Categories: اجتماعی

قرص نانی برای مغز

فهرست ۱۰ معلم برتر جهان که منتشر شد، در کنار سه معلم از امریکا و معلم‌هایی از هند، هاییتی، کنیا، کامبوج، مالزی و انگلستان، نام «عزیز رویش» بیشتر به چشم آمد. شاید از آن جهت که افغانستان یادآور مدرسه‌ و کتاب‌هایی بود که به دست طالبان به آتش کشیده شد. زمانی این کشور برابر شده بود با ممنوعیتِ دانستن و حالا معلمی که خود تا کلاس پنجم تحصیل کرده توانسته با راه‌اندازیِ مدرسه‌ی خصوصی در کشورش، در ردیف کسانی قرار بگیرد که تلاش‌هایشان برای آموختن موثر بوده.

روس‌ها که به افغانستان حمله کردند او کلاس پنجم بود، همراه خانواده راهیِ غزنی شد. یک سال بعد کودکی تنها بود که به پاکستان پناه برد. در ۱۶ سالگی معلم شد. «متاسفانه تا صنف پنجم بیشتر درس نخواندم. بعد از آن آوارگی بود و مهاجرت و زندگی در کمپ. به غزنی برگشتم. در منطقه‌ای که ما بودیم بیشترِ مردم کمترین سواد را هم نداشتند و من حداقل می‌توانستم خواهر و برادر و هم‌سن‌وسال‌هایم را با الفبا آشنا کنم.»

مدرسه‌ای که عزیز در آن درس خواند امکاناتی نداشت. مدرسه‌ای که او معلمش شد هم اتاقی بود در میان خانه‌های گِلیِ روستا. «تنها معلم منطقه بودم. بچه‌های سنین مختلف تا ۱۸ سال، از مناطق اطراف به این مدرسه‌ می‌آمدند. همین مقدمه‌ای برای مکتب رسمی شد که بعدها راه‌اندازی کردم.»

زندگی در پاکستان تجربه‌ی غریبی بود. در خیاطی و شیرینی‌پزی و هتل و نانوایی و نجاری کار کرد، هزینه‌ی خورد و خوراک و اجاره تامین می‌شد، با اندک پس‌اندازش کتاب می‌خرید. هر روز با دنیای تازه‌ای روبه‌رو می‌شد. با هوارد فاست، ماکسیم گورکی، جان اشتاین بک. در پاکستان هم به هموطنان مهاجرش درس داد. می‌گوید: «آشنایی با روشنفکرهای آن زمان باعث شد کتاب بخوانم. کسانی مثل قسیم اخگر و قیوم رهبر.»

به غزنی برگشت و مدرسه‌هایی را در شهرستان‌های مختلف و بعد کابل راه‌اندازی کرد. مدارسی که هنوز فعالند. «در طول سه سال پنج مکتب را در مناطق مختلف به راه انداختم. کتاب و مواد درسی مثل دفتر، قلم و … را هم از پاکستان می‌آوردم.»

مواد و لوازم درسی را که برمی‌شمارد، مکث می‌کند. چیزی را فراموش کرده: «فرش هم بود. فرشی که دانش‌آموزان روی آن می‌نشستند.» کلاس‌ها یکی پس از دیگری پر می‌شد که «رژیم نجیب‌الله سقوط کرد و مجاهدین آمدند. بعد شاهد دشواری‌های جنگ داخلی بودیم. بعد طالبان آمدند.»

«داسی سرد بر آسمان گذشت که پرواز کبوتر ممنوع است» و دوران آوارگی در راولپندی شروع شد. «در مکتب ابتدائیه‌ی افشار معلم شدم. نام این این مکتب به مدرسه‌ی عالی معرفت تغییر کرد و من در تألیف کتاب‌های انسان‌شناسی و ادبیات دری برای پایه‌های مختلف شرکت داشتم. از ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱ در پاکستان بودم.»

عزیز رویش بعد از سقوط طالبان به موطنش بازگشت. اوایل ۲۰۰۱ مدرسه‌ی معرفت را به افغانستان انتقال داد. این نخستین تجربه‌ی مدرسه‌ی غیردولتی در این کشور است. می‌گوید: «مشکلاتِ بعد از طالبان زیاد بود. ساختار مادی و معنوی و همه‌چیز ویران شده بود. مهم‌ترین مشکل فقر بود. به همین دلیل ابتدایی‌ترین آموزش‌ها وجود نداشت. آموزش جزو برنامه‌های مردم نبود. مشکل دیگر نگاهی بود که به آموزش دختران داشتند. مدیریت جامعه‌ی در حال انتقال از شکل سنتی با نُرم‌های قبیله‌ای به زندگیِ مدرن و مدنی آسان نبود. حساسیت‌های قدرتمندان محلی در مقابل تحول دولت مساله‌ی دیگر بود.»

همه‌ی این نابسامانی‌ها آموزش کودکان را هم سخت می‌کرد. خانواده‌ها چطور راضی به تحصیل دخترانشان می‌شدند؟ رویش پاسخ می‌دهد: «ما به دیدن خانواده‌های فقیر می‌رفتیم و در مورد اهمیت آموزش صحبت می‌کردیم. می‌گفتیم این آموزش‌ها به نیاز شما و فرزندتان در درازمدت پاسخ می‌دهد. قرص نان را بین شکم و مغز تقسیم کنید. انسان به هر دو غذای روح و جسم نیاز دارد. آنها را قانع می‌کردیم که تحصیل دختران در نهایت به بهبود معیشت خانواده کمک می‌کند. خوشبختانه بسیاری از آنها می‌پذیرفتند و یکی یکی جرأت می‌کردند دخترانشان را به مدرسه بفرستند. در آغاز با هفت دانش‌آموز کلاس را شروع کردیم.»

وقتی والدین تغییر رفتار و توانمندیِ بچه‌ها را می‌دیدند تشویق می‌شدند، پس برنامه‌ی مدارس معرفت ادامه پیدا کرد تا ۲۰۰۵ که وزارت معارف از آنها خواست برای گسترش مدارس کلاس‌های دختران و پسران را جدا کنند. «البته هنوز برنامه‌های جنبی مشترکی اجرا می‌شود.» سال ۱۳۸۵ مدرسه‌ی غیر دولتی در وزارت معارف ثبت شد.

دختران در افغانستان زود به خانه‌ی بخت می‌روند. آقا معلم عوامل زیادی برای این اتفاق می‌بیند:‌ «نگرانی از نبود امنیت دختران در جامعه یکی از دلایل است. عوامل اقتصادی هم بی‌تأثیر نبود. از طرفی رشد تربیتیِ دخترانی که در مدارس درس می‌خواندند مشهود بود و به همین دلیل بچه‌های مدرسه خواستگاران زیادی داشتند و همین فشار زیادی را به مدرسه و والدین وارد می‌کرد اما این موارد در مدرسه‌ی ما زیاد نبود.»

مدارس معرفت امروز بیش از سه‌هزار و پانصد کودکِ دانش‌آموز دارد، بخشی از آموزش‌ها هم مربوط به سوادآموزانِ بزرگسال (تا ۴۵ سال) است. مدرسه‌ی عالیِ معرفت به عنوان مؤسسه‌ی غیرانتفاعی در وزارت مالیه، وزارت معارف و وزارت عدلیه‌ی افغانستان ثبت شد. تا ۱۳۹۱ هشت دوره از فارغ‌التحصیلان با موفقیت وارد دانشگاه‌ شدند. ۱۳۹۰ در ارزیابی‌های وزارت معارف مقام اول را در میان مکاتب خصوصی شهر کابل به دست آورد و در امتحانات کنکور ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ بالاترین مقام را داشت. تا ۱۳۹۱ بیش از ۸۲ دانش‌آموز این مدرسه بورسیه‌ی تحصیلات عالی کوتاه‌مدت و درازمدت دریافت کرده و به دانشگاه‌های امریکا، بنگلادش، ترکیه، هند، پاکستان، مغولستان، کره‌ی جنوبی، مالزی و روسیه راه یافتند. شورای اجتماعی سرپرستی مدرسه‌ی عالی معرفت در ۱۳۹۱ به مؤسسه‌ی ارتقای ظرفیت مدنی معرفت (MCCBO) تبدیل شده و امتیازات حقوقی شورا به عنوان یک مؤسسه‌ی غیرانتفاعی به این نهاد انتقال یافت.

رویش حالا همکار معلمان جوانی است که سال‌ها پیش دانش‌آموزان مدارس معرفت بوده‌اند، در دانشگاه تحصیل کرده و معلم شده‌اند.

رویش از مشکلات امروز آموزش در افغانستان می‌گوید: ‌«مهم‌ترین مشکل بی‌ثباتی سیاسی است. به همین دلیل کشور به امنیت روانی نرسیده‌ و از طرفی سایه‌ی جنگ در مناطقی از کشور باعث می‌شود مردم به آموزش درازمدت فکر نکنند. هنوز هم نرم‌های آموزشی در جامعه نهادینه نشده.»

۱۳۸۹ رویش در برنامه‌ی همراهان جهانی دانشگاه ییل شرکت کرد و «یادداشت‌های صد و نوزده روز» و یک سال بعد کتاب «بگذار نفس بکشم» را نوشت.

امسال هم در مسابقه‌ی جایزه معلم جهان شرکت کرد و به عنوان یکی از ده معلم برتر جهان معرفی شد. جایزه‌ی بهترین معلم جهان را مؤسسه‌ی بریتانیایی ویرکی فوندیشن برای حمایت از نظام آموزشی در سراسر جهان به راه انداخته است.

رویش می‌گوید از شنیدن خبر برگزیده شدنش «احساس خوشی» دارد. «من به سؤالات مسابقه جواب دادم و بعد مدارکم را برای داوران فرستادم.» هیأت داوران که متشکل از ۶۷ نفر از نخبگان آموزشی و شخصیت‌های دانشگاهی جهان است، در مرحله‌ی اول ۵۰ معلم برگزیده را انتخاب کردند. ۱۰ معلم به مرحله‌ی دوم رسیدند که عزیز رویش هم یکی از آنان است. یک ماه دیگر از میان این ده نفر یکی بهترین معلم جهان خواهد بود اما در همین مرحله هم رویش و مردم افغانستان از این حضور راضی‌اند. عزیز رویش حالا در ۴۵ سالگی، می‌گوید درست است که به شکل رسمی تحصیل نکرده اما معلمی را در جریان زندگیِ پیچیده‌اش آموخته است.

«آدم وقتی تحت تأثیر شدید رازی قرار گرفت، جرأت نافرمانی نمی‌کند. گرچه در آن نقطه‌ی هزار مایل دورتر از هر آبادی مسکونی و با قرار داشتن در معرض خطر مرگ این نکته در نظرم بی‌معنی جلوه کرد، باز کاغذ و خودنویسی از جیبم در آوردم، اما تازه یادم آمد که آن‌چه من یاد گرفته‌ام بیش‌تر جغرافیا و تاریخ و حساب و دستور زبان است، با کج‌خلقی مختصری به آن موجود کوچولو گفتم نقاشی بلد نیستم.»*

*شازده کوچولو، سنت دو اگزوپری

شبکه آفتاب

View Comments

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

10 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago