اولین سال بالغ شدن راوی است. هما و مادرش آمده‌اند منزل راوی و مادر حکایت زندگی‌اش را می‌گوید. زمستان است و دو ماهی مانده به عید. نشسته‌اند دور کرسی. راوی از خواندن کتابی تاریخی چشم می‌گیرد و گوش می‌سپارد به حکایت خانم مهینی. آخر حکایت مادر است که هما پا دراز می‌کند زیر کرسی و به تماسی جرقه‌ای می‌اندازد به هیمه‌ی بلوغ. راوی سرخ از این تماس حکایت خود را نقل می‌کند از عشقی هنوز ناشناخته به هما.

راوی از خودش، مدرسه و درس و مشقی که دارد، فشار معلمان و تکالیف می‌گوید و دوری‌اش از کتاب‌های تاریخی و نزدیکی‌اش به عوالم عشق و عاشقی. و نگاه و مواجهه‌ی سرد هما که دارد رشد می‌کند و با همه‌ی بی‌محلی‌ها آتش نوشتن را تیز می‌کند در دست و ذهن راوی. تابستان که می‌رسد حکایت راوی پایان می‌یابد و کتاب «هما»، این قصه‌ی بلند، تمام می‌شود.

«هما» واپسین کتاب چاپ‌شده‌ی کاظم رضاست. «هما» را دید و به دست گرفت اما در بیمارستان و درگذشت به همان روزهای آبان ۱۳۹۵. می‌گویند که نام کتاب را گذاشته بوده «بلوغ شلوغ» اما نپذیرفته‌اند و شده است «هما». حق هم همان «بلوغ شلوغ» بوده است که هما سخنی نمی‌گوید در کل داستان مگر به نقل از راوی، آن هم در دیدارهایی که گاهی در کوچه و خیابان دست می‌داده است. می‌گویند که کتاب‌های دیگری هم دارد در صف انتشار. ظاهراً زیاد می‌نوشته و کم منتشر می‌کرده است. پس حالا وقت هست برای بررسی کل کتاب‌هاش تا وقتی که بدانیم هرچه نوشته به چاپ رسیده است. تا آن موقع بی‌قیاس با دیگر نوشته‌هاش می‌شود به «هما» نگاهی مستقل انداخت.

همه‌چیز از منظر راوی اول‌شخص خوانده می‌شود با زبانی گاه آهنگین اما همیشه مشحون به انواع جناس و تصویرپردازی. زمان روایت از شصت و شش روز مانده به عید آغاز می‌شود تا آخر خرداد سال بعد. دوره‌ای که آغاز درک مبهم راوی است از بلوغ و عشق. حکایت خانم مهینی، مادر هما، از آغاز زندگی تا وقتی که همسایه‌ی خانه‌ی راوی شده‌اند باز به زبان اول‌شخص نوشته شده. راوی که ابتدا وقعی ننهاده به آمدن همسایه سری به سلام تکان می‌دهد اما از زیر کرسی درنمی‌آید ولی انگار در سر و صدای خوردن و تعریف کردن دور کرسی می‌نویسد: «از فراستِ داستان تاریخی افتادم، کنجکاو شدم به داستانی که خانم مهینی می‌گفت. اوزانِ این زن چنان جور با سجع و قافیه بود که بدیع می‌نمود و عروض عرض می‌کرد!» خلاصه هوش و گوش می‌سپارد به دم گرم خانم مهینی و خیره می‌شود به پنجره که «همراه حرف، دانه‌های برف، انگار رها شده از بالشِ پَر، از کناره‌ی پرده، پراکنده در هوا بود».

زبان کاظم رضا در «هما» همان‌طور که از دیگر نوشته‌هاش انتظار می‌رود پایه و مایه از ادبیات کهن دارد و در نوشتن می‌شود وسواسی عجیب دید در گزینش کلمات. گزینش و وسواسی که برای قصه‌ای بلند راه افراط در پیش می‌گیرد. ترفندی سخت و جست‌وجوگر دارد در بیان و چنان رو بازی می‌کند که ذهن خواننده را از روایت و حال و هوای راوی دور می‌کند و گاه باعث می‌شود قصه‌ای چنان را که باید و می‌شود به یک نشست خواند بارها و بارها کناری بگذاری و از خواندنش دست بکشی.

هرچند می‌توان ریشه‌ی علاقه‌های او را در نوشته‌ها و نثر ابراهیم گلستان جست اما این علاقه و تأثیرپذیری مرا به یاد «مقامات حمیدی» می‌اندازد در برابر «گلستان سعدی». چه وقتی از جناس بهره می‌برد و چه وقتی به نثر مسجع دست می‌اندازد. نمونه‌ها را می‌توان از جای‌جای کتاب به دست داد:

– یک روز هم، سرانجام، آن‌همه بزن بزن، به زن رسید.

– به میز ما تا انگشتِ اشاره دراز کرد، مُردم. خطابش، خطابخش بود – جان به در بُردم.

– همه‌ی آحادم، آه و دم معنی می‌داد. سینه‌ام می‌خارید و وَرَم داشت؛ و رَم از هرچه آدم می‌کردم.

– با آن وعده و وعید، ماندم در انتظارِ عود عید.

– این‌گونه: پنبه شد، هر چه رِشتم. تمام وقت، مشقِ مشقّت نوشتم!

– صبح، یک ربع به رُعب، از خواب پا می‌شدم. عصب صعب، تن کوفته و روان ریش را دوان می‌کرد.

– این ناحیه‌ی نهایت بود. تا وقتی از آن خانه رفتیم، اسیر حصیر بودم!

و این تازه مشتی بود از خروار.

چرا قصه‌ی بلند بلوغ که نکته‌ای در خور و ادامه‌ای جذاب نداشت باید با چنین زبانی روایت می‌شد؟ محض حظّ کلام و استفاده از امکان زبان؟ ایده‌ی اولیه و طرحی که قصه بر اساس آن نوشته می‌شود هیچ تناسبی با زبان روایت نباید داشته باشد؟ این‌گونه است که در بسیاری جاهای داستان متن تمایل دارد به سوی قطعه‌ی ادبی راه کج کند. یا در پناه رنجی که نویسنده می‌برد شکلی از تفنن بیابد در ایجاد متنی که با صدای بلند در جمعی خوانده شود آن هم چند صباحی پس از بلوغ، انگار کن به قصد شنیدن تشویق بزرگ‌ترها.

متن البته حتی یک غلط مطبعه ندارد و تمام با وسواسی نیکو چاپ شده است؛ در کلام و سجاوندی. و همین حیف می‌کند لذتی را که می‌توانست در پای قصه‌ای به این نحیفی قربانی نشود. گویی دانایی و توانایی دست به دست هم داده‌اند تا نتوانستن را بنویسند.

 

هما

کاظم رضا

انتشارات رشدیه

۱۰۰ صفحه

قیمت ۱۲ هزار تومان

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago