Categories: اجتماعی

بگویند موبایل ممنوع، تن می‌دهیم

در بعدازظهری پاییزی، روبه‌روی فرهنگسرای اندیشه، چند جوان با ظاهری «هنری» سر سکانسی از فیلمشان توی سر و کله‌ی هم می‌زنند و در سالن اجتماعات صدنفره‌ی فرهنگسرا، چند زن و مرد جوان با فاصله‌های نامنظم منتظر نشسته‌اند. روی سِن بَنری یک در دو متر نصب کرده‌اند و رویش این جمله را نوشته‌اند: «نشست صمیمانه‌ی نایب‌رئیس شورای اسلامی شهر تهران با اهالی رسانه و اعضای شبکه‌های اجتماعی» منظور از شبکه‌های اجتماعی «اینستاگرام» است؛ تنها شبکه‌ی اجتماعی در ایران که هنوز فیلتر نشده. مرتضی طلایی چند روز پیش‌تر فراخوانی در صفحه‌ی اینستاگرامش منتشر کرده و «با تشکر ویژه از دوستانی که با پیامک اعلام حضور کردند» قرار «جلسه‌ی هم‌اندیشی با دوستان اینستاگرامی» گذاشته. داخل سالن چند مرد کت‌وشلواری کنار پنجره‌ای که با میله‌های فلزی محافظت شده گپ می‌زنند.

سی دقیقه از ساعت قرار گذشته که مرتضی طلایی از راه می‌رسد. کت‌وشلوار سرمه‌ای به‌تن کرده و طرح کرم و قرمز «بِربِری» از پشت یقه‌ی پیراهنش پیداست. می‌نشیند روی یکی از صندلی‌های سیاهِ سالن. یک‌نفر این‌طرفش می‌نشیند و یکی آن‌طرفش. خوش‌وبش می‌کنند و می‌خندند. مجموع نفراتِ حاضر در این اینستامیتینگ (InstaMeeting) به انگشتان دو دست نمی‌رسد. چند دقیقه بعد طلایی بلند می‌شود و حاضران را به جایی دیگر فرامی‌خواند. سالن برای این تعداد جمعیت زیادی بزرگ است. یک نفر پشت سر همه، دسته‌ی حدوداً پنجاه‌تاییِ «صدای پایتخت» را، که روی میزی در سالن گذاشته بودند، با خود می‌برد. هفته‌نامه‌ی «صدای پایتخت» به مدیرمسؤولیِ مرتضی طلایی چندماهی است که منتشر می‌شود. روی صفحه‌ی اول «صدای پایتخت» عکس بزرگی از مهدی چمران، رئیس فعلیِ شورای شهر تهران، چاپ شده. تیتری هم مربوط به عباس کیارستمی: «وقتی کیارستمی صفحات سفید جنگ را نمی‌بیند» اسم کیارستمی را قرمز چاپ کرده‌اند. جلسه در اتاق جلساتِ رئیس فرهنگسرا برگزار خواهد شد. همه به سمت اتاق می‌روند.

اتاق با بدسلیقگیِ معمار قناس از آب درآمده و پنجره ندارد. میز کنفرانس را ضلع جنوبی اتاق گذاشته‌اند و به‌زور دوازده‌سیزده نفر می‌توانند دورش بنشینند. طلایی می‌نشیند سرِ میز. پشت سرش تابلویی منقش به اسم علی (ع) بر دیوار. طلایی با دست اشاره می‌کند که زن‌ها آن طرف میز بنشینند و مردها این‌طرف. فرمانده سابق پلیس تهران آیاتی از قرآن را با صوت می‌خواند. قرار اینستاگرامی رسماً شروع می‌شود.

یکی از مسؤولان فرهنگسرای اندیشه بغل‌دست طلایی نشسته. می‌گوید: «برای آقای طلایی، علاوه بر لایک، لایک‌زننده هم مهم است. برای همین این جلسه ترتیب داده شد.» کوتاه حرف می‌زند و می‌رود جای دیگری می‌نشیند. طلایی شروع می‌کند به حرف زدن: «در یکی دو دوره‌ی آینده کاندیداهای مجلس و ریاست‌جمهوری به بنر و پوستر نیازی ندارند بلکه کسی موفق است که در شبکه‌های اجتماعی حضور داشته باشد و فقط از طریق شبکه‌های اجتماعی عقایدش را مطرح کند و رأی جمع‌آوری کند.» طلایی در طول حرف‌هایش مدام از کلمه‌ها و ترکیب‌های نظامی استفاده می‌کند. مثلاً می‌گوید: «عرصه‌ی جنگ به حوزه‌ی فرهنگ آمده و در جنگ فرهنگی،‌ خط مقدم فضای مجازی است. فضاهای دیگری مثل ماهواره و هنر هم وجود دارد. اما خط مقدم فضای مجازی است.» یا اینکه «به‌قول ما نظامی‌ها کسی موفق است که از حالت پدافندی (دفاع) به حالت آفندی (حمله) روی بیاورد. این یکی از شیوه‌هایی است که در منطقه‌ی عملیاتی به ما کمک می‌کند. اگر قرار باشد ما بنشینیم و تحرکات دشمن و آرایش و یارگیری‌هایشان را تماشا کنیم و نگاه کنیم که دارند تجهیزات و مهمات و تسلیحاتشان را عرضه می‌کنند و بگوییم هر موقع عملیات کردند، دفاع می‌کنیم، درست نیست. آنها هر ‌زمان در حال عملیات هم هستند. مدیر موفق کسی است که پیش‌بینی و پیشگیری و عملیات مقابله‌ایِ به‌هنگام انجام دهد».

مردها تلفن‌های همراهشان را روی میز گذاشته‌اند. زن‌ها نه. گوشیِ همراهِ طلایی گلکسیِ صفحه‌بزرگِ سامسونگ است. زمینه‌ی صفحه‌ی نمایشش هم تصویری از پرده‌ای سبزرنگ که رویش نوشته: «یا ابا عبدالله». کمتر از یک ماه دیگر محرم شروع می‌شود. نایب‌رئیس شورای شهر تهران در ادامه‌ی حرف‌هایش توضیح می‌دهد که چرا «ترکش‌های عملیاتمان گاهی اوقات به خودمان برمی‌گردد»: «یکی از دوستان ما به‌عنوان توریست رفته بود امریکا. از طبقه‌ی عادی مردم بود. ازش پرسیدم شما چه تفاوت‌هایی دیدید؟ از اتفاق‌های در حال وقوع پرسیدم. گفت مردم امریکا تصور می‌کنند دولتشان دو نوع سیاست دارد: یکی برای داخل کشور یکی برای خارج. سیاست داخلی‌اش این است که هرکاری که از دستش بربیاید برای آسایش و امنیت شهروندانش بکند و برای مردم این‌طور جلوه می‌دهند که جنگ‌های خارجی برای امنیت داخلی مشروع است. هر نوع کشت‌وکشتار و جنایت برای مردم امریکا عملیاتی مشروع تلقی می‌شود. درحالی‌که در ایران این‌طور نیست. برای خود مردم سؤال است که چرا فلان کار انجام شد و چرا فلان‌کار انجام نشد. فرضاً وقتی از مردم غزه دفاع می‌کنیم و درباره‌ی لبنان، آن شعار را مطرح می‌کنند. ما به‌دلیل نداشتن پیوست‌هایی که عرض کردم (استفاده از ظرفیت‌های فضای مجازی) ترکش‌های عملیاتمان گاهی اوقات به خودمان برمی‌گردد.» چند نفر با حرکات سر حرف‌های طلایی را تأیید می‌کنند.

چند روزی از هفته‌ی دفاع مقدس گذشته است. برخی از مقامات و فرماندهان جنگ ایران و عراق درباره‌ی ناکامی‌ها حرف زده‌اند. طلایی هم در این جلسه‌ی اینستاگرامی اظهارنظر می‌کند: «در عملیات کربلای چهار، در شرایط بسیار خوبی قرار داشتیم. در طراحی عملیات دنبال این بودیم که با تسلط بر بصره، برویم به سمت تعیین سرنوشت جنگ و در نهایت سقوط صدام. من خودم منطقه بودم. در لحظه‌ی آغاز عملیات همه‌چیز دگرگون شد. عملیات لو رفته بود و آنها آمادگی داشتند و همین‌طور درو می‌کردند. در آن عملیات بخش قابل‌توجهی از سازمان رزم ما آسیب دید. همه‌چیزِ ما در بدترین شرایط قرار گرفت. ده روز بعد کربلای پنج را طراحی کردیم و به فراتر از خواسته‌هایمان رسیدیم. همه می‌گفتند در عملیات کربلای چهار به‌توانایی‌های شخصی متکی بودیم و باورهایمان به الطاف خدا و عنایت ائمه کم‌رنگ شده بود. این مشکل در بدنه‌ی جنگ نبود البته. بلکه در رأس هرم رخ می‌داد. در سطح کسانی بود که بعد از عملیات‌ها فرمانده لشکر شده بودیم و اینها. یعنی ما فرماندهانی شده بودیم برای خودمان. الآن هم اگر بپذیریم که در چنین صحنه‌ای قرار داریم، یک نفر با یک ایده و راهکار و اندیشه، چه‌بسا بتواند همه‌چیز را دگرگون کند.» طلایی و دوستانش از روز طرح موضوعِ این نشست تا امروز دنبال این بودند که «از ظرفیت‌های کاربرهایشان در فضای مجازی استفاده کنند و در این جبهه به‌کار بگیرند». حرف‌های مقدماتیِ طلایی تمام می‌شود. بلافاصله صفحه‌ی اینستاگرامش را توی گوشی‌اش باز می‌کند و چندبار بالاوپایین می‌کند. مرتضی طلایی در اینستاگرام حدود ۲۴۰۰ نفر فالوئر دارد.

نوبت می‌رسد به حاضران که دغدغه‌هایشان را بگویند. اولین نفر، که آن سر میز روبه‌روی طلایی نشسته، شروع می‌کند به حرف زدن. مهدی محمدی است؛ مدیر روابط‌عمومی سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران. در خبرگزاری مهر کار خبری کرده و همین‌طور پله‌های ترقی را طی کرده تا رسیده به این سمَت: «چرا؟ چرا باید امروز ما اینجا باشیم. خودم جواب می‌دهم: حتماً دوستان تجربه‌ی توییتر و فیس‌بوک را دارند. در دوره‌ای فضای مجازی عرصه‌ی فعالیت‌هایی بود که در عالم واقع امکان ظهور نداشت. این فعالیت‌ها رشد کردند. اوجش ماجرای آب‌بازی و آب‌پاشی بود. یک قرار فیس‌بوکی که به آب‌بازی در پارکی منجر شد که آن صحنه‌های وحشتناک رخ داد. البته این نوعی هشدار بود. آدم‌های فعال در عرصه‌های مجازی می‌خواهند حوزه‌ی کنششان را بیشتر کنند و آن را به فضای واقع بکشانند. اصلاً فیس‌بوک بخشی به اسم ایوِنت را افزود. آنجا هم مثل خیلی مباحث دیگر تدبیری نشد و ما خیلی منفعل بودیم و نتیجه‌اش را دیدیم و البته کاری به این بحث‌ها نداریم.» دو دستش را با احترام به‌سمت طلایی می‌گیرد و از اینکه جلسه به پیشنهاد او انجام شده قدردانی می‌کند. بعد دایره‌ای بزرگ در هوا ترسیم می‌کند: «این جلسه خوب است. چه این جماعت پانصدهزار نفر بودند چه دو نفر یا همین تعداد. ما قرار بود فقط گفت‌وگو کنیم.» اشاره‌ی دایره به پنج‌شش نفری است که فقط از طریق اینستاگرام به این جلسه آمده‌اند. اضافه می‌کند: «در فضای اینستاگرام دست برنده از آن بچه‌های جبهه‌ی انقلاب و بچه‌ حزب‌اللهی‌هاست. حدود ۱۵۰ نفر پیامک زدند که می‌آیند. هربار هم هر پست دعوت را دویست سیصد نفر لایک کردند. اما الآن تعداد این است.»

طلایی: (می‌خندد) فکر کنم شوخی گرفتند ماجرا را.

محمدی: این نشان می‌دهد که ما هنوز… وقتی برای آب‌بازی همه جمع می‌شوند…. باید فکر کنیم چطور جدی بگیریم. ما آدم‌های هم‌فکر و هم‌داستانیم اما موقع عمل هر کدام یک‌طرف می‌رویم. قدرت نامتمرکز در حوزه و جبهه‌ی فرهنگی انقلاب پاشنه‌ی آشیل است. ظرفیت‌های بسیار عالی داریم اما در نقطه‌ی عمل پانزده نفر دور یک میز جمع می‌شویم.

محمدی اصرار دارد که تعداد کمِ مخاطب در این جلسه مهم نیست و برای اثبات ادعایش به‌گفته‌ی خود «مثال غربی» می‌زند: «کتاب زندگی‌نامه‌ی آقای اوباما را می‌خواندم؛ آقای اوبامای ملعون که مبارزات انتخاباتی درون‌حزبی را شروع می‌کرده. روزی می‌رود جایی که تنها یک‌نفر آمده بوده برای گوش دادن به سخنرانی‌اش. اما ایشان با همان شور و شوق سخنرانی کرده. البته این قیاس مع‌الفارق است. ولی جالب بود.» و ادامه می‌دهد: «واقعاً اگر انسان هستیم باید همه‌چیز را جدی بگیریم. باید در این جلسه فکر کنیم که از دل این شبکه‌ی مجازی تصمیمی بگیریم که بتوانیم واقعاً به آن عمل کنیم.»

طلایی: آتش به اختیار.

«آتش به اختیار» اصطلاحی نظامی است. یعنی هر سرباز می‌تواند به صلاحدید خود شلیک کند. یکی از حاضران می‌گوید فقط به این دلیل که «سردار» پیجش را در اینستاگرام لایک کرده آمده به دیدارش. یکی دیگر که کت‌وشلوار رسمی به تن دارد، می‌گوید دبیر انجمن نخبگان و فرهیختگان کشور است. از افتخاراتش تعریف می‌کند. «در فیس‌بوک چندمیلیون لایک را تجربه کردیم. ما برای دکتر قالیباف کار می‌کردیم و ابایی نداریم از گفتن این قضیه. در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر تمام وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های مرتبط با ایشان را ساماندهی کردیم. فعالیت‌های خوبی در این زمنیه انجام دادیم.» بعد هم اضافه می‌کند که در انتخابات شورای شهر از دکتر طلایی حمایت کرده‌اند و پایش هم ایستاده‌اند.

مرتضی طلایی از خانم‌های جمع می‌خواهد که اظهارنظر کنند. چند نفرشان امتناع می‌کنند از حرف زدن. یکی از همکاران طلایی شوخی می‌کند که «چه عجب خانم‌ها حرف نمی‌زنند». خانمی که مانتو و مقنعه پوشیده و کارمند شهرداری تهران است، خطاب به طلایی می‌گوید: «می‌خواستم زنگ بزنم از دفترتان بپرسم که واقعیه یا سرکاری؟ ما باید توی «اینستا» اعتمادسازی کنیم. می‌خواستم حتی جلو شورای شهر که چندباری دیدمتان بپرسم اینستاگرامتان واقعیه یا نه. بعد که دیدم چند تا سِلفی گذاشتید توی اینستا مطمئن شدم که اکانت مال خودتان است.» حرف‌ها می‌چرخند حول محور فیلترینگ. نظر طلایی را در این باره جویا می‌شوند.

طلایی: زمانی که فرمانده پلیس تهران بودم، در شرایط دولت اصلاحات، دستگاه‌های مسؤول که البته ما هم بخشی از آن بودیم، نسبت به ان‌جی‌او‌ها ذهنیت منفی داشتند. نگاه به آنها این بود که ستون پنجم دشمن‌ هستند و در داخل دارند کار می‌کنند. دلایلی هم برایش بود. یادم هست که آن موقع عمده‌ی اخبار مستند شبکه‌ی بی‌بی‌سی پرشین مستنداتی بود که ان‌جی‌اوها در اختیارشان می‌گذاشتند. ان‌جی‌اوهایی که به قول ما اصفهانی‌ها صنّار پول از آنها گرفته بودند و نمی‌دانستند چکار دارند می‌کنند. تحت عنوان کارهای اجتماعی می‌رفتند از بیغوله‌ها و آسیب‌های شهر گزارش می‌گرفتند و در اختیار آنها قرار می‌دادند. آنها اینها را فریب داده بودند و اینها نمی‌دانستند چه کاری دارند می‌کنند. توی آن فضا در پلیس تهران تمام ان‌جی‌اوها را جمع کردم و از همه‌شان پشتیبانی کردم. می‌خواهم بگویم هر چیزی هم فرصت است و هم تهدید. بستگی به نوع استفاده از آن دارد. دنیای مجازی هم مستثنی نیست.»

خاطره‌ی دیگری تعریف می‌کند که «روزی فرمانده محترم ناجا به من گفتند بساط دیش و اینها روی پشت‌بام‌ها خوب نیست و باید جمعش کنید دیگر. برآوردی داشتم از جامعه که تفکری وجود دارد که فکر می‌کند آقایانِ رجال چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند».

صدای احسنت احسنت یکی‌ دو نفر برای این تک‌مصرعِ حافظ بلند می‌شود. طلایی ادامه می‌دهد: «این ذهنیت جامعه بود. در قانونِ کاری ما در پلیس، نحوه‌ی اجرای عملیات در اختیار فرمانده است. به بچه‌های اجتماعی گفتم تلویزیون را هماهنگ کنند تا بروم حرف بزنم. رفتم و گفتم: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. شهروندان عزیز! عقیده‌ی منِ طلایی درباره‌ی موضوع ماهواره هرچه هست شخصی است و مال خودم». کد دادم به مخاطب که این ذهنیت موافقت یا مخالفت طلایی با ماهواره برای مردم مشخص شود. من مجری قانونم و از جایگاه قانون با شما حرف می‌زنم. اعتقاد شخصی من این است که ماهواره تهدید است و فرصت. فضای مجازی تهدید است و فرصت. نگاه فیلتری بیشتر جنبه‌های تهدیدآمیز را در نظر می‌گیرد. دغدغه‌ش هم درست است. نباید خرده گرفت. چون چیزهایی که می‌بیند همین را القا می‌کند. حالا کار من و شماست که ذهنیت آنها را اصلاح و نگاهشان را نرم کنیم. فیلترینگ هم خوب است هم بد.»

حالا اگر اینستاگرام را فیلتر کنند، طلایی بازهم در این شبکه‌ی اجتماعی حضور خواهد داشت؟ «تا زمانی که در کشور قانون ملاک عمل است، من هم تبعیت می‌کنم. یعنی اگر قانون منع کرد من هم تابع قانونم.» یکی می‌گوید: «همین یکی مانده. دیگر این را فیلتر نکنند.»

طلایی: مشکل ما بی‌تدبیری‌های آن‌طرف است. وقتی اجازه‌ی برگزاری کنسرت نمی‌دهیم، فضا مهیا می‌شود برای کنسرت‌های زیرزمینی که از میدان انقلاب تا چهارراه ولی‌عصر پخش شده‌اند. تعجب می‌کنید اگر آمار گروه‌های موسیقی زیرزمینی را بشنوید. پس باید مدیریت کنیم تا اینستاگرام فیلتر نشود.

یکی می‌گوید ادبیات طلایی نظامی است و احتمالاً در فضای مجازی جوابگو نیست: «کلیشه‌ای برخورد کردن با موضوع نتیجه‌اش منفی است. یکی از دلایل اصلی شکست آقای قالیباف در انتخابات ریاست‌جمهوری همین بود.» طلایی اعتراض می‌کند که در موضوع حرف بزنید و جواب می‌شنود: «رکورد اینستاگرام در ایران مالِ الناز شاکردوست است و شما نمی‌توانید به آن تعداد فالوئر برسید.» طلایی جواب می‌دهد: «من نظامی نیستم. پاسدارم. پاسداری هم یعنی عشق. جهت اطلاع بگویم که من از تجار به‌نام پوشاک بازار تهران بودم. شب‌ها فرصت نمی‌کردم فروش روز را بشمارم. پول‌ها را می‌ریختم توی دو سه تا گونی و می‌بردم خانه. بابام خدابیامرز می‌شمرد و دسته‌بندی می‌کرد و صبح می‌ریختیم توی بانک. من با این شرایط تجارت را رها کردم و لباس مقدس پاسداری را به‌تن کردم. یک‌میلیونیم هم پشیمان نیستم.»

آلارم اذان از گوشی یکی از همراهانِ نایب‌رییس شورای شهر تهران می‌پیچید توی اتاق. وقت جلسه تمام شده است. فوری رأی می‌گیرند برای تشکیل ستاد مرکزی هماهنگی فضای مجازی. همه برای تأسیسِ این ستاد رأی مثبت می‌دهند. یک‌نفر از آقایان برای تماس با آقایان و یک‌نفر از خانم‌ها برای تماس با خانم‌ها مسؤول هماهنگی می‌شوند. قرار می‌گذارند برای تشکیل جلسات بعدی در «پاتوق» فرهنگی ـ مذهبی در شرق تهران که طلایی یکی از بانیانِ احداثش بوده.

مهدی محمدی می‌گوید: «ما ماهواره نداریم. دیشب «من و تو» گزارشی پخش کرد از پیج بچه‌پولدارهای تهران در اینستاگرام. «من و تو» با چند هدف این برنامه‌ها را پخش می‌کند. متأسفانه این تلویزیون در ایران بیننده دارد و باید این را قبول کنیم. دارد طبقه‌ای را معرفی می‌کند که آئودی و مازراتی سوار می‌شوند و افتخار می‌کنند به این سبک زندگی. سیاست‌گذاران را هم به این سمت می‌برد که از این شبکه‌ی اجتماعی استفاده‌ی درستی نمی‌شود. پس می‌روند به سمت فیلترینگ. قانون اگر استفاده از موبایل را ممنوع کند ما بچه‌مسلمان‌ها تن می‌دهیم.»

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago