شاید اگر سالگادوی کبیر دکتر علم اقتصاد نبود، هرگز چنین به نادیدنیها راه نمیبرد. آموخته بود که در اقتصاد آنچه اغلب مینماید همانی نیست که هست. در پس پرده ماجرایی هست. شاید اگر آن روزهای خدمت در سازمان بینالمللی قهوه دوربین زنش را قرض نمیگرفت تا در مأموریت افریقا، برای دلش، عکسهایی بردارد، هرگز راهش از جهان اعداد و ارقام و اقلام به دنیای تاریک ارواح و اشباح واقعیت نمیافتاد. شاید گزارش میکرد: دویست سیصد صفحهای عدد و رقم تحویل مقامات میداد. اما دوربین به دست گرفت. و گزارش کرد: هزاران هزار عکس شگفت از حال و روز کارگران و بردگان استثمار. آن هم نه به چند مقام ارشد که به ما، مردمان زمین. عکسهایش از رنج معدنچیان برزیلی در سراپلادا، سهمگینترین و باورناپذیرترین گزارش بود که میشد دید. ادواردو گالیانو، نویسندهی بزرگ اروگوئهای، در مقدمهی کتاب عکسهای سالگادو چنین نوشته بود: «معدنچیان سراپلادا؛ پیکرههایی از رس. بیش از پنجاه هزار نفر در شمال برزیل در گل مدفونند. به جستوجوی طلا، سر میخورند و میلغزند و فرومیریزند. تصویر اهرامسازان در عصر فرعون؟ لشکر مورچگان؟ مورچگان یا مارمولکها؟ … معدنچیان در مسیر قلهی سراپلادا (یا جلجتا؟) بر صلیب تکیه میزنند، لم میدهند.» گالیانو تصاویر او را پرترهی رنج مسیحیِ کارگرانی دیده بود که صلیب محنت خویش بر دوش میکشند. میگفت عکسهای او گویی اوراقی از دفتر عهد عتیقند؛ به زبان برهنهای که حدیث برهنگان زمین است. زبانی صریح که تاریخ را از میان برمیدارد. زبانی چون رنجِ کارگر، عمیق و عتیق. فرد ریچین، دبیر عکس «نیویورک تایمز» (در دههی هفتاد)، نیز پس از تماشای عکسهای مستندش لحظهی جاویدی در تصاویر یافته بود؛ دمی سرمدی، صورتی مثالی. کارگر او چه در سراپلادا، چه در پالایشگاههای نفتی کویت، چه در مزارع نیشکر کوبا، نوع کارگر بود؛ نه یک کارگر بهخصوص که سرنمون کارگر. در عکسهایش، تصویر چین جبین، خم ابرو، تای زانو، پینهی دست، زخم پا و … حالتی از ازل آشنا و شکلی کهنالگویی به خود میگیرند که انگار نه انگار اینها همه در قرن بیستم میگذرد، همهچیز چنان است که انگار داری افسانهای کهن میبینی. پیش و بیش از همه اما دستها به چشم میآیند. آن هم نه به هیأت دستها و بازوهای ستبر و تنومند نقاشیهای سیکه روس و رودریگز، نقاشان چپگرای امریکای لاتین، که به هیأت دست، همان دستی که میشناسیم؛ و پا همان پایی که میدوانیم. عکسش تجلیل دست کارگر نیست. تقدیس رنج رنجبر نیست. تنها تصویر صادقانهی صعوبت و مشقتیست که بر نوع انسان میرود. درام بنیادین و بیپایان بشری است. همین و دیگر هیچ. عکسها، همچون کارگرانش، از هر آرایه و نمادی عریانند. ناب و خالص همچون طلایی که کارگران سراپلادا در خاک تیرهاش میجویند. و خلوص چنان متاع نادریست که جادویی مینماید. شاید از همین روست که بسیاری عکسهای مستندش را معادل رئالیسم جادویی ادبیات امریکای لاتین میبینند. گالیانو خلوص را متبرک میخواند. متبرک همچون نان و نمک؛ که از زمین رخت بر بسته است. و به نام سالگادو قسم میخورد. به «سالگادو» که به زبان پرتغالی یعنی نمک، یعنی برکت.
آبان ماه ۱۳۶۴ فیلم دونده به کارگردانی امیرنادری در تهران و در دو سینمای آزادی…
پیمانکار لولهکش گفت اگر جلو خودت این پول را بدهم به یارو راضی میشوی؟ لولهی…
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…