگاهی به گذشتهی حرفهای او هم به ما میگوید تقوایی اهل ریسک کردن نبود و همیشه سمت امن ماجرا حرکت میکرد و وقتی دیگر امن نبود ترجیح میداد اصلاً راه نرود، حتی نحوهی شروع کار تقوایی هم ترسیمگر خلقوخوی نسبتاً محافظهکار حرفهای اوست: نه مانند مهرجویی تن به اقتضای بازار داد («الماس ۳۳») نه مثل کیمیایی توانست اقتضای بازار را از آن خود کند («قیصر») و نه مثل بیضایی توانست کسی را به سرمایهگذاری در فیلم اولش متقاعد کند و بعد از شکست تجاری فیلم شاهد به زندان افتادن تهیهکنندهاش باشد («رگبار»). تقوایی کار را با مطمئنترین سرمایهگذار فرهنگی آن سالها آغاز کرد: سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران؛ با فیلم مستند (و بیدغدغهی بازگشت سرمایه و محک تماشاگر) آزمون و خطا کرد تا درنهایت در چهار فیلم «نخل»، «باد جن»، «اربعین» و «مشهدقالی»، زبان و تکنیک شخصی خود را یافت تا درآخر اعتبار مهدی میثاقیه تضمینی شد برای ساخته شدن «آرامش در حضور دیگران». فیلم چهار سال رنگ پرده را ندید و تنها در چند اکران خصوصی و جشنوارهی داخلی امکان نمایش یافت. در محاق ماندن سرنوشت مطلوب هیچ فیلمی نیست اما اگر از جنبهای تاریخی به توقیف «آرامش …» نگاه کنیم درخواهیم یافت این اتفاق چندان هم به ضرر فیلم تمام نشده است و انگار به گونهای آن را برای نسلی که درک و دریافت بهتری از فیلم داشتند حفظ کرد. در اینکه فیلم از زمانهی خود پیشتر بود شکی وجود ندارد و شکست تجاری آن محتمل، اما توقیف سبب شد تا اقتباس تقوایی از داستان ساعدی برای تماشاگرانی به نمایش دربیاید که دیگر تجربه و درک و دریافت بیشتر و عمیقتری از سینما داشتند و بعدتر و به کمک تکنولوژی فیلم میان نسلهای ازپسآمده دستبهدست شد. همین که ما اکنون از توقیف حرف میزنیم و نه شکست تجاری تفاوت معنیدار آن اتفاق را در کارنامهی تقوایی نشان میدهد. اما کسی چه میداند، شاید اگر فیلم به نمایش درمیآمد و شکست میخورد، اگر بیواسطه در برابر آزمون واکنش تماشاگران و منتقدان سینمایی قرار میگرفت، اگر هو میشد، اگر ستایش میشد و هزار اما و اگر دیگر، شاید تقوایی به مسیر دیگری میرفت. شاید از لاک محافظهکاری خارج میشد و بیشتر فیلم میساخت، چنانکه یکبار جری شد و واکنشش به کنار گذاشته شدن از پروژهی «کوچک جنگلی» ثمری مثل «ناخدا خورشید» برای سینمای ایران بهبار آورد که هر سکانسش درسی است در کارگردانی و فیلمنامهنویسی. یا شاید اساساً سینما را رها میکرد و دوباره به دامان ادبیات پناه میبرد.
هفتادوپنجسالگی تقوایی بهانهی خوبی برای فکر کردن به این اما و اگرها و سؤالات بیپاسخ نیست. بهتر است به گنجی که داریم قناعت کنیم. راستی سیزده مرداد هم نزدیک است، روزی که سعید عاشق شد؛ روزی از تابستان آن سالها.
عکس از مهدی حسنی
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…