به ناشران نامه بنویسید

وقتی پرویز شهدی، مترجم آثاری چون «بیگانه» اثر آلبر کامو، «بارون درخت‌نشین» و «شوالیه‌ی ناموجود» اثر ایتالو کالوینو و «زمینِ آدم‌ها» اثر آنتوان دوسنت اگزوپری اولین کتابش را ترجمه کرد، مترجم گمنامی بود و هیچ ناشری او را نمی‌شناخت.

شهدی اسم و آدرس بیست ناشر بزرگ را جست‌وجو کرد و نامه‌ای به آنها نوشت. کتابش را معرفی کرد و نوشت: «اگر مایل هستید ترجمه را برای چاپ در اختیارتان قرار دهم.» یکی دو ماه گذشت و خبری نشد. مدتی بعد یکی از ناشران تلفن کرد و کتاب شهدی را پذیرفت. شهدی که آن زمان کارمند بازنشسته‌ی بانک ملی بود، بعد از این کتاب ۹۹ اثر دیگر را ترجمه کرد که ۸۵ کتابش به چاپ رسیده است.

مترجم هشتادساله به مترجمان جوان هم پیشنهاد می‌کند که «به ناشران بزرگ نامه بنویسید و درباره‌ی کتاب و ترجمه‌تان شرح بدهید، بالاخره یکی روزی به شما تلفن می‌کند».

پرویز شهدی فارغ‌التحصیل ادبیات تطبیقی از دانشگاه سوربن فرانسه است و به پاس آثار بسیاری که از فرانسه به فارسی برگردانده به نشست بررسی ارتباطات ادبی و فرهنگی ایران و فرانسه در شهر کتاب دانشگاه دعوت شده است.

شهدی خاطرات کودکی را مرور می‌کند و اولین آموزش زبان فرانسه را که در دبیرستان ممکن شد. «آن زمان زبان خارجی‌ای که در مدارس آموزش می‌دادند فرانسه بود و بعد زبان انگلیسی آمد.»

شهدی کارمند بانک ملی شد و در سال‌هایی هم که در فرانسه زندگی کرد در شعبه‌ی بانک ملی مشغول بود. «کار من با کار ترجمه مقابل هم بودند. بعد از بازنشستگی عشق کودکی‌ام، کتاب و داستان، را در پیش گرفتم و از سال ۶۸ که شروع کردم به ترجمه با استقبال مخاطبان روبه‌رو شدم.»

می‌خواست کتاب‌هایی را ترجمه کند که «برای نسل جوان پیام‌آور باشد» و شمار ترجمه‌هایش در ۸۱ سالگی به صد رسید. «مهتاب» اثر پیر لامور، «امیلی و پنه‌لوپه» اثر آلبرتو موراویا، «طاعون» اثر آلبر کامو، «ماه دل‌انگیز مه» اثر جیمز جونز و …

حکایت عبدالحسین نیک‌گوهر از مترجم شدنش هم شیرین است. «گذار من از دبستان به دبیرستان همزمان با ملی شدن صنعت نفت بود و ما احساسات ضدانگلیسی داشتیم. پس من فرانسه خواندم. مرحوم دکتر توکل، که دبیر زبان فرانسه‌ی ما بود، مترجم «سرخ و سیاه» استاندال بود. ایشان کتاب سر کلاس نمی‌آورد، ما کتاب را نگاه می‌کردیم و او مثل بلبل به فرانسه می‌خواند.»

اما چطور شد که او مترجم شد؟

«انقلاب فرهنگی خیر هم داشت. در بحبوحه‌ی انقلاب فرهنگی نشر دانشگاهی تأسیس شد. دکتر جوادی، رئیس نشر دانشگاهی، برای اینکه حقوق ما دانشگاهی‌ها شرعی و حلال باشد تصویب کرد که استادان به ازای حقوقشان هر ماه سی صفحه ترجمه کنند. من در چند روز اول ماه کار را انجام می‌دادم. یک روز در فضای غم‌انگیز دانشگاه، که دانشجویی نداشت، نشسته بودیم. احمد اشرف با یک کتابی آمد. گفت آقای جعفریه نشر نو را راه انداخته و دنبال مترجم است.»

نیک‌گوهر ترجمه را شروع کرد. سال ۶۱ بود و جنگ. صد صفحه‌ای ترجمه کرده بود که خرمشهر آزاد شد و او بعد از اتمام، کتاب را اهدا کرد به «شهدای گمنام وطن». «کتاب درآمد، در سه‌چهار روز اول پنج ‌هزار و در شش ماه اول یازده هزار و در سه سال هفتاد هزار نسخه فروش رفت.»

نیک‌گوهر امتحان دادگستری داد و استخدام شد. در این دوره خاطرات رمون آرون را ترجمه کرد.

«آرون را در سال ۶۳، وقتی مشغول نوشتن بود، در پاریس دیده و قول داده بودم کتابش را ترجمه کنم. فردای روزی که خبر انتشار کتاب آمد یک صف طولانی در مقابل کتابفروشی در خیابان شانزه‌لیزه راه افتاد. چهارصد هزار نسخه در همان چاپ اول فروش رفت.»

نیک‌گوهر از استادش خواست نسخه‌ای از کتاب را برایش بفرستد. کتاب رسید. «در میان کارهایم بین طلاق‌نامه و ازدواج‌نامه یک برگه ترجمه می‌کردم. ۱۱۰۶ صفحه بود در دو جلد. وقتی هم که کتاب به ناشر سپرده شد موشک‌باران بود. زینک کتاب در چاپخانه‌ی بهمن در خیابان ری بود و من با هر حمله‌ی موشک تماس می‌گرفتم ببینم آنجا اتفاقی نیفتاده باشد. کاغذ هم نایاب بود و بالاخره از ارشاد زنگ زدند و برای کتابم شش تُن و نیم حواله‌ی کاغذ به من دادند که اگر من آن روز آن را در بازار می‌فروختم، صد برابر دستمزد ترجمه عایدم می‌شد. کاغذ را بردم دادم به انتشارات علمی و کتاب با قیمت ۴۶۰ تومان درآمد.»

نیک‌گوهر کتاب دیگری هم ترجمه کرده که آن را ادای دین خود به فرهنگ می‌داند. کتاب را در فروشگاه نشر دانشگاهی دید. «فرهنگ انتقادی جامعه‌شناسی اثر ریمون بودون و فرانسوا بوریکو.» کتاب را به قیمت ۲۵۰ تومان خرید. «مدتی با من بود. می‌خواندم و می‌گفتم خدایا ترجمه کنم؟ زیر بار بروم؟ در تردید بودم. حافظ را باز کردم که غزلی آمد: چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد … بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد.»

ترجمه‌ی کتاب از ۱۳۷۵ شروع شد و کتاب در ۱۳۸۴ درآمد. بودون و بوریکو هر بار مقاله‌ای به آن اضافه می‌کردند یا به هم پاسخ می‌دادند. مترجم هم پیگیر ویرایش‌های جدید بود تا جایی که بودودن درگذشت و فرانسوا بوریکو اعلام کرد دیگر دست نمی‌زنیم. «چاپ پنجم کتاب ۱۲۰ مقاله شده بود و من ویرایش را در ده سال دنبال کردم. بدون ناشر خوب کتاب خوب به‌وجود نمی‌آید. این کتاب در فرهنگ معاصر چاپ و از آن استقبال شد.»

در خلال نشست مترجمان یاد می‌کنند از زنده‌یاد مهدی سحابی، نقاش، مجسمه‌ساز و مترجم که «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» را «با سختی بسیار» ترجمه کرد و مدیا کاشیگر، مترجم، که به دلیل نارسایی قلبی بستری است.

عکس از روابط عمومی شهر کتاب دانشگاه

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago