هما امامی باغبان درختان مهاجر است؛ درختان برافراشته از میان بطریهای آبمعدنی بهمدد نیهایی ظریف و تصاویر کوچکی از برگ درختان باغهای مفروض. او در آخرین نمایشگاه انفرادیاش در تهران باغی ساخته است؛ باغی که اجزایش را در چمدانی با خود به ایران آورده، از آلمان و از شهر کلن، جایی که حالا ۳۱ سال است در آن زندگی میکند.
در شهر مرزی شاهآباد غرب قدیم، نزدیک قصرشیرین به دنیا آمده است در اسفند ۱۳۳۳. پدرش رئیس پستخانهی شهری کوچک است و آنها ساکن بنایی نزدیک آن. ادارهی پست دیوارهای بلند دارد- یا برای همای کوچک به نظر بلند میرسد- و قفسهبندی است تا سقف، با نظمی مرموز و نیمتاریک. پدر جادوگری است که پیامهایی با زبان خط و نقطه میفرستد به جاهای دور و از روی طومارهایی با همان خط و نقطهها رمزگشایی میکند و پیامهایی بیرون میکشد. اوقات او در میان اشکافهای کدگذاری و شمارهبندیشده میگذرد و کنار عموهایی که یکی فلسفه میخواند و یکی نقاشی میکند؛ نقاش واقعگرا و طبیعت بیجان. اما میان اسباب و ادواتش کتابی هست از نقاشی هلندی: هیرونیموس بوش که به گنجینهای از تخیل میماند با آنهمه فرمهای غریب و موجودات عجیب، در آن شهر کوچک که اوقات پنجسالگی او را پر میکند. این دوران و حالوهوایی است که امروز هما امامی تأثیرش را در کارها و سبک و سیاقش ردیابی میکند.
در دبیرستان رشتهی طبیعی میخواند و نقاشی میکند. دلش میخواهد در دانشگاه گیاهپزشکی بخواند اما قبول نمیشود و راهی رشتهی نقشهبرداری دانشگاه تهران میشود که چندان دوست ندارد. آنجاست که ترغیب میشود امتحان هنر بدهد. قبول میشود اما نقاشی چندان راضیاش نمیکند و گرافیک و طراحی صنعتی چیزی که میخواهد نیست: «تصمیم گرفتم مجسمهسازی بخوانم. آن زمان دخترهای خیلی نادری میرفتند مجسمهسازی بخوانند، یکجورهایی مجسمهسازی بیآبونانترین رشته هم بود. اما رفتم مجسمهسازی. استادان خوبی داشتیم، ناهید سالیانی و پرویز تناولی اما فکر میکنم تأثیرگذارترین استادم ویکتور دارش بود.» ویکتور یوآف دارش که حدود چهار دهه در کارگاه مجسمهسازی دانشگاه تهران تدریس کرده و با تمام فروتنی ذاتی تأثیرش بر بسیاری از هنرمندان معاصر ایران انکارناپذیر است میگوید: «خیلی آدمها با فرهنگ و نگاه اجتماعی یکسان میتوانند به موضوعات مشترکی بیندیشند، اما اینکه هرکس آن را چگونه تجسم میبخشد مهم است و تفاوت کار هنرمندان مختلف را با هم نشان میدهد. عواطفی مثل رنج یا عشق یا پیروزی و شکست یا مباحث سیاسی تمهایی کلی هستند که بشر همیشه درگیرش بوده. چگونگی بیان آن احساسات یا دغدغههاست که اهمیت دارد. بنابراین آدمهای تأثیرگذار کسانی هستند که آن شیوهی نگرش و نوآوری را به ما میآموزند چیزی که معمولاً در فضاهای آکادمیک تدریس نمیشود. من پایاننامهام را درست پیش از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه تحویل دادم. آن موقع شاید خیلی غریب بود که پایاننامهی مجسمهسازی را کسی عکس تحویل بدهد و نه آن تصور عمومی از مجسمه.» هما امامی پایاننامهاش را پیش از بسته شدن درهای دانشگاه بهعلت انقلاب فرهنگی تحویل میدهد.
شش سال بعد یعنی در ۱۹۸۶ همراه خانوادهاش راهی کلن در آلمان میشود تا از آنجا عازم امریکا شوند؛ اقامتی موقتی که کمکم دائم میشود. ورود به مدرسهی هنر کلن در ۱۹۸۹ پایان وضعیت موقتی است. سالها بعد، در میان آتلیهی بزرگ و شلوغ و پر از قفسه و گنجههای زمین تا سقف هما امامی نشستهایم که به تعریفش از پستخانهی کودکیاش شباهت بسیار دارد، در شهر کوچک برول در نزدیکی کلن و او از میز کار کوچکش میگوید در سالهای ناپایدار پیدا کردن جای خود در جغرافیای تازه؛ از طراحیهای کوچکی که همیشه به یک معنا جزئی از اثری بزرگترند، برای اینکه بتوانند آرامآرام جای بزرگی اشغال کنند: «زندگی همیشه در وضعیت مسافرت و مهاجرت، کارهای همیشهتاشده و در جعبه. این ضرورت زندگی من بوده که در کارهایم هست.» در ۱۹۹۳ از دانشکدهی هنرهای زیبای کلن فارغالتحصیل میشود: «تصاویر کارهایی که با خودم از ایران برده بودم کارهایی بود که با حالوهوای انقلاب و جنگ کار کرده بودم، زنان عزاداری بودند آسیبدیده از جنگ. اول که آمدم اینجا این کارها برای استادانم خیلی جذاب بود و همان را از من میخواستند اما من از آن کارها عبور کرده بودم. تصمیم گرفتم هرچه را یاد گرفتهام بگذارم کنار. سعی کردم زندگی خودم را تماشا کنم؛ این چیز سوبژکتیو که معنایی ابژکتیوی میگیرد؛ زندگی روزمرهام.»
«تقویم آشپزخانه» مجموعه آثاری است که اولین بار در ۱۹۹۸ گالری اِمورک شهر لِورکوزن به نمایش درآمد و سال بعد در موزهی شهر ریگبورگ و در طول سالها با افزوده شدن به حجم و ابعاد مجموعه و اندک و بیش تغییری در موزهها و گالریهای مختلف به نمایش درآمده است. این مجموعه از درگیری او با مواد و متریال روزمره شکل گرفته است: «دیدم در حقیقت مداومترین کاری که میکنم و محصولی که دارم ترکیب تعدادی مواد طبیعی است که تبدیل به چیزی میشود که آدمهای دورم مصرف میکنند. من تغذیهشان میکنم. من مواد را میپزم و تغییر شکل میدهم و به چیز دیگر تبدیل میکنم. بیواسطهترین ارتباط با محصول و مخاطب. فکر کردم باید این محصول را برای خودم تحلیل کنم. دریافتم که هنر من آنجا شروع میشود که زندگی من شروع میشود. باید شیئی را از عادت و هویت روزانهاش جدا کنم و با توجه بهش ازش قابلیت و کاربرد دیگری بگیرم. «تقویم آشپزخانه» اینطوری شکل گرفت. از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ هر روز بخشی از غذایی را که خوردهشده روی کاغذ له کردم و مواد تشکیلدهندهاش را ثبت و آرشیو کردم؛ کره، سیبزمینی، گوشت، هویج، لپه، جعفری. چیزی به این سادگی وقتی آرشیو میشود، معناهای دیگری نیز مییابد. برای اینکه غیرفارسیزبان با کار ارتباط برقرار کند باید چارهای میاندیشیدم. علاقه و وسواس قدیمی به کد و عددگذاری پیدا شد، همان مورس و زبان رمزگذاریشده. برای هر مادهی غذایی یک شماره در نظر گرفته شد.»
«تقویم آشپزخانه» حاصل آرشیوی از ملزومات زندگی روزمره است؛ آنچه آدمی به آن زنده است و بقا مییابد. کهنالگو و خصیصهی بنیادین زنانهای چون «اِطعام» در آثار هما امامی، ضمن عبور از احساساتگرایی، بدل به شکلی از روراستی با حسهای بنیادین انسانی و تجربیات زیسته میشود که همزمان قادر است راه به پرسشهای بنیادین هستیشناسانهی دیگری بدهد. اعداد و ارقام این بایگانی بزرگ در بسیاری از چیدمانها به فارسی نوشته شده است اما در شکل بصری عدد، به هر زبانی، خاصیتی بوروکراتیک وجود دارد که به فعل روزمرهای چون تهیهی غذا و بلعیدنش قابلیتی میبخشد که روزشمار زندگی را به نبردی هرروزه یا انتظاری مدام بدل کند و به کنج و کنار پرسشهای فلسفیِ وجودی انسان راه ببرد. به قول مسعود سعدالدین(پینوشت۲): «هما امامی گردآوری و آرشیو میکند؛ بینشی شهودی که درک مستقیم و فهمیدنی از ترجمهی عناصر جمعآوریشده به دست میدهد. گردآوردی و بایگانی ویژگی انسان است، احتمالاً به جهت اینکه انسان پایانپذیری را درک میکند و مشتاق دوام و ابدیت است: به جاگذاری اثر انگشت خود و شکل دادن به آنچه میراث اوست. رویهی هما امامی را میشود به باستانشناسی تشبیه کرد؛ کسی که بهرغم دانایی خود جستوجو و بررسی میکند. با این تفاوت که اشیا و چیدمانهای او تنها بازنمایی آنچه یافته نیستند، بلکه ساختهی او هستند. این سازهها با شیوهی باستانشناسان و در بستری خردمندانه شکل میگیرند».
در ۱۹۹۹ در گالری باستین هلند مجموعهای با عنوان «کارهای شیرین» را با استفاده از حبههای قند مکعبیشکل یا شکر نمایش میدهد؛ کارهایی که ادامهی همان مواجههی او با عناصر غذایی است که به گونهای تمثیلی از عناصر حیاتی انسان با آن برخورد میکند: «چند دانه قند که توی آب حل میشود دیگر دیده نمیشود اما هنوز آنجاست … گاهی خیال میکردم در این دنیای جدید حل شدهام آنقدر که دیگر دیده نمیشوم، اما منکر بودنم هم نمیتوانستم بشوم. زیر بعضیهایش نوشتهام «زیبایی ناپایدار»؛ زیبایی بلورهایی که تبدیل به طعمی میشود که در حافظه مفهومی پیدا میکند.» تغییر و دگردیسی دائمی و از چیزی به چیز دیگر بدل شدن از ویژگیهای کار هما امامی است.
انبوه طراحیهای قدیمی و کارهای مختلف و روزنامههای چسباندود و فشردهشده که به شکل خشتهایی درآمدهاند کارهای مجموعهی «هنر بازیافتی» را تشکیل میدهند که بهمرور زمان از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷ ساخته شدهاند؛ خشتهای فراوانی که در چیدمانهای متعدد یا درون کمدهای فلزی بایگانی جا گرفته یا بهصورت دیوارههایی در فضا چیده شدهاند. گالری روتلف در شهر کارلسروهه در ۱۹۹۷ اولبار آن را به نمایش گذاشت به همراه کارهای دیگری با عنوان «سر در شیشه» که از صفحات کتابهای هنر، فلسفه و یادداشتهای شخصی دربارهی ایدههای هنری تشکیل شده که در بانکههای شیشهای و در آب کنسرو شدهاند. او مفهوم بازیافت را، بیش از آنکه در جنبهی محیطزیستی یا تکنیکیاش مطرح کند، به بازیافت مفاهیم و اندیشهها برمیگرداند و بهگونهای گاه تلخ و گاه طنزآمیز آن را وضعیتی برای عبور در نظر میگیرد: اندیشه و فکرهایی که باید دور ریخته و بازیافت شود؛ شاید به کاری بیاید. تنها این گونه است که راهی برای گریز از تکرارِ خود و گیر نیفتادن در عقاید و ایدهها میتوان یافت.
هما امامی در تمام چند دهه تولید اثر هنری همواره در حال تولید اثری واحد است و فرآیند تولید آن بخشی از آن اثر. او در طول سالیان با نظم و پشتکار بسیار درحال بسط اثری است که دائم به اجزایش افزوده میشود؛ اثری واجد شرایط گسترشی ابدی، ازآنرو که تمام تجربیات فردی و ملموس روزمرهی او در بیواسطهترین شکلی تبدیل به تجربهی زیباییشناسانهاش میشود. همهی این کارها را نمیتوان بر اساس زمان یا مکان نمایش فصلبندی کرد. او بهموازات با ایدهها درگیر است. بهنوعی هیچ دورهی کاری و پروژهای در حقیقت برای او به پایان نمیرسد و او از شکل متعارف شروع و پایان پروژهی هنری تبعیت نمیکند. روی ایدهها و شکلهای اجرایی متنوعی بهموازات هم و مداوم کار میکند. گاه درگیری کلامی با مفاهیم و اشیا و چیزها او را به طرف کار با شکل نوشتاری هر چیز کشانده مانند قرار دادن نوشتهی تایپی نام چیزها و اشیا و مواد درون بانکههای شیشهای یا جعبهها؛ رفتاری که با دقت از مواجههی تزئینی با خط ایرانی پرهیز کرده و تنها خط را بدل از آن چیز فرض گرفته است.
کارگاه و چیدمانهای او پر است از بطریهایی لبریز از دانهها، پیازهای در حال جوانه زدن، چروک خوردن، از بین رفتن؛ فضایی برای تماشای زوال و دیگر شدن. قفسههای کارگاه او مملو از چیزهایی است که دائم در حال تغییر شکل و از بین رفتنند و او در مراحل مختلف و با مداومت آن را با عکاسی ثبت میکند؛ عکسهایی که گاه بخشی از آرشیوهای بیپایانند، زمانی رویشان طراحی میشود و به فضایی برای اندازهگیری و سنجش فیزیک مواد طبیعی بدل میشوند و گاه در کولاژها و چیدمانها نقشی مییابند: « هر کدام از کارهایی که در دورههای مختلف کردهام شناسنامهای دارد، بعد از مدتی فکر کردم کارهای من تولیدات فکری من است و برخوردها و چالشهای من با موضوعات. فکر کردم هر کدام تاریخچه و هویتی دارد و من آنها را فارغ از این هویت کنار هم میگذارم. این بینام و نشانی ایدهای است که همیشه همراه من است. گاهی علاقهمند به یک فرم و تکثیرش بودهام و گاه طراحی از روی آن به سیاق خودم. تمام مواد و عناصر در حال دگردیسی مدامند، آثار من هم نمیتواند بیتغییر و ماندگار بماند. آنها نیز نیازمند شدنِ مداومند. بنابراین همهی آن عناصر و قطعات و کارهای پراکنده، که گاه مربوط به پروژهای است، ممکن است در چیدمان بعدی، بشکند، تغییر پیدا کند و کنار هم که قرار بگیرد چیز جدیدی به وجود بیاید. به نظرم هر کاری که آدم میسازد مثل یک لغت است و با کنار هم قرار گرفتن همهی آن کارهاست که جمله ساخته میشود.»
در نمایشگاه «روزهای بدون شرح» در ۲۰۰۳، خانهی هنر برول برای اولین بار این چیدمان دوباره با قطعاتی از پروژههای مختلف را تجربه میکند که میتواند بهمثابه نقشهی ذهنی هنرمند تلقی شود و تغییرات و دگردیسی ذهنی او و همچنین درگیریهای شکلی با آن را بروز دهد. از آن پس این رویه و به شکلی نمایش فرآیند وارد آثار او میشود.
در نمایشگاه مرور آثاری که با عنوان «آزمایشگاه نشانهها و چیزها» برای هما امامی در ۲۰۱۵ در موزهی زنان شهر بُن ترتیب داده شد، او برخلاف رویهی آشنای گاهشمارانهی اینگونه نمایشگاهها، در چهار فضای مختلف از ترکیب پروژههای متعددش چیدمانی جدید ساخت و مرز زمانی آنها را نادیده گرفت و با تغییر و گاه تخریب بعضی از آنها چیزی را نمایش داد که در طول سالیان در ذهن او استحاله یافته است.
در ۲۰۱۶ در نمایشگاهی با عنوان «رشد فراتر از مرز» در شهر ترویزدورف که چهار هنرمند شکل دادند، همهی کارها بهشکلی به بنا و سازه بهصورت عنصری جداکننده مربوط بود. چیدمان بزرگ ابعادِ «جابهجایی» از چیدمانهای کوچکتری قرارگرفته در سازهای بزرگ و حصارمانند فلزی به وجود آمده بود که هر قطعهی آن بخشی یا دورهای از ساختوسازها و طراحیهای هنرمند بود؛ چیدمانی که بیش از هر چیز تداعی ذهن پیچیده و روش اندیشیدن او و تلاش مدام برای جا گرفتن در قالبی تعریفشدنی و تفسیرپذیر است.
در نمایشگاه اخیرش در بهمنماه ۱۳۹۵ در تهران- که اولین نمایش انفرادی آثار او در ایران است- روی چهار میز باریک و بلند کلمات متنوع ذهن خود را چیده و جملاتی شکل گرفته است که گاه بس شاعرانه و گاه بسیار فلسفی و زمانی بهغایت ساده بهنظر میرسد؛ بافتاری از کلمات که جملههای متنوعی را در ذهن مخاطب شکل میدهد.
هما امامی گرچه خود را بسیار وامدار نگاه و اندیشهی جوزف بویس میداند، از لحاظ چالشهای زیباییشناسانه با مادیت چیزها، بازنمایی شکلیشان و ارجاعات زبانی یادآور جوزف کاسوت است و کنکاش دائمیاش در رابطهی بین شیء و معانی بصری و زبانی. آثار او بهندرت به چیزی بیرون از خود و ماهیتِ خود ارجاع میدهند. از معدود کارهایی که سراغ چنین ارجاعاتی رفته چیدمان «باغ» است؛ اثری که از ۲۰۰۲ آغاز شده و مانند هویت آشنای آثار دیگر او، در هر بار چیدمان و نمایش تغییراتی کرده است. در گشتوگذارهای دائمی در بوتانیکال گاردن کلن، هما دنبال چیزی آشنا میگردد؛ در جایی که گیاهان از کشورهای مختلف به آنجا آورده شدهاند. این درختان بعضی سرحال و سازگار با محیطند و بعضی کمجان و خوبرشدنیافته. او بهشکلی استعاری از این ویژگی بهره گرفته است. برگهای گیاهان هر بخش را برداشته و نام کشور را رویش نوشته و همزمان روی برگ گیاهان آشنایی که از زادگاهش، ایران، آنجا یافته است نام باغهایی را که در حافظه دارد مکتوب و ثبت کرده؛ برگهایی با نوشتههایی روی آن چون هند، باغ والده، چین، باغ ترشیز، گوآتمالا، عراق، کانادا، باغ اکرمجان، امریکا، و باغ طیبهخانم. عکسها سر نیهایی نصب شده است که درون بطریهای پلاستیک قرار دارند. او پیشنهاد گشتوگذاری دیگرگونه را در باغ دستسازش میدهد. همزمان با این باغِ برساخته طراحیهایی از گیاهانی دیده میشود که در نظر اول گیاه بهنظر میرسد، ولی برگها و ساقه و ریشه و ریزوم آن هر کدام متعلق به یک گیاه است؛ گیاهانی ظریف و مقاوم که تنها شرط بقا را در هویت چندگانهشان سراغ کردهاند.
پینوشت:
۱. تیتر این مطلب مصرعی از غزل ۶۳۲ از غزلیات شمس مولانا جلالالدین بلخی است.
۲. هنرمند نقاش ایرانی ساکن آلمان در یادداشتی که برای نمایشگاه هما امامی در گالری آران نوشته است.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…