برای خیلی از خوانندگان که با کار ترجمه چندان آشنا نیستند، صفت بهکاررفته در ترجمهی ادبی فقط ارجاعدهنده به حوزهی ادبیات و تأکید بر تشخص آن است. برای اغلب مترجمان تازهکار و حتی کهنهکار نیز چنین است، با این تفاوت که معتقدند مترجم ادبی بهغیراز آشناییاش با آثار ادبی، ذخیرهی واژگانی وسیعتر و قلم ورزیدهتری در زبان مقصد دارد و با زیر و بمهای زبان مبدأ هم مأنوستر است. برای همین نقد ترجمهی ادبی به یافتن اشتباهات مترجم و سستی قلم او منحصر شده است. اما صفت ادبی فراتر از اینها میرود و ناظر به رویکردی است که در ترجمه اتخاذ میشود. زیرا در ترجمهی آثار ادبی فقط با انتقال معنا مواجه نیستیم. هانری مشونیک در کتاب «بوطیقای ترجمه کردن»(۱) مینویسد:
«مواجههی ترجمه با ادبیات همان مواجههی دائمی زبان است با سخن (discours) مواجههی ایدئولوژیهای زبان و ادبیات است با کارکرد تاریخی ادبیات … (اما) برای ترجمهی ادبیات تنها معیاری که وجود دارد فیلولوژیک است؛ یعنی شناختن دو زبان مقصد و مبدأ. تضاد عجیبی در جامعهی ماست زیرا در همان حال که به ادبیات تقدس میبخشد با آن همچون صرفِ زبان رفتار میکند … ترجمهی ادبی با وجه غیرِ اصطلاحشناختی زبان بستگی دارد … به لحاظ تجربی، در آثار گوناگون ادبی، سخن بر زبان اولویت دارد … گوته به سه گونه ترجمه قائل است: گونهای که آگاه میکند، گونهای که بازنویسی است، گونهای که ویژگیهای متن اصلی را بازآفرینی میکند. گونهی آخر یک ترجمهی خویشاوند است و مصداق آن میتواند ترجمهی شاتوبریان(۲) از «بهشت گمشده»ی میلتون(۳) باشد… امیو(۴) و بودلر(۵) اشتباهاتی دارند اما ترجمهشان خوب است. ترجمهی بدون اشتباه ممکن است ترجمهی بدی باشد … ترجمههای خوب از این جهت نمونهاند که تغییر نمیکنند- بر خلاف خصوصیت زوالپذیری که به ذات ترجمه نسبت میدهند، گویی ترجمه در ماهیت خود با ترجمهی بد یکی است. ترجمهی موفق مانند آثار اصیل ماندگار است. با گذشت زمان همچنان یک متن باقی میماند. بنابراین ترجمه نیز اثر است- نوشتار است- و در زمرهی آثار قرار میگیرد.»
از جمله ترجمههای خوب و آثار ماندگار در زبان فارسی «جادهی فلاندر» اثر کلود سیمون است با ترجمهی منوچهر بدیعی. در این کتاب نه با انتقال معنا که با انتقال متن مواجهیم؛ انتقال ویژگیهای متن تا سر حد امکان. به عبارتی بازآفرینی این ویژگیها در زبان فارسی.
نمونهای از متن ترجمهی «جادهی فلاندر» را همراه متن اصلی میخوانیم:
جاده فلاندر، کلود سیمون، ترجمهی منوچهر بدیعی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، ۱۳۶۹.
La Route des Flandres, Claude Simone, éd. Minuit, 1ère édition, 1960
(… میخواستم به یاد بیاورم که چه مدتی است در این قطار هستیم یک روز و یک شب است یا یک شب و یک روز و یک شب اما این حرفها هیچ معنا نداشت زمان وجود نداشت گفتم چه ساعتی است میتوانی یکجوری ببینی که، گفت چه دل خوشی داری چه اهمیتی دارد چه فرقی میکند که چه ساعتی است مگر میخواهی وقتی هوا روشن شد دک و پوز کثیف ما مردم بزدل و شکستخورده را ببینی مگر میخواهی دک و پوز یهودی مرا ببینی. گفتم خب، ول کن، ول کن دیگر) بلوم تکرار کرد که «بعله آن وقت این رگبار مسلسل را از چند قدمی نوش جان کرد، شاید عقل بیشتری به خرج میداد اگر
– نه، گوش کن… عقل! وای خدایا چه عق… گوش کن، یک وقتی ما را به مشروب مهمان کرد. فکر میکنم که همهاش البته به خاطر ما نبود: به خاطر اسبها بود.
(…cherchant à me rappeler depuis combien de temps nous étions dans ce train un jour et une nuit ou une nuit un jour et une nuit mais cela n’avait aucun sens le temps n’existe pas Quelle heure est-il dis-je est-ce que tu peux réussir à voir l’, Bon sang dit-il qu’est-ce que ça peut foutre qu’est-ce que ça changera quand il fera jour tu tiens à voir nos sales gueules de lâches de vaincus tu tiens à voir ma sale gueule de juif ils, Oh dis-je ça va ça va ça va) Blum répétant : « Ouais. Et alors il a dégusté à bout portant cette rafale de mitraillette. Peut-être qu’il aurait été plus intelligent de sa part de
– Non: écoute… Intelligent! Oh bon Dieu qu’est-ce que l’intell… Ecoute: à un moment il nous a payé à boire. C’est-à-dire, je pense, pas exactement pour nous: à cause des chevaux.
پینوشت:
یک. Poétique du traduire, Henri Meschonic, éd. Verdier, 1999, 468p.؛ ترجمهی بخشی از این کتاب با عنوان «ترجمهی ادبیات» به چاپ رسیده است؛ جُنگ ادبی-هنری متن الف، انتشارات تپش نو، ۱۳۸۸، صص. ۴۰-۱۵.
دو. Chateaubriand, François-René (۱۷۶۸-۱۸۴۸)؛ شاعر رمانتیک و نامدار فرانسوی.
سه. Milton, John(1608-1674)؛ شاعر انگلیسی که شاهکار خود «بهشت گمشده» را در ۱۶۶۷ و به هنگام نابیناییاش سرود.
چهار. Jacques Amyot (1513-1593)؛ اومانیست فرانسوی مترجم آثار پلوتارک.
پنج. Charles Baudelaire(1821-1867)؛ شاعر و نویسندهی مشهور فرانسوی که داستانهای آلن پو را به فرانسه ترجمه کرد.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…