با برایان ترنر همداستانم که نمیتوان نگرهی رادیکال آندره مالرو را دربارهی غرب در رستهی شرقشناسیها، به تعبیری که ادوارد سعید مراد میکند، جای داد. (۱) اما این نکته را نیز باید بلافاصله یادآور شد که سعید بسیار کم متعرض مالرو شده است: در «شرقشناسی»، فقط یکبار، ضمن اظهار نگرانی از همهگیر شدن گفتمان شرقشناسانه و موضوع روابط شرق و غرب، «همانطورکه فیالمثل در رمانهای آندره مالرو میتوان بهآسانی دریافت» (۲)، و در «جهان، متن، منتقد» نیز یکبار، ضمن بحث در باب ریموند شواب، بیآنکه به خود زحمت دهد استدلال کند که ازچهرو مالرو در شمار «تاریخنویسان صاحب معلومات وسیع کشاف- همگی صورتگرا-….» (۳) قرار میگیرد. به نظر میرسد سعید نتوانسته آن نگاه کینتوزانه را به شرق در آثار مالرو بیابد، و از همینروست که دربارهی او به کلیگویی اکتفا کرده است. این دست اظهارات سعید در نظرمان قسمی گریز جلوه میکند؛ گریز از توضیح، بدین حیلت که موضوع سخن از جنس بدیهیات است و نیاز به توضیح ندارد. در همهی فصل «گردوبنهای آلتنبورگ» از کتاب «ضد خاطرات» مالرو، آنجاکه نویسنده ضمن روایتی شبهداستانی خاطرات خود را از مصر و سبا و عدن بازمیگوید، هیچ ردّی از تحقیر ساختاری شرق، آنگونه که سعید در مواردی بهدرستی نمونههایی از آن را نشان میدهد، نمیبینیم. نمیبینیم که نقل نقالان در میادین شهرهای شرقی را دربارهی ملکهی سبا کوچک بشمارد یا بخواهد آن را با سنت روایی برتر غربیان مقایسه کند. (۴) شرق مالرو، «شرق»ی نیست که باید به همت غربیان متمدن شود؛ شرقی از آن قسم که فیالمثل در رویاهای امثال ناپلئون بناپارت، وینستون چرچیل، ژنرال لرد هربرت کیچنر (۵)، یا پژوهشگرانی از جنس برنارد لویس (۶) میبینیم.
سکوت سعید دربارهی نمونههایی مانند مالرو را چگونه میتوان توضیح داد؟
از نظر سعید، کل سپهر فرهنگی غرب از نگرش شرقشناسانهای مایه میگیرد که مآلاً ستیزهجویانه یا افسانهپردازانه نیز هست و غربیان را از این نگرش گزیر و گریزی نیست. اشخاص، اگر هم خودآگاهانه از تحقیر شرق یا توصیف آن چونان افسانهای رها از قیود عقلگرایی مدرن بپرهیزند، در ناخودآگاه خود غرب را برتر از شرق میدانند. اینکه سعید به خود حق میدهد نیات غربیان را نیز تأویل و تفسیر کند سخت آزاردهنده است و هیچ توجیهی ندارد. در این موارد، مخاطب شرقی حس میکند که مؤلف او را چونان شرقی بیسواد و از خویشتن خویش ناآگاه فرض میکند که باید مطلب هرطور هست بدو تفهیم شود. درواقع، مخاطب سعید آنجا که اثبات وجه خطرناک شرقشناسیها سهل است، انسان غربی است که باید با او جدل کرد، اما آنجا که نمیتوان آن نگاه را بر موردی چون مالرو تطبیق داد، مخاطب شرقی را در نظر دارد و میکوشد او را با نوعی نظریهی توطئه، که بهخوبی میداند شرقیان را خوش میآید، تطمیع کند.
اما سعید در مواردی نیز که میکوشد بهتفصیل نگرهی شرقشناسانه را در اثری توضیح دهد، و بداهت آن را از باب جدل به مخاطب غربی نشان دهد، همهجا بهیکسان موفق عمل نمیکند. یکی از آنها مورد گوستاو فلوبر است. خلاصهی نظر سعید دربارهی شرقشناسی فلوبر این است که او، فلوبر، میکوشد با توصیف دقیق شرق آنسانکه بایسته است، و شرقیان خود از آنگونه توصیف عاجزند، شرق را به انقیاد خردهپژوهی غربیانهای درآورد که از فضای برتریجویانه و مآلاً سیاسی حاکم بر نهادها و دول غربی متأثر است. (۷) این معنی را سعید فیالمثل در توصیف فلوبر از روسپی درباری مصری بازمییابد و بر آن است که روسپی مصری خود سخن نمیگوید بلکه فلوبر غربی با نگرهای عمیقاً مردسالارانه داستان زندگی او را جعل میکند. (۸) خلط نگرهی مردسالارانه و نگرهی برتریجویانهی غربی محملی ندارد. شاید در این موضع بتوان نگرهای مردسالارانه یافت، اما اطلاق برتریجویی غربی بر توصیف فلوبر از روسپی مصری بیوجه است. باید مقایسه کرد که میان توصیف فلوبر از روسپی مصری و، مثلاً اما بوآری، چه تفاوتی هست – جز اینکه آن زنی شرقی است و این زنی غربی با دوگونه زندگی متفاوت؟
در نقد سعید بر «بووار و پکوشه» نیز وجه تبلیغی و توجیهی بر وجه انتقادی غلبه دارد. (۹) مخاطب هنگام خواندن آثار او حق دارد اگر شرقی است خود را در کلاسی توجیهی بیابد که استادالاساتید در آن میکوشد مخاطبانش را از خطر فلوبر خبیث بیاگاهاند، و اگر غربی است خود را در محکمهای بیابد که در آن دادستان شرق داد شرقیان را از فلوبر سفاک میستاند؛ و حق دارد، چه غربی باشد چه شرقی، از خود بپرسد در نقد سعید به فلوبر چه وجهی از اثر چونان ادبیات مکشوف میشود؟ اما، پیش از آنکه سعید را در مقام روشنفکر محاکمه کنیم، لازم است او را در مقام انسان بشناسیم. سعید عرب مسیحی زادهی فلسطین است. تناقض این ترکیب یعنی «عرب مسیحی» را دریابیم. عرب مسیحی، خواه اصالتاً عرب باشد و از تبار عربان مسیحی کوچیده از شمال عربستان به شامات خواه عربزبان اما از نژادی دیگر، درگیر مسائل هویتی پیچیدهای است. شاخصهی اصلی عربیت زبان عربی است و زبان مادری سعید نیز عربی است. عربی زبان اصلی اسلام است. اعراب مسیحی نیز به مانند دیگر اقوام پس از فتوحات اسلام استیلای سیاسی آن دین را پذیرفتند، جزیه دادند تا جان و مالشان در امان باشد، اما مسلمان نشدند. میان مسیحیان و مسلمانان قرنها دشمنی و جنگ بوده است. پرسش این است که عرب مسیحی هویت خود را باید در دین بجوید یا نژاد و زبان؟ سعید خود را عرب میداند و از تأکید بر وجه مسیحی هویتش امتناع میکند. مسأله آنجا پیچیدهتر میشود که بدانیم او تابعیت امریکایی دارد؛ نه که خود تابعیت امریکایی اخذ کرده باشد بلکه با تابعیت امریکایی، که پدرش اخذ کرده بوده، به دنیا آمده است. بدینسان، او دلیلی محکمتر هم برای پیوند خود با مسیحیت مییابد. اما، خلافآمد همهی این انگیزههای هویتی، او خود را بیش از هر چیز عرب میداند، نه امریکایی، نه مسیحی. و دقیقاً به همین سبب خود را به مسلمانان نزدیکتر میبیند. در کل زندگینامهی درخشان او، «بیدرکجا»، این وجه یعنی وجه عربیت غالب است. او در مدرسههای انگلیسی و امریکایی قاهره درس خوانده اما جامعهی انگلیسی و امریکایی او را نپذیرفتهاند. خود را طردشدهای یافته است که میتواند بهسبب تکلم به زبان عربی با مسلمانان هویت مشترک بیابد. اگر جامعهی انگلیسی و امریکایی قاهره او را بهصورت فردی مسیحی با تابعیت امریکایی میپذیرفتند، شاید هرگز روشنفکری به نام ادوارد سعید، با این مشخصات که میشناسیم، متبلور نمیشد. اگر در ۱۹۴۷ کشوری به نام اسرائیل خود را بهزور بر نقشهی خاورمیانه تحمیل نمیکرد و مسلمانان برنمیآشفتند، او برای اعراب مسلمان فلسطینی یک دیگری میماند که باید جزیه بپردازد تا جان و مالش محفوظ بماند، و عربان مسلمان فلسطینی نیز به نزد او دیگریای که باید برای زیستن در متصرفاتشان باج بدهد. عربان مسلمان او را پذیرا شدند، چون منتقد بود. و چرا منتقد سلطهگری یهودیان صهیونیست بود؟ برای آنکه در همهی عمر هویتی میجست و آن را در دورترین وجه وجودی خود، یعنی تکلم به زبان عربی، یافت؛ زبانی که حتی زبان اول او نبود. زبانی بود موازی زبان انگلیسی که از کودکی در خانه اغلب بدان تکلم میکرد. اینکه عربی زبان اسلام بود مهم نبود. حتی آرزو میکرد ای کاش مسلمان میبود. او باید با وجه غالب در هویت پدر و مادر مسیحی عربزبان فلسطینیتبار امریکایی خود بهسبب رنجی، که در کودکی بر او روا داشته بودند، متارکه میکرد؛ وجه مسیحی-امریکایی غالب در هویت پدر و وجه مسیحی غالب در هویت مادر. (۱۰) در پرتو این ملاحظات، بر آنم که میتوان و ضرورت دارد آثار سعید ازجمله «شرقشناسی»، «فرهنگ و امپریالسیم»،« اسلام و رسانهها»، و «نقش روشنفکر» را چونان رمانس زندگی او از نو قرائت کنیم.
پینوشت:
یک. ترنر، برایان اس.، شرقشناسی، پستمدرنیسم و جهانی شدن، ترجمهی محمدعلی محمدی، تهران: یادآوران، ۱۳۹۰. ص ۲۳ و ۳۹ تا ۴۲
دو. سعید، ادوارد، شرقشناسی، ترجمهی لطفعلی خنجی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۹۴. ص ۳۵۸
سه. سعید، ادوارد ، جهان، متن، منتقد، ترجمهی اکبر افسری، تهران: توس، ۱۳۷۷. ص ۳۶۰
چهار. مالرو، آندره، ضد خاطرات، ترجمهی ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی، تهران: خوارزمی، ۱۳۶۷. ص ۱۰۳
پنج. کیچنر شرق، خاورمیانه، را اسبی وحشی میدید که باید رام شود، اما البته نه ذیل سلطهی کمپانی هند شرقی؛ دست بالا زیر سلطهی لندننشینان، اما مستقل و تحت سلطهی شاهوار و مطلقهی خودش. در نظر او، خاورمیانه به خودی خود جذاب بود. برای شرحی دربارهی آرا و اقدامات او، و نیز چرچیل، نک: فرامکین، دیوید، صلحی که همهی صلحها را بر باد داد، ترجمهی حسن افشار، تهران: ماهی ۱۳۹۶
شش. لویس بر آن است که شناخت شرق برای غربیان از آن جهت ضروری بود که مسلمانان برای ایشان تهدیدی جدی بودند؛ بدین معنی، شناخت شرق برای غربیان انگیزه و محملی نداشته است جز مقابله و سلطه. البته او انگیزههای دیگری نیز برمیشمارد اما به نظرم لب مطلب همین است و در نگرهی او آشکارا موجه نیز نمایانده میشود. در این مورد، نک: لویس، برنارد، نخستین مسلمانان اروپا، ترجمهی محمد قائد، تهران: کارنامه، ۱۳۹۳. ص ۲۰ و ۲۱
هفت. سعید، شرقشناسی، ص ۳۷
هشت. همانجا، ص ۲۵
نه. سعید در شرقشناسی، ص ۱۷۳ تا ۱۷۸، طرح فلوبر را برای ادامهی رمان ناتمام «بووار و پکوشه» مصداق خطمشی جدیدی از شرقشناسی میداند که بر اساس آن اروپا باید با سلطه بر آسیا خود را اصلاح کند و از نو بسازد.
ده. ملاحظات من در این باب برداشتی است مأخوذ از زندگینامهی خودنوشت سعید که شرح آن مجالی دیگر میطلبد. نک: سعید، ادوارد، بیدرکجا، ترجمهی علیاصغر بهرامی، تهران: ویستار، ۱۳۹۴
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…