این روزها هر بار که به کتابفروشیها سر میزنیم و سراغ تازههای ادبیات را میگیریم، چیزی هست و دستخالی روانهی خانه نمیشویم؛ یادمان نرفته تا همین دو سال پیش از این خبرها نبود و اگر هر هفته هم راهی کتابفروشی میشدی اغلب دفعات هیچچی دستت را نمیگرفت. کسی میگفت هشت سالی را از سر گذراندیم که باعث شد در غم نبود ادبیات جدید توفیق اجباری کلاسیک خوانی و کتابهای دستدوم یکی دو دههی گذشته نصیبمان بشود. هنوز خیلی نگذشته از آن روزها، روزهایی که جای زخمهای اقتصادیاش روی تن نشر باقی مانده. خیلیها کارشان را رها کردند، الک ترجمهی ادبی و نوشتن و ادبیات را آویختند و رفتند بختشان را جای دیگری امتحان کنند. آنچه بر سر کتاب و نشر آمد تنها دستهای خالی ما نبود که سلانهسلانه از کتابفروشی بیرون میآمدیم، این فقط ظاهر ماجرا بود، این هشت سال هفتخوانِ غیرقابل عبور، بسیاری را دلسرد کرد، اما خوشبختانه آن مثل مشهور نداشتن حافظهی تاریخی سبب شده که خیلی زود اثرات روزگار صدارت حسین صفارهرندی و محمد حسینی در وزارت ارشاد را پشت سر بگذاریم، همانطور که روزگار مصطفی میرسلیم را هم پشت سر گذاشتیم. دولت حسن روحانی و وزارتخانهی علی جنتی بهرغم همهی فشارها و شمشیر داموکلس استیضاح که بالای سرشان است، هیچ کاری هم نکرده باشند، دستکم کارهای دولت قبل را هم نمیکنند و میگذارند هر از چند گاهی کتابفروشیها روی چند عنوان کتاب جدید را هم ببینند. این هفته هم اگر سری به کتابفروشی بزنید کتابهایی که خوشحالتان بکنند، کم نیستند، از جملهشان:
«در عین حال»، سوزان سونتاگ، ترجمهی رضا فرنام، نشرثالث. سوزان سونتاگ خیلیها را با فلسفه آشتی داد، او از دنیای ادبیات پلی زد به جاهایی که خیلیها ممکن بود مسیرشان نیفتد، با داستانهایش شما را به اسارت خودش درمیآورد و بعد سوقتان میدهد بهسمت فکر کردن و خواندن دربارهی امر اخلاقی و مسئولیت انسان و نویسنده در برابر جامعه. کتابهایش یادمان میدهد چطور به عکس نگاه کنیم، چطور با مرگ روبرو شویم، یا با بیماری مبارزه کنیم سونتاگ با اعتماد به نفسی روشنفکرانه چهار دهه نوشت و از همان اولین مقالههایش مثل «علیه تفسیر» (که چند بار به فارسی ترجمه و منتشر شده) و «یادداشتهایی دربارهی کمپ» (ترجمهی فارسیاش را مجلهی «حرفه هنرمند» منتشر کرده) نامش سر زبانها افتاد. سال ۱۹۶۴ نوشت «خیلی چیزها در دنیا هستند که هرگز اسمی برایشان پیدا نشده و خیلی چیزها هستند که نامی پیدا کردهاند، اما هرگز تشریح نشدهاند.» «در عین حال» آخرین کتاب سونتاگ است، مجموعهای از مقالات و سخنرانیهایش که پسرِ او دیوید ریف بعدِ مرگِ مادر جمعآوری و ویرایش و منتشر کرده. سونتاگ در این کتاب از خلال سخنرانیها و مقالههایی سعی کرده نسبت امر اخلاقی و خلق هنری را تشریح کند و به جلوههای مختلفی از رویارویی با مفهوم امر اخلاقی در زندگی انسان امروز بپردازد. «یک سال بعد»، «دوست داشتن داستایفسکی»، «چند هفته بعد از حادثه»، «دربارهی جرئت و مقاومت»، و «دربارهی شکنجهی دیگران» برخی از مقالههایی هستند که در این کتاب آمدهاند.
«از کتاب رهایی نداریم»، اومبرتو اکو و ژانکلود کریر، به سعی ژان فیلیپ دوتوناک، ترجمهی مهستی بحرینی، نشر نیلوفر. یک گفتوگوی مفرح بین دو حاضرجواب باهوش. اکو و کریر در گفتوگویی طولانی با تکیه بر حافظهشان بداههگویی بینظیری را حاصل دادهاند، دربارهی خواندن و ادبیات و کتاب حرف زدهاند و حرفهایشان چنان ملموس و صمیمانه است که تو گویی در شبنشینی کوچکی مناظرهی دو متفکر را شاهدی. امبرتو اکو از خواندههایش میگوید، از اعتقاد راسخش به کتاب کاغذی و ایمانش به دوام این شیوهی مطالعه، و کریر از بهترین کتابهایی که در عمرش خوانده، از اینکه عادتهای ما در مطالعه و نحوهی نگریستن به کتاب تا چه حد در نحوهی دیدنمان تأثیر میگذارد، و توضیح میدهد اینکه زبان عبری و فارسی برخلاف انگلیسی و فرانسه از راست به چپ خوانده میشوند تا چه اندازه حرکت غریزی نگاه ما به اشیا را متفاوت میکند.
«سفر به دوزخ»، دینو بوتزاتی، پرویز شهدی، انتشارات مجید. دینو بوتزاتی نویسندهی ایتالیایی را بیشتر با رمان «صحرای تاتارها»یش میشناسیم، رمانی که والریو زورلیتی سالها پیش فیلمی از روی آن ساخت و بخش اعظمی از فیلم را هم در ارگ بم ایران فیلمبرداری کرد. «صحرای تاتارها» را اولین بار سروش حبیبی ترجمه کرد. در دههی هشتاد بود که محسن ابراهیم با ترجمههایش از قصههای کوتاه بوتزاتی، او را تبدیل به یکی از نویسندههای محبوب در ایران کرد، بهمن فرزانه و رضا قیصریه هم کتابهایی از او را به فارسی ترجمه کردهاند. پرویز شهدی بیست داستان کوتاه از بوتزاتی را در این مجموعه گنجانده. در مقدمهی کتاب با نثری نهچندان دلچسب آمده «داستانهای این مجموعه اگرچه در قالب ظاهری، گاه تخیلی و دور از ذهن است ولی محتوای آن حقیقتهای تلخ زندگی روزمرهی همهی ماست که وقتی از زیر قلم اعجازگر هنرمندی مثل بوتزاتی بیرون میآید، چشماندازی شگفتانگیز پیدا میکند.»
«عمارت آزادی»، ترجمهی فرید قدمی، نشر روزنه. شش داستان از شش نویسندهی مطرح انگلیسیزبان در این مجموعه گرد آمدهاند رینگ لاردنر، شروود اندرسون، یودورا ولتی، کاترین منسفیلد، ویلیام کارلوس ویلیامز، و هکتور هیو مونرو معروف به ساکی. وجه مشترک داستانهایی که در این مجموعه آمدهاند تهمایهای از طنز است. مترجم در مقدمهاش بهاشتباه نوشته این اولین باری است که داستانی از یودورا ولتی به فارسی ترجمه میشود اما تا این حدش درست است که دستکم دوتا از نویسندههای این مجموعه، ولتی و لاردنر، خیلی هم در ایران شناختهشده نیستند. کافی است دیگر، نیست؟
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…