آیا ژانلوک گدار سینماگری افراطی است؟ آیا اصلاً افراطیگری در سینما معنایی دارد و اگر پاسخ مثبت است معنای دقیق آن چیست و مصادیقش را کجا میتوان یافت؟ حالا اگر میتوانیم در سینما معنایی برای افراط سراغ کنیم نسبت گدار و آثارش با آن چه خواهد بود؟ آیا میتوانیم فیلمهای او را هم تحت نام افراطی طبقهبندی کنیم؟
معمولاً نوشتههایی که با سؤال آغاز میشوند در پایان پاسخی ارائه نمیکنند. میتوانیم خوشبینانه با خودمان فکر کنیم قصد تنها طرح سؤال بوده و یافتن پاسخ بر عهدهی خواننده است. این فکر جز خیالی باطل نیست زیرا اگر قرار به طرح مسأله باشد، سؤال باید در دل متن گنجانده شود نه آنکه به صورت مخاطب پرتاب شود. پاسخ ندادن به سؤالی که حتی از درست مطرح کردن آن نیز عاجزیم جز خالی کردن شانه از زیر بار مسؤولیتی که خود به دوش گرفتهایم معنایی ندارد. مگر مجبورمان کردهاند که سؤال بپرسیم؟ اما گاهی پرسیدن پرسشهای بیپاسخ ذهن را قلقلک میدهد. درست مثل همین نسبت میان گدار و افراط.
جین کمپیون، رئیس هیأت داوران جشنوارهی کن، هنگام اهدای جایزهی ویژهی هیأت داوران به آخرین فیلم گدار «خداحافظی با زبان» گفت هر سینماگری به گدار مدیون است و ما از اینکه این جایزه را به او تقدیم میکنیم به خود میبالیم. در همین مجموعهی کوتاه و نابسندهای هم که دربارهی گدار پیش رو دارید بارها و به تأکید دربارهی اهمیت گدار در تاریخ سینما سخن گفته شده است؛ که تاریخ سینما به دو مرحله تقسیم شده، از زمان پیدایش تا آیزنشتاین و از آیزنشتاین تا گدار. پس تا اینجای کار در یک مورد توافق نظری وجود دارد. حتی اصرار افراطی بر انکار اهمیت تجربیات گدار هم نشانی است از سهم چشمپوشیناپذیر او در تاریخ سینما.
حالا که قرار است ذهن را به وسوسهی پرسیدن پرسشهای بیپاسخ بسپاریم بیایید به این فکر کنیم که آیا اهمیت گدار در افراطی بودن او نیست؟ تاریخ سینما کارگردانهای افراطی کم ندارد. کسانی که با نادیده گرفتن همهی تعاریف (زیباشناسانه، اخلاقی یا تعاریف دیگر) یکتنه به جنگ رفتند و نبردی نابرابر را آغاز کردند. اما پیروزی در نبرد افراطیگرایی تعاریف مشخصی دارد. در بهترین حالت پیروزی، افتخاری شخصی نصیب کارگردان میکند و صنعت سرمایهسالار سینما با وجدانی آسوده چشم بر همهی این تجربیات میبندد. چند نفر از ما که از سر تفنن با سینما سروکار داریم نامی از این سینماگران را همیشه بهخاطر داریم. اما گدار بیهیچ تردیدی پیروز حقیقی نبرد افراطگرایی است و همین پیروزی چنین جایگاه رفیعی در تاریخ سینما برای او دستوپا میکند. جایگاه او میتواند حس هر کارگردانی را برانگیزاند. اگر افراط را به معنای نپذیرفتن پارادایمهای ازپیشمقرر و مستقر، تن ندادن به عادات مألوف، برهم زدن نظم موجود، تغییر در اساس ساختار درک و دریافت رسانهی سینما، برساختن ساختاری نو بیتوجه به سرگردانی تماشاگر معتاد به گذشته و اصرار بر تغییر مدام به هر شکل و هر قیمت ممکن. بدانیم گدار سینماگری افراطی است اما پیروزیهایش در محدودهی پیروزیهای شخصی باقی نماندند. زیرا میدان نبرد را تا جایی در نزدیکی مرزهای تعریف سینما گسترش داد و تأثیر آنی پیروزیهایش وسیعتر شدن متصرفات سینما بود.
گدار با خودآگاه ساختن رسانهی سینما به همه آموخت دیگر کارگردان نیازی ندارد پشت ماسک «جهان واقعی فیلم» پنهان شود، بلکه مثل هر هنرمند دیگری میتواند جسورانه فریاد بکشد: «من خالق این جهان هستم» (هرچند گاهی فریادهای گدار اندکی گوش را میآزارد). او به همه آموخت «تصویر» کلمهی مقدسی است که مرز جهان سینمایی را با جهان واقعی از میان میبرد و هر چیز که در جهان وجود دارد جز تصویر نیست؛ گدار را با گزینگویههایش بهیاد میآوریم. هم اوست که گفته بود: زندگی فیلمی بدساخت است. پس با این تعریف ما سینما را تماشا نمیکنیم، سینما را زندگی میکنیم. تصویر در هر شکلی تنها راه ارتباط ما با جهان است و دیگر تنها بر پردهی سینما جا نمیماند بلکه با ما از سینما خارج میشود و در خیابان با ما قدم میزند. دیوید تامسون، در مطلبی که در همین شماره به چاپ رسیده، میگوید هر چیز برای گدار تا آنجا وجود دارد که در سینما تعریف میشود اما چنین به نظر میرسد که برای او اصلاً جز سینما چیزی وجود ندارد. برای همین وقتی میگوید «من سینما هستم» باید کلامش را جدی گرفت. هرکدام از ما میتوانیم سینما باشیم چراکه تصویر ما و دیگران را تعریف میکند. در عصر گسترش رسانهها دیگر هر کس با تبلتش، با گوشیهمراهش، با دوربینش یا هر وسیلهی دیگر میتواند تصویری را ثبت کند. اینکه هر کس کارگردانی است مشغول فیلمسازی (یا زندگی، مگر فرقی هم میکند؟) پیشگویی پیامبرانهای بود که سالها پیش از زبان گدار شنیدیم یا در وسواس غریبش دربارهی ابزار نوین تصویربرداری شاهد بودیم. شاید به همین دلیل است که جین کمپیون هر سینماگری را مدیون و وامدار ژانلوک گدار میداند. شاید به همین دلیل پیروزیهای گدار در افراطیگری در دایرهی شخصیگرایی محدود نماندند و به سرچشمهای تبدیل شدند برای دیگران. گدار ظرفیتهای زبانی سینما را گسترش داد و لهجهای تازه برای فیلمهایش یافت. شاید خوشآهنگترین ترانهها را تنها خود گدار توانست با لهجهاش بسراید اما قطعاً دیگران هم از کلمهوترکیبها و نحوهی ادای جملات سینمایی از گدار تأثیر فراوانی گرفتهاند. گدار هرچه باشد دستکم به دیگران آموخت از افراط نترسند؛ شاید حاصل کار آنها مثل فیلمهای متأخر گدار چندان تماشایی نباشند، شاید برقراری ارتباط با آنها دشوار باشد، شاید باید حداقل مثل خود گدار به سینما معتاد بود (این را خودش هم اعتراف کرده که من به سینما معتادم) تا از آن لذت برد اما بههرحال نباید از افراط ترسید.
دربارهی گدار گفتنی بسیار است. او همیشه در سینمای ایران محبوب بوده، نامش را با لهجهی فرانسوی از زبان هم بسیار شنیدهایم و کمتر به سینمایش اندیشیدهایم. گاهی هم افراطی بودنش را در چپ بودن خلاصه کردهایم و او را چریکی دانستیم که از سینما مسلسل ساخته است. در انتخاب مطلب این شماره تلاش کردیم از این زوایای فرسوده، و تا اندازهای کهنه، دوری کنیم. هدف تأثیری بود که گدار بر سینمای پس از خودش گذاشت و همچنان میگذارد. از میان سینماگران نسل پس از گدار برای نمونهی مطالعاتی به دو کارگردان پرداختهایم: یکی نزدیک به دورهی او و دیگری از نسلی تازهسربرآورده. برناردو برتولوچی (که زمانی گفته بود برای رسیدن به پلانی مثل گدار حاضر بوده آدم بکشد) و دیگری کوئنتین تارانتینو هر پروندهای دربارهی گدار بدون حضور فرزاد مؤتمن ناقص خواهد بود و مطلب درخشان اگنس پینتو، که به تأثیر گدار در حوزههای خارج از سینما میپردازد، پایانبخش این پرونده است.
تنها سینماگران نیستند که به گدار مدیونند. او پیش از هر چیز آدمی خورهی سینما بود. تماشاگری دقیق و نکتهسنج، کسی که از جایگاه تماشاگر وارد دنیای سینما شد و تا امروز تماشاگری ایدهآل برای سینما باقی مانده است. نمیشود زندگی را تعطیل کرد و بهشکلی افراطی فیلم تماشا کرد، هرچند کسانی هستند که چنین میکنند، در فرهنگی که همیشه افراط و تفریط را تقبیح کرده، ستایش افراط جرأت میخواهد. اما نمیشد لحظهای از تحسین بعضی افراطگراییهای گدار دست کشید. امیدوارم دستکم تا حدی پاسخهای سؤالات ابتدایی متن را در این نوشته خوانده باشید؛ اگر هم نه پاسخ به عهدهی خودتان.
برای خواندن مطالب بیشتر دربارهی ژان لوک گدار، اینجا و اینجا سر بزنید
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…
View Comments