توصیه‌های فاکنر به نویسنده‌ها

ویلیام فاکنر قطعاً یکی از بهترین داستان‌نویسان امریکایی است، با صدای روایی خاص و هوشی بی‌نظیر که در پنجاه‌ودوسالگی جایزه‌ی نوبل را برایش به ارمغان آورده و همین‌طور دو جایزه‌ی پولیتزر، دو جایزه‌ی ملی کتاب و شوق و اشتیاق میلیون‌ها خواننده در سراسر دنیا که داستان‌هایش را بارها و بارها می‌خوانند بدون اینکه دقیقاً متوجه شوند که او چطور داستان را پیش برده است. فاکنر صد و بیست سال پیش در نیو‌آلبانی، می‌سی‌سی‌پی امریکا، متولد شد و این فهرست مفید از توصیه‌های او برای نویسنده‌ها از خلال مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گو‌های او بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۸ تهیه شده است.

 

در مورد نویسندگی

نویسنده نباشید، به جایش خودِ نوشتن باشید. نویسنده بودن یعنی راکد و ایستا بودن. عمل نوشتن حرکت را نشان می‌دهد، فعالیت و زندگی را. وقتی از حرکت می‌ایستی در واقع مرده‌ای. هیچ‌وقت برای نوشتن زود نیست، از همان وقتی که می‌توانی بخوانی، می‌توانی بنویسی. (از مصاحبه با روزنامه‌ی پرینسی‌تونین ۱۹۵۸)

 

چطور بنویسیم

مبتدی و آماتور بنویسید. شما برای پول نمی‌نویسید بلکه برای لذت می‌نویسید. باید برایتان مفرح و سرگرم‌کننده باشد. البته نه در موقع نوشتن، ولی بعد از اینکه تمام شد، باید هیجان و اشتیاق را احساس کنید. منظورم البته رضایت نیست، اینکه در گوشه‌ای بنشینی و به کارت افتخار کنی، نه، بلکه به این معنی که می‌دانی بهترین کاری که می‌توانستی و نهایت تلاشت را کرده‌ای. دفعه‌ی بعد بهتر خواهی شد. (از مصاحبه با روزنامه‌ی پرینسی‌تونین ۱۹۵۸)

 

تکنیک

اگر نویسنده به تکنیک علاقه دارد برود جراح یا بنا بشود. هیچ راه‌حل و دستور‌العمل تکنیکی برای اینکه چطور کار خوب بنویسیم وجود ندارد، و نه هیچ راه میان‌بری. نویسندگان جوان اشتباه می‌کنند که به دنبال تئوری می‌روند. با اشتباهات خودتان به خودتان درس بدهید، انسان فقط با خطاهایش یاد می‌گیرد و می‌آموزد. هنرمند واقعی اعتقاد دارد کارش آن‌قدر خوب است که کسی نمی‌تواند نصیحتی به او بکند، او غرور عالی دارد، هر‌چقدر هم نویسنده‌های قدیم را تحسین کند باز هم می‌خواهد حسابی کارشان را بکوبد. (مصاحبه با پاریس‌ریویو ۱۹۵۶)

 

شروع نوشتن رمان

پیشنهاد می‌کنم که شخصیت‌ها را اول توی ذهن بسازید. وقتی شخصیت را درست در ذهنتان می‌سازید، و شخصیت واقعی است، بقیه‌ی کارها را خودِ شخصیت انجام خواهد داد. تنها کاری که شمای نویسنده باید انجام بدهید این است که دنبال شخصیت راه بیفتید و کارهایی را که می‌خواهد بکند و حرف‌هایی را که می‌خواهد بزند بنویسید. باید شخصیت را باور داشته باشید، باید احساس کنید که زنده است، و البته باید بین اعمال و موقعیت‌های زندگی‌اش انتخاب کنید که اعمال با شخصیتی که به آن باور دارید سازگار باشد و بخواند. بعد از این مرحله تقریباً خود‌به‌خود انجام می‌شود، قبل از اینکه مداد را روی کاغذ بگذارید باید بیشترِ داستان را در ذهنتان نوشته باشید. اما شخصیت باید بر اساس ادراک و تجربیات شما و واقعی باشد، و قبلاً هم گفتم، این شامل همه‌ی چیزهایی می‌شود که خوانده‌اید، چیزهایی که خیال کرده‌اید، چیزهایی که شنیده‌اید، تمام اینها به شما معیاری برای اندازه‌گیری این شخصیتِ خیالی می‌دهند، و وقتی‌که شخصیت واقعی از کار درمی‌آید و در مقابل شماست، و مهم است و زنده است و حرکت می‌کند، پس زیاد مشکل نیست که فقط بنویسمش. (از جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فارغ‌التحصیلان نویسندگی دانشگاه ویرجینا ۱۹۵۸)

 

چطور نویسنده‌ی خوبی باشیم

نود و نه درصد استعداد لازم است، نود و نه درصد نظم، نود و نه درصد کار کردن. یک نویسنده‌ی خوب هیچ‌گاه نباید از کارش رضایت کامل داشته باشد. همیشه هدف را بیشتر و بزرگ‌تر از چیزی که فکر می‌کنی می‌توانی انجام بدهی قرار بده. نه اینکه فقط از معاصران یا قبلی‌های خودت بهتر باشی. سعی کن نسبت به خودت بهتر باشی. هنرمند موجودی است که شیاطین اداره‌اش می‌کنند. خودش هم نمی‌داند چرا او را انتخاب کرده‌اند و بیشتر وقت‌ها آن‌قدر مشغول است که فکر نمی‌کند اصلاً چرا! او شبیه به کسی است که بدون احساس مسؤولیت اخلاقی، برای انجام کارش، از هر کسی چیزی را که نیاز دارد می‌دزد، قرض می‌گیرد یا حتی برایش التماس می‌کند. تنها مسؤولیت نویسنده به هنرش است. اگر نویسنده‌ی خوبی باشد، ظالم خواهد بود. او رویایی دارد و این خیال آن‌قدر عذابش می‌دهد که باید از شرش خلاص شود تا دوباره احساس آرامش کند. افتخار، امنیت و شهرت، همه را برای نوشتن کتابش مورد استفاده قرار خواهد داد حتی اگر لازم باشد از مادرش بدزدد، تردید نخواهد کرد. (مصاحبه با پاریس‌ریویو ۱۹۵۶)

 

دست کشیدن از کار

تنها توصیه‌ای که من می‌توانم بکنم این است که وقتی دست از کار بکشید که کارتان هنوز داغ و تازه است. هیچ‌وقت همه‌ی چیزی را که می‌خواهید بنویسید یک‌باره بیرون نریزید. همیشه وقتی داستان هنوز دارد خوب پیش می‌رود دست از نوشتن بکشید. شروعِ دوباره از اینجا راحت‌تر خواهد بود. اگر خودتان را از پا بیندازید در شروع دوباره به مشکل برخواهید خورد. همیشه وقتی اوضاع خوب است دست از کار بکشید. (از جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فارغ‌التحصیلان نویسندگی دانشگاه ویرجینا ۱۹۵۷)

 

لهجه و گویش

بهترین کار این است که از لهجه‌ها و گویش‌ها در حد بسیار کمی استفاده کنیم. چراکه مردمی که با این لهجه‌ها آشنا نباشند گیج خواهند شد. نویسنده نباید اجازه دهد که شخصیت‌‌ها کاملاً به زبان و لهجه‌ای خاص صحبت کنند. بهتر است با چند اشاره‌ی ساده و کوتاه، که خوب در طول داستان پخش شده‌، لهجه‌ی شخصیت‌ها را نشان داد. (از مصاحبه با برنامه‌ی «کلمه‌ی خوب کدام است» ۱۹۵۸)

 

شخصیت

حقیقتِ واقعی از قلب انسان تراوش می‌کند، سعی نکنید که افکار و ایده‌‌های خود را به خورد خواننده بدهید. به‌جای آن سعی کنید شخصیت را همان‌طوری که خودتان می‌بینید و درک می‌کنید و می‌شناسید توصیف کنید و ارائه دهید. خصوصیات اخلاقی را از انسانی که می‌شناسید بردارید و چیز دیگری را از شخصی دیگر و همین‌طور ادامه دهید تا شخصیت سومی را خلق کنید که خواننده می‌تواند تماشایش کند و با خواندنش چیزی را که می‌شناسد بازیابد. (از مصاحبه با روزنامه‌ی پرینسی‌تونین ۱۹۵۸)

 

بهترین سن برای نوشتن

برای خلق داستان بهترین سن سی‌وپنج تا چهل‌وپنج‌سالگی است. هنوز تمام انرژی‌تان را از دست نداده‌اید و درعین‌حال تجربیاتی به دست آورده‌اید، برای شاعری به نظرم بهترین سن هفده تا بیست‌وشش‌سالگی است. نوشتنِ شعر بیشتر شبیه عبور از کوهی صعب‌العبور است که باید برای آن تمام انرژی و حرارت خود را به کار ببرید. (از مصاحبه با وسترن‌ریویو ۱۹۴۷)

 

سبک نوشتن

من خودم سبک یا شیوه‌ی نوشتنم را پرورش نداده‌ام، به نظرم سبک یکی از ابزارهای دستِ هنرمند است و فکر می‌کنم نویسنده‌ای که بیش از اندازه به سبک فکر می‌کند که پرورشش دهد، یا سبک خاصی را دنبال می‌کند، احتمالاً در خودِ داستان حرف زیادی برای گفتن ندارد و خودش هم این را می‌داند و از همین هم می‌ترسد و خوب بر اساس سبک یا شیوه‌ی خاصی می‌نویسد و مثل کشف تحفه‌ای گران‌بها از آن دفاع می‌کند؛ می‌شود یکی مثل والتر پیتر که نوشته‌هاش زیباست ولی خالی است. سبک فقط یکی از ابزارهای دستِ هنرمند است. این داستان است که به شما می‌گوید آن را به کدام شیوه بنویسید، ممکن است سبکی برای داستانی مناسب باشد و سبک دیگری برای داستانی دیگر. نویسنده‌ی خوب مثل نجار خوب باید بتواند کپی‌کاری و تقلید کند ولی سبک به نظر من چیزی است که اتفاق می‌افتد. (از جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فارغ‌التحصیلان نویسندگی دانشگاه ویرجینا ۱۹۵۷)

 

نوشتن از واقعیت

تراژدی ما امروزه این است: ترس فیزیکی و روحی جهانی‌ که تابه‌حال تحمل شده و به نظر می‌رسد که قادریم باز هم آن را تحمل کنیم. مشکلات قدیمی درباره‌ی روح و روان انسان دیگر وجود ندارند، تنها سؤال این است: زندگی من کِی تمام می‌شود؟ به همین دلیل نویسندگان جوان امروزه مشکل تناقضات روح و قلب آدمی با خودش را فراموش کرده‌‌اند، چیزی که می‌تواند تنها دلیل نوشتن باشد، تنها چیزی که ارزش عرق‌ریزی روح و تقلا کردن را دارد.

نویسنده باید همه‌ی اینها را دوباره یاد بگیرد. او باید به خودش یاد بدهد که پست‌ترین و حقیر‌ترین چیز ترسیدن است، یاد دادن این موضوع به خودش و فراموش کردنش برای همیشه باعث می‌شود که ترس در کارش جایی نداشته باشد، هیچ‌چیزی نباید ردی در کارش داشته باشد، جز حقایق قدیمی جهانی و واقعیت‌های قلب انسان که هر داستانی به نوشتن آنها محکوم است، عشق و افتخار، همدردی و غرور، شفقت و از دست دادن. تا وقتی نویسنده نتواند این کار را بکند از نفرین در رنج و عذاب خواهد بود. او از عشق نخواهد نوشت بلکه از نفرت می‌نویسد، از فقدانی می‌نویسد که در آن کسی چیزِ باارزشی را از دست نداده است، از پیروزی بدون امید و بدتر از همه بدون حس همدلی و شفقت خواهد نوشت. مرثیه و غمش پیکر دنیا را محزون نخواهد کرد، زخمی باقی نخواهد گذاشت. او از قلب و روحش نمی‌نویسد بلکه با یکی از اعضای بدنش می‌نویسد. (از ضیافت سخنرانی جایزه‌ی نوبل ۱۹۴۹)

 

اسم داستان

تردید دارم که قانونی در این مورد وجود داشته باشد، اما فکر می‌کنم نام هر چه کوتاه‌تر باشد بهتر است. من اعتقاد دارم که داستان در اغلب موارد خودش نامش را انتخاب می‌کند، و بله هرچه کوتاه‌تر باشد بهتر است. (از مصاحبه با برنامه‌ی «کلمه‌ی خوب کدام است» ۱۹۵۸)

 

اشتباهات

همه‌‌ی ‌ما در دستیابی به کمالِ رویای خود شکست خورده‌ایم. بنابراین ما بر پایه‌ی شکست‌های‌ پرزرق‌و‌برقمان است که به غیرممکن دست پیدا می‌کنیم. فکر می‌کنم اگر می‌توانستم همه‌ی کارهایم را دوباره بنویسم حتماً آنها را بهتر از قبل می‌نوشتم، و البته برای هنرمند این حالت طبیعی است. برای همین است که او به کار کردن ادامه می‌دهد، دوباره تلاش می‌کند، او هر بار باور دارد که این‌بار کارِ درست را انجام خواهد داد. وقتی بالاخره تصویر رویایش را با داستانش یکی کرد، آن موقع دیگر کاری باقی نمانده است، می‌تواند گلویش را ببرد یا از بلندای کمال خودش را به پایین پرتاب کند. من شاعری شکست‌خورده‌‌ام. احتمالاً همه‌ی نویسنده‌ها روزی می‌خواسته‌اند شاعر شوند، اما متوجه می‌شوند که نمی‌توانند، و بعد داستان کوتاه را امتحان می‌کنند، که سخت‌ترین قالب بعد از شاعری است، و بعد از شکست خوردن در این قالب است که نویسنده به فکر نوشتن رمان می‌افتد. (مصاحبه با پاریس‌ریویو ۱۹۵۶)

 

لحظه‌ی الهام

شما همیشه می‌توانید برای نوشتن وقت پیدا کنید. کسی که می‌گوید برای نوشتن وقت ندارد پشت بهانه‌ا‌ی پوچ پنهان شده است. نوشتن به الهام بستگی دارد. وقتی چیزی به شما الهام می‌شود صبر نکنید، فوراً بنویسیدش. صبر نکنید تا زمان برای نوشتن به دست بیاورید و دوباره بخواهید آن حالِ الهام‌بخش و شکوفا را بازسازی کنید، همان‌موقع آن را بنویسید و تمامش کنید. هرگز دوباره حال‌وهوای احساس و ادراک اولیه را به دست نخواهید آورد. (مصاحبه با وسترن‌ریویو ۱۹۴۷)

 

نیازهای نویسنده

هنرمند نیاز به محیطی دارد که بتواند در آن هر‌چقدر که می‌خواهد آرامش، تنهایی و لذت را داشته باشد و رسیدن به اینها برایش هزینه‌ی بالایی نداشته باشد. محیط‌های اشتباه فقط تپش قلب او را بالا می‌برند و او را عصبانی، خسته و عقیم خواهند کرد. تجربه‌ی من این است که برای نوشتن نیاز به کاغذ دارم و سیگار و غذا و کمی نوشیدنی. نویسنده نیاز به رفاه اقتصادی ندارد، تنها چیزی که لازم دارد کمی کاغذ و یک مداد است. من هیچ‌وقت کارِ خوبی را ندیده‌ام که با پول و هدایای مالی نوشته شده باشد. نویسنده همیشه مشغول نوشتن است، اگر نیست او خودش را با بهانه‌هایی مثل نبود رفاه اقتصادی و نداشتن وقت مسخره کرده است. هنرِ خوب می‌تواند از دزدان، قاچاقچی‌‌ها یا مهترهای اسب بیرون بیاید. مردم اغلب می‌ترسند که ببینند چقدر سخت کار کردن و فقر را می‌توانند تاب بیاورند. هیچ‌چیزی نمی‌تواند نویسنده‌ی خوب را نابود کند. تنها چیزی که می‌تواند نویسنده‌ی خوب را دگرگون کند مرگ است. (مصاحبه با پاریس‌ریویو ۱۹۵۶)

 

نوشتن بیرون از دنیای تجربیات شخصی

نباید محدودیتی برای چیزی که نویسنده می‌خواهد بنویسد وجود داشته باشد. او باید آن را به‌شکلی که می‌داند و می‌شناسد بنویسد، پس می‌تواند خارج از محدوده‌ی تجربیات شخصی‌اش هم باشد. تمام چیزهایی که می‌داند از خلال مشاهدات و تجربیات زیسته‌اش هستند، اما باز هم نباید محدودیتی برای تلاش‌هایش وجود داشته باشد. بهتر است که هدف بالاتر و بزرگ‌تر در نظر گرفته شود. اگر نویسنده‌ای می‌خواهد شکست بخورد، بگذارید شکستی بزرگ و تمام‌عیار بخورد؛ نه شکستی کوچک و حقیر. (از جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فارغ‌التحصیلان نویسندگی دانشگاه ویرجینا ۱۹۵۷)

 

اصلاح و بازنویسی

در شور و حرارت آغازِ نوشتن ممکن است زیادی نوشته باشید، اگر بعد از بازنویسی هنوز هم به نظرتان جملات درست بودند بگذارید باقی بمانند. (مصاحبه با وسترن‌ریویو ۱۹۴۷)

احتمالاً هر داستانی که نشود آن را در یک جمله یا حداقل در یک پاراگراف خلاصه کرد ارزش نوشتن ندارد. مثلاً در مورد خودم، من در بازنویسی تنبلم، برای همین سعی می‌کنم تاجایی‌که می‌شود بیشترِ کار را در ذهنم انجام دهم، با فکر کردن، قبل از اینکه کارِ طاقت‌فرسا و نفرت‌انگیز بیرون ریختن‌ روی کاغذ را شروع کنم. من فکر می‌کنم بازنویسی وقتی جواب می‌دهد که کار روی کاغذ درست درآمده باشد، اما هنوز کاملاً آن چیزی که می‌خواسته باشد نیست، پس تغییرش می‌دهی، اصلاحش می‌کنی، بازنویسی می‌کنی و سعی می‌کنی به ایده‌ی کاملت نزدیکش کنی که البته به آن هم نخواهی رسید. چیزی که می‌خواهم بگویم این است که فکر می‌کنم بازنویسی بیشتر برای نویسنده‌هاست تا ویراستارها که صرفاً متن را برای خوش‌آمدِ خواننده ‌اصلاح می‌کند. (از جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فارغ‌التحصیلان نویسندگی دانشگاه ویرجینا ۱۹۵۷)

 

ابزار اصلی نویسنده

نویسنده نیاز به سه چیز دارد: تجربه، مشاهده و تخیل. اگر دوتا یا بعضی وقت‌ها یکی از آنها قوی‌تر و پررنگ‌تر باشد می‌تواند کمبود آنهای دیگر را جبران کند. در مورد من داستان معمولاً با یک ایده‌ی ساده، خاطره یا یک تصویر ذهنی آغاز می‌شود. نوشتن داستان کار کردن تا رسیدن به لحظه‌ای است که شرح می‌دهید چرا این اتفاق افتاده یا بعد از این اتفاق چه ماجراهایی پیش آمده است. نویسنده تلاش می‌کند تا شخصیت‌های باورپذیر را در موقعیت‌هایی باور‌پذیر به بهترین و تأثیرگذارترین حالت بنویسد. واضح است که یکی از ابزارهای نویسنده محیط پیرامونش است که آن را خوب می‌شناسد. من می‌گویم که موسیقی ساده‌ترین ابزاری است که می‌شود با آن چیزی را بیان کرد، چراکه از اولین تجربیات بشر و از تاریخ نشأت می‌گیرد. اما چون استعدادِ من در کلمات است، باید تلاش کنم که چیزی را ناشیانه با کلمات بیان کنم که در نهایت موسیقی ناب بهتر از پس بیانش برمی‌آید. (مصاحبه با پاریس‌ریویو ۱۹۵۶)

 

بهترین تمرین برای نوشتن

تا می‌توانید بخوانید، بخوانید، بخوانید. هر چیزی را، به‌درد‌نخورها، کلاسیک‌ها، خوب، بد، همه را بخوانید تا بفهمید آنها چطور داستانشان را نوشته‌اند، چطور کار را به پایان رسانده‌اند، وقتی نجار تازه می‌خواهد نجاری را یاد بگیرد این کار را از طریق مشاهده انجام می‌دهد. خواندن روش مشاهده‌گری نویسنده است. بنویسید، اگر خوب باشد خودتان متوجه خواهید شد. اگر خوب نیست از پنجره بیندازیدش بیرون. (مصاحبه با وسترن‌ریویو ۱۹۴۷)

 

شغل

نوشتن را شغل و پیشه‌ی خود نکنید. کار دیگری داشته باشید که بتواند تأمینتان کند تا برای چیزهایی که در زندگی لازم دارید پول داشته باشید. مهم نیست چه ‌کاری انجام می‌دهید، کافی است مزاحم نوشتنتان نشود و پولش دربیاید. هر کسی می‌تواند برای نوشتن وقت پیدا کند، مهم نیست چند ساعت در روز کار می‌کنید. من تابه‌حال کسی را ندیده‌ام که نتواند وقت برای نوشتن چیزی که دوست دارد پیدا کند. (از مصاحبه با روزنامه‌ی پرینسی‌تونین ۱۹۵۸)

 

منبع: Literary Hub

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago