شیوع ویروس کرونا هجوم سؤالات متعددی را هم در پی داشت؛ مسائلی که محققان هنوز پاسخ مشخصی به آنها ندادهاند و این خود نشانهی نااطمینانی فضای کنونی است. آنچه مشاهدات بعد از شیوع این ویروس نشانمان میدهد این است که مردم از جامعه و خیابان به خانواده و خانه پناه بردند. حتی برخی به روستاها برگشتند چرا که اصل حیاتشان به مخاطره افتاده و دیگر هیچ چیز نه تکنولوژی و نه پول و نه ارتباطات (رسمی یا غیررسمی) برای نجات جان انسان مؤثر به نظر نمیرسید. اگرچه ممکن است نابرابری نقش مهمی در ابتلا و جان دادن برخی افراد داشته باشد، در کل ویروس همهگیر است و فقیر و غنی نمیشناسد، اما در جهانی که مدام از یکپارچه شدن داد سخن گفته و در عصر ارتباطات، چرا ناگهان همهچیز به هم ریخت؟ شیوه و سبک زندگی چرا تغییر کرد؟ چرا همه به تواناییهای فردی رجوع کردند و تا حدی به سنتهای گذشته برگشتند. مرزهایی که به سمت محو شدن پیش میرفتند دوباره رنگ گرفتند. به نظر میآید دولتملتها قدرت بیشتری گرفتهاند. هر کشوری به دارایی و توانایی خود نیز رجوع میکند. باز سؤالی گریبانمان را میگیرد که آیا اینها نشانههایی برای پایان یافتن یا اضمحلال روند جهانی شدن است؟ پاسخ این است که تاآنجاکه روشن است، واکنشهای مردم در همهی جهان یکگونه بوده، واکنشی که میتوان طبیعی ارزیابیاش کرد.
در تاریخ معاصر ایران نیز چنین بلایایی را تجربه کردهایم. در گزارشها از آن روزگار آمده که ناگهان در زمان شیوع هر بیماری همهگیر مردم شهر را تخلیه میکردند چراکه خانه در آن زمان تنها خانه نبوده، بلکه کارخانه و جای تولید هم بود. حالا هم همین اتفاق افتاده. حالا هم این واکنش طبیعی است، چون نیاز حیاتی انسان سلامت است و تا این نیاز حل نشود اقتصاد و سیاست راه نخواهد افتاد و حتی اگر تنها یک کشور نیز نتواند در جنگ با کرونا پیروز شود جهان از این ویروس خلاصی نخواهد داشت.
دربارهی اهمیت این نیاز حیاتی یعنی سلامت میتوان گفت که در جامعهی مدرن صنعتی، مثلاً، مرخصی استعلاجی اقتصاد شرکتها را بیشتر با مشکل روبهرو میکرد، بهویژه اگر بیماری در کارخانهای شیوع پیدا میکرد تا کنشی دستهجمعی مانند اعتصاب. اعتصاب در فرهنگ صنعتی پدیدهی طبیعی و کنشی صنعتی است. بیماری کارخانه و اقتصاد را فلج میکرد، برای همین کارآفرینان همواره زیان کمتری در هزینهی تولید از مرخصی استعلاجی خواهند دید تا از اعتصاب. اینک نیز همینطور شده است. اما باید با تردید با این روبهرو شد که اینها نشانههای اضمحلال جهانی است. البته همهی این مسأله بستگی دارد به اینکه جهانی شدن را چگونه تعریف کنیم.
اتفاقنظری دربارهی تعریف جهانی شدن نیست. در تمامی تعاریف هم تناقضاتی دیده میشود. در یک تعریف، یکپارچه شدن اقتصاد و تکهپاره شدن فرهنگ را جهانی شدن میگویند یا ظهور هویتهای چندگانه را نشانهی جهانی شدن میدانند. مانند فردی که در این دنیا هم هویت محلی و هم هویت جهانی را هویت خود میداند. نزدیک شدن زمان و مکان هم از تعاریف و نشانههاست. در گذشته امکان اینکه فرد بتواند در یک روز در چند نقطه از جهان باشد فقط از توان مدیران شرکتهای بزرگ، که جت شخصی داشتند، برمیآمد اما امروز با دنیای اینترنتی، یعنی ازدواج ارتباطات راه دور و کامپیوتر، امکان نزدیک شدن زمان و مکان فراهم شده است. تعاریف دیگری هم هست مثل تحرک بیش از حد سرمایهی مالی از نیروی کار، یا جایگزین شدن سرمایهی مالی با سرمایهی فیزیکی. یا تغییر ساختار اقتصاد فیزیکی یا کارخانهای به اقتصاد معرفتی. یا افزایش بازتابی شدن بهعلت گردش اطلاعات یا از بین رفتن مرزها و حرکت سرمایهی مالی یا تفویض اختیار در داخل مرزها با کاهش قدرت ملتدولتها یا تمایل افزایش ظرفیت اتحادیههای منطقهای مانند اتحادیهی اروپا. از این قبیل تعاریف مختلف از جهانی شدن داده شده و میشود. احتمالاً با تغییرات اخیری که بر اثر شیوع این بیماری اتفاق افتاده میتوان گفت که جهانی شدن ارزش و اعتبار کمتری در برخی از موارد پیدا خواهد کرد اما در بسیاری از موارد ممکن است اهمیت برخی از ویژگیهای آن هم افزایش پیدا کند، مانند ارتباطات الکترونیکی و استفاده از فضاهای مجازی که بدون شک در همین مدت بیشتر و گردش اطلاعات سریعتر شده است.
مسألهی دیگری که ذهن محققان را درگیر کرده این است که ویروس کرونا در سراسر جهان اضطراب اجتماعی، اقتصادی و فردی ایجاد کرده است، حتی آنهایی هم که دربارهی اهمیت اقتصاد نسبتبه اهمیت سلامت بحث میکنند از این استدلال استفاده میکنند که نبود اقتصاد سلامت روانی افراد را از بین میبرد. بیکاران بدون هویت هم هستند، چون یکی از ویژگیهای کار و حرفه ایجاد هویت است. این مسأله حتی در جوامعی هم که کرونا در آنها شیوع پیدا نکرده احساس میشود. همین شاید دلیلی برای جهانی شدن باشد. اما این احساس ناامیدی و ترس و از بین رفتن یا کاهش توان اقتصادی چه تأثیری بر جوامع بهویژه جامعهی ایران خواهد داشت؟ این ترس و ناامیدی امری جهانی است و همینجا میشود گفت که جهانی شدن نمرده است. کاهش توان اقتصادی تنها ایران را دربر نگرفته. امریکا هم دچار سقوط اقتصادی بیسابقهای شده و حتی چین هم که از مهلکهی کرونا گریخته نمیتواند به شرایط قبل برگردد، چون اقتصادها در هم ادغام شده است. بنابراین انسانها بر سر دوراهی بیمانندی قرار گرفتهاند.
عقبنشینی از جهانی شدن و برگشت به اقتصادهای ملی بهآسانی امکان ندارد. نمیتوان سرمایه را به مرزهای تعیینشدهی قبلی برگرداند و نمیتوان انتظار داشت که اقتصاد را در پرتو اقتصاد کارخانهمحور و فیزیکی دنبال کرد، درحالیکه بخش اعظمی از سرمایه مالی است و سرمایهی مالی را نمیتوان در مرزها محصور کرد، درحالیکه دنیای مجازی به آن اجازهی حرکت میدهد.
ممکن است ایدئولوژی ناسیونالیسم در حال رشد باشد، اما این بیشتر ناسیونالیسم فرهنگی است. دست دولتها در مهار اقتصاد چندان مانند گذشته باز نیست تا بتوانند مانند گذشته اضطرابها و ناامیدیها را مهار کنند. ناامیدیها یا نااطمینانیها نشانههای جهانِ پر از ریسک است و ما در حال هضم پیامدهای جهانی شدن هستیم. ظهور این ویروس در این شرایط نشان میدهد که ترابری بالا و ارتباطات سریع نهتنها میتواند بازاندیشی انسانها را از طریق واکنشهایشان افزایش بدهد بلکه میتواند اضطرابهای اجتماعیاقتصادی را هم به وجود آورد، چیزی که ما دربارهی کرونا با آن روبهرو هستیم.
مسألهی مطرحشدهی دیگر این است که یکی دو دهه پیش وقتی نظریهپردازان عصر جهانی شدن را مطرح میکردند ارتباطات را رکن اصلی جهانی شدن میدانستند. در دورانی که صحبت از پروژهی «هر کودک یک لپتاپ» در دهکدهی جهانی بود -که هنوز این امر تحقق نیافته- کمتر حرف از اقتصاد جهانی بود، آنها این روند را در جهت عدالت و برابری میدانستند. اکنون پس از بههم ریختن ساختارهای اقتصاد جهانی مشاهده میکنیم که گروههای اقتصادی ضعیف بیکار میشوند، اما صنعت غولپیکری مثل آمازون حتی رونق هم میگیرد. حال میپرسیم آیا جهانی شدن در مقابل پدیدههایی مانند کرونا منعطف است یا در نهایت باز هم به قربانی شدن گروههای ضعیف، سود اقلیتی در جهان و تشدید نابرابری میان و درون ملتها منجر خواهد شد.
جهانی شدن تا امروز از چالشهای متفاوتی عبور کرده. شاید بتوان گفت این نیز یک چالش است، شاید ابرچالش باشد. در دههی آخر قرن بیستم که بحث جهانی شدن مطرح شد، محققان تردیدهای زیادی مطرح کردند، یکی از آنان کنیچی اومایی، محقق ژاپنی، بود که در کتاب «جهان بدون مرز» از جهانی صحبت میکرد که در آن سرمایه مرزی نمیشناسد و حتی مهمترین و پررمزورازترین بخش بنگاههای اقتصادی مثل بخش تحقیق و توسعه ملیت نمیشناسند. شرکتهایی در این زمینهی مشترک کار میکنند، درحالیکه ملیت دوگانه دارند. تویوتا در امریکا و جنرال موتورز در ژاپن بخشهای تحقیق و توسعهی مشترکی دارند. بعدها سرمایههای امریکایی زیادی به چین رفت و سرمایهی مالی زیادی از چین وارد بازار سرمایهی امریکا شد. همهچیز در هم ادغام شده. در آن زمان عدهای با این نظریه مخالفت میکردند و این حادثه را بیسابقه نمیدانستند. آنها میگفتند میزان تجارت جهانی در قرن گذشته بیشتر هم بوده و از زمانی یاد میکردند که عبورومرور بدون پاسپورت رواج داشت. در مقابل البته گروهی نیز نظر معتدلتری داشتند و جهانی شدن را میپذیرفتند اما برای قدرت دولتملتها اعتبار قائل بودند درحالیکه این محقق ژاپنی معتقد بود که در عصر جهانی شدن با برداشته شدن مرزها دولتملتها قدرتی ندارند.
بعد از یک دهه، چالشها بین سه دیدگاه افراطیون جهانی شدن، معتدلیون جهانی شدن و منکران جهانی شدن و شکگرایان گذشت. حتی با اقدامات قدرت اقتصادی بزرگ جهانی مانند امریکا -در عصر بوش پسر و نیز ترامپ که سعی داشتند از جهانی شدن عقبنشینی کنند و عدهای این واکنشها را جهانیسازی میدانستند- این اقدامات با ناباوری روبهرو شد، بهسرعت برگشت خورد و فرآیند جهانی شدن ادامه پیدا کرد. در حال حاضر جهانی شدن واقعیت است اما چالش فعلی جهانی شدن با ورود مخالفان جهانی شدن -که خود نشانی از واقعیت جهانی شدن است- جبههی جدیدی در برابر جهانی شدن گشوده شده و آن جبهه نابرابری است. یعنی مخالفان جهانی شدن با پیامدهای نابرابری و شکاف بین کشورها مخالفت دارند و آن را پیامد جهانی شدن میدانند، پس ضدجهانی شدن هم واقعیتی است. برای اینکه آنها هم از تمامی امکانات جهانی شدن استفاده میکنند، از طریق شبکهها ارتباط برقرار میکنند و از این طریق تظاهرات و واکنشهایشان را گسترده میکنند و به گوش همه میرسانند. مخالفان میگویند جهانی شدن نابرابری را افزایش داده و به ضرر کشورهای کمترتوسعهیافته است. از سوی دیگر به ضرر نیروی کار هم هست. مهاجرتهای گسترده در عصری که فقط جنگهای منطقهای مثل پیامدهای جنگ عراق و سوریه تنها باعث افزایش مهاجرت از این کشورها به مرزهای دیگر پیشرفته نیست. قبل از این نیز مهاجرتهای گستردهای اتفاق افتاده و به این علت است که سرمایه به سرمایهی مالی تبدیل شده و تحرک بیشتری یافته، اما تحرک نیروی کار بهمراتب کندتر از سرمایهی مالی است ولی به سمت جایی میرود که سرمایه رفته است و این نیز خود از پیامدهای نابرابر جهانی شدن است. این مهاجران به هر جایی که سرمایهی مالی هست رفته و باید کارهای پست آن جامعه را انجام بدهند.
در همین شرایط بود که برنامهی «هر کودک یک لپتاپ» شکل گرفت. در حقیقت موضوع این بود که عامل نابرابری را در جهانی شدن و توزیع نابرابر اطلاعات در جهان کنونی میدانستند، اما اینک نیز چنین مسألهای صحت دارد و اهمیت آن در پساکرونا بیشتر هم خواهد بود و نابرابری بیشتر هم خواهد شد. چون همهی کشورها علیه مهاجرت هستند و بهعلت کرونا جلو مهاجرت را گرفتهاند و این موضوع نیروی کار را از دسترسی به سرمایههای مالی محرومتر میکند، چون محدودیتها بعد از کرونا بیشتر هم خواهد شد. البته کشورهای توسعهیافته نیز دچار این مسأله میشوند، چون مهاجران در این کشورها دو دستهاند؛ اکثر آنها نیروی کار سادهاند که شغلهایی را برعهده میگیرند که نیروی بومی کمتر مایل به انجام آن است، و با دستمزد پایینتر، و اقلیتی هم نیروی کار ماهرند، لذا در صورت جلوگیری از مهاجرت نیروی کار ساده، قطعاً نهتنها کشورهای توسعهنیافته که کشورهای توسعهیافته هم هزینهی تولیدشان بالا میرود و این در رقابت اقتصادی چه در اقتصاد کارخانهای و چه اقتصاد معرفتی -که مبتنی بر پایش اطلاعات است- دست پایینتری را پیدا خواهد کرد.
اما از همان اوایل شروع کرونا این مسأله مطرح شد که پس از شیوع کرونا بدبینی به روند جهانی شدن در ذهن مردم نقش بست. شهروندان بیش از پیش از دولتهای ملی انتظار رسیدگی بهداشتی درمانی و حمایتی دارند. این وابستگی منجر به افزایش قدرت دولتها در مقابل مردم و سوءاستفاده از این موقعیت نمیشود؟ این واقعیتی است که در حال حاضر گروههای مختلفی از جمله نخبگان و روشنفکران و مردم عادی با آن روبهرویند. کسانی که در گذشته دولت را از ورود به عرصهی عمومی در کل و اقتصاد بهطور خاص منع میکردند حالا در این شرایط نظارت و ورود بیشتر دولت را خواستارند و همین موضوع این نگرانی را دامن زده که حال که مردم و نخبگان خواستار دخالت بیشتر دولتند و در برخی کشورها از جمله چین نوعی نظارت تام بر حوزهی شخصی افراد نیز بهسبب کنترل کرونا شکل گرفته است، این حضور با نظارت مردم صورت میگیرد؟ آیا بعد از این امر که پایانی بر آن متصور نیست دولتها از قدرت خود کم میکنند؟
این مسألهای است که باید رابطهی آن را با جهانی شدن مطرح کرد. قطعاً قدرت دولتملتها افزایش خواهد یافت و اندیشههای جهانی شدن در این مورد بحث بیشتری قرار خواهد گرفت و قدرت دولتها ممکن است روی سیاستهای اقتصادی و حتی فرهنگی نیز تأثیر بگذارد و چندپارگی فرهنگی افزایش پیدا کند اما همانطور که در تعاریف از جهانی شدن گفته شد به نظر میرسد چالش جدیدی است برای اینکه دولتها هم باید برای افزایش کنترل خود از همان وسایل (دنیای مجازی) استفاده کنند که گروههای مختلف مردم استفاده میکنند. یعنی اینکه خود این شبکههای اجتماعی و رسانههای شهروندی نیز در دوران پساکرونا قدرت بیشتری خواهند گرفت و باید منتظر چالشهای جدیدی در رابطهی دولت و مردم و جهانی شدن بود.
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…