صبح هشتم آذر نود و سهی تالار وحدت با دیگر صبحهایش فرق دارد. بیرونِ تالار هرکس راه خودش را میرود و ماشینها در ترافیک گیر کردهاند، مثل هر روز دیگر. داخل حیاط تالار وحدت اما، جمعیتی در مرگ علیرضا خورشیدفر، نوازندهی کنترباس و سرگروه نوازندههای ارکستر سمفونیک تهران به عزا ایستادهاند. ساعتی بعد پیکر خورشیدفر را به قطعهی هنرمندان بهشت زهرای تهران تشییع خواهند کرد. باد عبوسِ پاییز با برگهای خزان تندی میکند.
آفتابِ کبود بر میزی که میزبان تابوتِ علیرضا خورشیدفر است، میتابد. خانوادهی داغدار رو به جمعیت ایستادهاند آرام و گاه قطرهای اشک از چشمها به گونهها میغلتد. شاگردان علیرضا خورشیدفر در هنرستان موسیقی دختران، گریه میکنند و شاخهگلهای سفید را روی تابوت میچینند. اعضای سیاهپوش ارکستر بادی ایرانیان، گوشهای در مرگ معلمشان مرثیه مینوازند. کسی پس از پایان قطعات دست نمیزند. کسی تشویق نمیکند. مجری سخنرانها را یکبهیک دعوت میکند. هنرمندانی همچون فرهاد فخرالدینی، محمد سریر، تقی ضرابی میآیند و دربارهی شخصیت مهربان و همیشههمراهِ مرحوم حرف میزنند. نوبتِ فریدون شهبازیان است. گلایهها آغاز میشود: «ما باید ارکسترها را پیدا کنیم، این جوانان باید فضایی برای کار کردن داشته باشند. آقای رییسجمهور شما به مردم قول دادید. آقای وزیر ارشاد هم قولهایی دادند که هنوز به آنها عمل نشده. برای این جوانان فقط اجرا در استودیوها کافی نیست.» اشارهی شهبازیان به ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی است که در دولت دهم تعطیل شدند و رییس دولت «تدبیر و امید» حدود دو سال پیش وعدهی بازگشایی آنان را داد. ارکسترهایی که به قول پیروز ارجمند مدیر دفتر موسیقی، علیرضا خورشیدفر را همواره بهعنوان پدر معنوی کنار خود داشتند. ارجمند در سخنان امروزش سخنها گفت دربارهی شخصیت متوفی و اینکه «جوانان رفتار زندهیاد خورشیدفر را سرلوحهی کار خود قرار دهند» اما یک کلمه دربارهی تعطیلی ارکستر سمفونیک هشتادسالهی تهران و ارکستر ملی در طول دوران مدیریتش حرف نزد.
گلهای سفید سراسر تابوت را پوشاندهاند. امیرحسین خورشیدفر، نویسنده و روزنامهنگار و پسر زندهیاد خورشیدفر پشت میکروفن میرود با رخسار رنگباخته، چشمهای خسته و دهانِ خشکیده. لبها را به نوک زبان تر میکند مدام. «پدر من متعلق به همینجا، یعنی تالار وحدت بود. روزهایی هم که در خانه میماند، قلبش برای این تالار میتپید و همهی امور را پیگیری میکرد. امروز نزدیک به صحنهای ایستادهایم که پدرم سالها روی آن برنامه اجرا کرد.» امیرحسین بهقول خودش روی دیگر سکه را میگوید: «امروز خیلیها از خوشاخلاقی پدرم سخن گفتند و من میگویم علاوه بر اینها پدرم صراحت نیز داشت. او همیشه قطعاتی را اجرا میکرد که با قلب نوشته شده بودند. او هیچوقت برای سمفونیهای سفارشی و رهبران آبکی، نوازندگی نکرد و در اینباره بهشدت موضع میگرفت.» میانِ حرفهای پسر، شیونِ دختر به گوش میرسد؛ میان شیونِ دختر، ضجهی مادر.
لحظهی وداع علیرضا خورشیدفر با تالار وحدت است. چندنفر زیر تابوت را میگیرند و علیرضا خورشیدفر را میگذارند توی آمبولانس بهشت زهرا. صدای موسیقی متن فیلم «از کرخه تا راین» میآید. فیلم را ابراهیم حاتمیکیا ساخته و موسیقیاش را مجید انتظامی و «سوت» ماندگارش را علیرضا خورشیدفر زده. خورشیدفر سوت موسیقی «بوی پیراهن یوسف» را هم زده. پس از مرگ خورشیدفر وقتی از حاتمیکیا نظرش را دربارهی علیرضا خورشیدفر پرسیدند، گفته بود «نمیشناسم» که واکنش امیرحسین خورشیدفر را درپی داشت. او در فیسبوکش نوشت: «باور کنید نه در مقام طعنه و کنایه و جواب دادن، دوستان نزدیکم میدانند و نزدیکان بابا هم لابد، که والله، به خدا، یکی از چیزهای خوبی که در زندگیمان افتخار میکنیم این است که ایشان و اینجور ایشانها ما را نمیشناسند.» مردِ میانسالی در جمع میگوید: «نمیدونستم این سوت رو مرحوم زده. حیف…»
***
هوای آرامستانِ بهشت زهرا سردتر از شهر است. همیشه سردتر است. قطعه هنرمندان، در آخرین ردیفهایش میزبان پیکر خورشیدفر است، تا ابد. کمی آنطرفتر جمعیتی دور قبری نشستهاند. صدای موسیقی میآید از دوروبر این گور. جوانهایی نشستهاند بر خاکی که از باران بامدادی گِل شده. موبایلی را تکیه دادهاند به سنگ قبر. مرتضی پاشایی است که بالای قبر خودش میخواند. شمع روشن کردهاند و اشک میریزند و اشک میریزند. میان آنهمه، گورِ عسل بدیعی، بازیگر سینما را شستهاند. تمیزِ تمیز. پیرزنی گلی میاندازد روی قبر بدیعی. نگاهش را میدوزد به عکس بدیعی که روی سنگ قبر حکش کردهاند. کنارِ قطعهی هنرمندان، پیرمردِ راننده عکسهای مرتضی پاشایی را چسبانده به شیشه و پیِ مسافر میگردد.
خورشیدفر همسایهی فریدون ناصری میشود. ناصری چندین سال رهبر ارکستر سمفونیک تهران بود و در تمام آن سالها علیرضا خورشیدفر، سمت راستش ایستاده بوده و هارمونیِ ارکسترش را با کنترباس حفظ میکرده. حالا هم از پس سالها دوباره همسایه شدهاند. یکی سمت راست، یکی چپ.
علیرضا خورشیدفر را به خاک میسپارند پس از ۶۷ سال زندگی. فاتحهها خوانده میشود بر مزارش. «دارد هوا که بخواند/در شب سیا/ او نیست با خودش/ او رفته با صدایش اما / خواندن نمیتواند.» و تنهاییِ عریان آغاز میشود.
عکس: مانی لطفیزاده/نای
طبيعت روي کرهي زمين يک بار با عصر يخبندان آخرالزمان را تجربه کرده است. خطر…
«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال میشود.»«سهامدار و مالک حقوق…
آنهایی که در امریکای شمالی زندگی میکنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…
فیلمهای اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساختهی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…
محفوظ در یال کوهسالان به جستوجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از همولایتیها را دید…
روزهای پایانی دیماه ۱۳۹۸. اعلام میشود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری شهداد روحانی، رهبر…
View Comments
تاریخ گزارش اشتباه است لطفاً اصلاح بفرمایید.