مهدی وثوقنیا در گالری راه ابریشم نمایشگاه عکس نسبتاً پرتعدادی با عنوان «انزلی» به نمایش گذاشته. عنوان سعی میکند، با برگزیدن فقط نام شهر، از هیچ معنای دیگری بار نگیرد و ذهن مخاطب را در هیچ سمتوسویی ساخته و پرداخته نکند. آنچه با شنیدن این نام بلافاصله به ذهن میآید شهری کوچک است با آبوهوایی مرطوب و طبیعتی تروتازه و تفریح و استراحت و قایقسواری در مرداب و چیزهایی در همین حالوهوا. آیا قرار است عکاس چیزی ورای آنچه میدانیم رو کند؟
در لحظهی اول با ورود به فضای گالری، با عکسهایی سیاهوسفید روبهرو میشویم، پس چیزی که ابداً قرار نیست ببینیم طبیعت و تروتازگی است. عکسها (جز چند استثنا که کاش از نمایشگاه حذف میشدند و به آنها خواهیم پرداخت) بههیچوجه چشمنواز نیستند. در این تصاویر، با شهری روبهرو میشویم که اگرچه عنوان توریستی را با خود یدک میکشد از زیباییهای خاص اینگونه مکانها بیبهره است. شهری درهموبرهم که انگار هیچ چیزش بهسامان نیست. لاستیکهای کهنهی اتومبیل کنار گذری روی هم تلنبار شدهاند. لایهی بیرونی دیوارها و سقف خانهها را ایرانیتهای زشت و بدقیافه پوشاندهاند. شلوغی خیابان و ماشینهای در حال عبور با بادبادکهای غولپیکری، که معلوم نیست از چه وقت به هیبت بتمن و سوپرمن درآمدهاند، مخلوط شده. تیر چراغبرق زشت است و زشتیاش، در ترکیبی که قرار نیست جای مناسبی برایش در نظر گرفته شود، صدچندان میشود. جعبهی پلاستیکی خالی کنار دبهی بزرگ تیرهرنگ کنار خیابان رها شده. ساختمانهای تازهساز زشت کنار قدیمیترها بر نافرمی بیامان شهر میافزایند. تنها عناصر بامزهی عکسها پوتینهای آویزانشده از سیم برق است و بساط دستفروشی که پر از بلوزهای یکشکلی است که آنها را به گونهای چیده انگار تن کسی درونشان است. (روشن است که این عناصر بامزه هم، در وضعیت اصلیشان، ترکیبات زیبایی نبودند.) انتخاب شیوهی عکاسی سیاهوسفید از شلوغی و درهموبرهمی تابلوهای شهری و نوشته و کثیفی و شلختگی کم میکند، چراکه اگر به عکسها رنگ هم اضافه میشد چشممان بر همهی این شلوغیها بسته میشد و منظور عکاس مستتر میماند. این است که انتخاب این شیوه بهجاست.
عکاس، در مقدمهاش بر نمایشگاه، این مجموعه را بخشی از پروژهای طولانی در عکاسی از شهرهای ایران معرفی کرده است. مجموعهی عکسهای او از ماسوله اما از این مجموعه متفاوت است. در مجموعهی «ماسوله» با تعداد زیادی عکس مواجه بودیم که تمرکزشان روی جاگیری عناصر داخل کادر و نور و سایه و ترکیببندیهای چشمنواز بود، حالا اینجا دیگر از زیباییشناختی مدرنیستی و بازیهای فرمی خبری نیست. آنجا قرار بود همهچیز خوشایند باشد، حتی کابلهای اضافهی برق که از هر بام و بلندیای آویزان است؛ اما اینجا زیبایی رخت بربسته است.
گفتیم چند عکس دیگر هم هست؛ چند فریم چشمنواز که ردیف درختان را نشان میدهد و انعکاس کلبه و دو سه تکدرخت در مرداب و مانند اینها. بهنظر میرسد این چند عکس با باقی جفتوجور نمیشوند. این چند فریم به عناصر فرمیک و زیباییشناسانه توجه دارند (فضایی دارند شبیه عکسهای ماسوله) و قصدشان نمایش حسوحالی لطیف از این شهر خلوت و خالی از آدم است. اگرچه در این عکسها نیز با سکون و خلوت شهری آرام روبهرو میشویم، سکونشان از جنس عکسهای دیگر نیست. در غالب عکسهای مجموعه، کادرها از هر جنبندهای خالیاند، اما درست برعکسِ آن چند فریم، حسی شاعرانه منتقل نمیشود. این خالی بودن حکایت از فراموشی و رهاشدگی دارد. تلخ است. جابهجا در و تخته و آتوآشغال دیده میشود که بر اندام شهر ریخته شده؛ شهری که از توریستیترین شهرهای شمالی ایران است و از ویژگیهایش «یکی از متراکمترین شهرهای کشور بهلحاظ جمعیتی» و «یکی از مهمترین قطبهای تجاری کشور» برشمرده شده است. حالا شهری خالی را میبینیم که هیچکس در آن دیده نمیشود؛ نه به هوای گشتوگذار و نه تجارت؛ نه فال است و نه تماشا. در این عکسها شهر گردشپذیر اصلاً حوصلهی گردشگر ندارد. این مفاهیم با آمدن آن چند فریم ناکام میماند.
***
در یک عکس از این مجموعه، مرغابیهای بیجان، روی کاغذ بازشدهی روزنامه، با پرترههای بیجان چهرهبهچهره شدهاند؛ مرغابیهای مردهی شهری در احتضار.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…