همه میدانستند که آخرین روز حیات نجف دریابندری، با آن زبان یکهی فارسیاش، در راه است. از پس سکتههای پیاپی، زبانِ تکلم رفته بود، اما زبانِ فارسیاش همچنان با ما بود. میگفتند در سالهای آخر کسی را نمیشناخت، اما اگر توانی در عضلات صورتش باقی میماند، صرف قهقهههای معروفش میشد. کسی نمیدانست خنده بر حیات میکرد یا بر مماتی که چندی بعد دامنش را میگرفت. در اردیبهشتیترین روز سال مرگ دررسید. میشد باشکوهترین خاکسپاریها را برگزار کرد اگر کرونایی در کار نبود. اما کرونا بود و مرگ بود و گور و خاک و اندکنفراتی که به بدرقهاش آمدند؛ خاک بر پیکرش ریختند و تمام.
شاید اگر سالگادوی کبیر دکتر علم اقتصاد نبود، هرگز چنین به نادیدنیها راه نمیبرد. آموخته…
پیمانکار لولهکش گفت اگر جلو خودت این پول را بدهم به یارو راضی میشوی؟ لولهی…
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…