Categories: فرهنگ و هنر

آقای سلینجر لطفاً توی صف

سالی ۴۷ بار منتشر می‌شود، در وانفسای تعطیلی نسخه‌های کاغذی مجلات این یکی حسابی جاپایش سفت است، یک نسخه‌ی اینترنتی دارد که هر روز کلی یادداشت و تحلیل خواندنی به‌روز می‌کند و یک نسخه‌ی کاغذی که هفته‌ای یک‌بار درمی‌آید. دسامبر ۲۰۱۳، ناشر مجله اعلام کرد که تیراژ نسخه‌ی کاغذی‌شان یک میلیون و  ۵۵ هزار و ۵۴۲ است، مجله‌ای که برای یک داستان کوتاه حدود هشت‌هزار دلار می‌پردازد، به حساب ما می‌شود ۲۴ میلیون تومان و سالی هم به پنجاه و چند نویسنده این رقم را می‌دهد، بعضی شماره‌های مجله هست که بیشتر از یک داستان در آن چاپ می‌شود.

سردبیر این هفته‌نامه دیوید رمنیک است، گزارشگری که چند باری جایزه‌ی پولیتزر برده و جدای از گزارش‌هایش، برای نوشتن کتاب «آخرین روزهای امپراتوری شوروی» (که در ایران با ترجمه‌ی حسین آهی منتشر شده) جایزه‌ی پولیتزر گرفته. نویسنده‌هایش هم یک دو جین روزنامه‌نگارند که هر کدام کم از سردبیرشان ندارند، از جمله جان لی آندرسن که خبرنگار مناطق جنگی است، ریچارد برودی که نقد فیلم می‌نویسد، و باب منکوف، سردبیر بخش کاریکاتور و طراحی جلد مجله، که سامپه درباره‌ش گفته «احتمالاً کاغذتوالت‌های او هم دیدنی‌اند».

این‌وسط یکی از مرموزترین بخش‌های مجله بخش «داستان» است که نه‌فقط میان خوانندگان مجله که در دنیای ادبیات عیار سنجش است. انتشار داستان‌هایی از نویسندگان صاحب‌نام به‌کنار، کافی است از نویسنده‌ای جوان و تازه‌کار داستانی در شماره‌ای از «نیویورکر» دربیاید تا به‌زودی مسیر دریافت جوایزی همچون جایزه‌ی ادبی اُ.هنری، جایزه‌ی ملی داستان کوتاه، و جایزه‌ی پولیتزر برای او هموار شود.

اهمیت مجله‌ی نیویورکر برای حق‌التحریری که به داستان‌نویسان می‌پردازد نیست، هرچند رقم کلمه‌ای یک دلار و پنجاه سنت پول کمی نیست ولی نان «نیویورکر» به نام آغشته است. بخش داستان را دبیری که سایه‌اش سنگین است می‌چرخاند، خانم دبورا تریسمن را ظالم‌ترین ویراستار ادبیات در امریکا می‌خوانند؛ جرج ساندرز نویسنده‌ی‌ مشهور امریکایی معتقد است بخش زیادی از موفقیت‌هایی را که کسب کرده مدیون دبورا تریسمن است. می‌گوید: «دبورا تریسمن هر بار که داستانی برای «نیویورکر» می‌فرستم، انگار اولین‌بار است اسمم را ‌می‌شنود، همه‌چیز را از اول شروع می‌کند. او چنان سمباده‌ای به جان داستانم می‌کشد که یک روز تمام سردرد دارم.»

تریسمن در اتاق شیشه‌ای کنج ساختمان Condé Nast می‌نشیند و هر روز ساعت‌ها مشغول خواندن است؛ هرازگاهی هم در ای‌میلی به هاروکی موراکامی یا جومپا لاهیری یا جاشوا فریس برایشان می‌نویسد کدام بخش از داستانشان به نظرش زیاده‌گویی آمده و باید حذف شود. اما ضمناً هیچ‌کس به اندازه‌ی او در دنیای ادبیات دشمن ندارد. اگر به چت‌روم‌های ادبیات سری بزنید، جایی که نویسنده‌های جوان با هم اختلاط می‌کنند، خواهید دید که یکی از بحث‌های همیشگی دست ‌انداختن دبورا تریسمن است که از جمله می‌گویند او حاضر نیست داستان یک نویسنده‌ی جوان را، حتی اگر بسیار هم درخشان باشد، منتشر کند؛ برای انتشار داستان در این مجله باید نویسنده قبلاً خودش را ثابت کرده باشد تا خانم تریسمن برای خواندن داستانش قانع شود. البته گاهی وقت‌ها هم سماجت و پافشاری برای قانع کردنش جواب می‌دهد، یکی از آنهایی که پیش از انتشار کتابش موفق شد در «نیویورکر» داستانی منتشر کند، بن لوری بود (در ایران مجموعه‌داستان «داستان‌هایی برای شب و چندتایی برای روز» از او منتشر شده)، و البته که او نزدیک به پنجاه داستان کوتاه در مجله‌هایی دیگر منتشر کرده بود تا در نهایت موفق شد به صفحات «نیویورکر» راه بیابد. اما همه‌ی آن مجلات دیگر کاری را برای لوری نکردند که «نیویورکر» کرد. با لطف خانم تریسمن بود که بالأخره توانست برای انتشار مجموعه‌ی داستان‌هایش ناشر درست و حسابی پیدا کند و خیلی‌زود به‌سان پدیده‌ا‌ی در داستان‌نویسی خودش را جا بیندازد و معروف بشود.

تریسمن هرگز داستانی را که به ای‌میل شخصی‌اش ارسال شده باشد نمی‌خواند. برای انتشار داستان در «نیویورکر» فقط یک راه هست، حتی اگر شما رفیق صمیمی دیوید رمنیک هم باشید باید همین راه را طی کنید. خود رمنیک در جشنواره‌ی امسال «نیویورکر»، که مهرماه برگزار شد، گفت: «خوشحالم که داستان‌نویس نیستم، چون سروکارم با دبورا می‌افتاد.» تریسمن در صفحه‌ی «گفت‌وگوی آنلاین با سردبیر بخش داستان» در وبسایت مجله، که هر چند وقت یک ‌بار به‌روز می‌شود، به سؤال‌های نویسندگان جواب می‌دهد. از جمله درباره‌ی سازوکار بررسی داستان در این مجله نوشته: «ما خوشحال می‌شویم برایمان داستان بفرستید، می‌توانید از طریق ایمیل fiction@newyorker.com  اثرتان را بفرستید. با توجه به حجم آثاری که به دستمان می‌رسد، زمان معمول بررسی داستان شما دو تا سه ماه خواهد بود و ما هم قبولی یا رد داستان را از طریق ای‌میل به شما خبر می‌دهیم.»

خانم تریسمن متولد آکسفورد است و برای همین هم یکی از شوخی‌ها و متلک‌های بی‌پایان درباره‌ی لهجه‌ی انگلیسی اوست. می‌گوید قبل او «بیل بافورد شانزده سال تمام سردبیر بخش داستان بود و من هم چند سالی همکارش بودم، بعد از رفتن او من دبیر این بخش شدم و موجی راه افتاد که می‌توانست هر آدمی را زمین بزند. «اوه نگاه کنید، یک زن جوان را گذاشته‌اند دبیر این بخش، ازش متنفرم، چه دماغ گنده‌ای هم دارد.» این بخشی خیلی معمولی از حرف‌هایی بود که هر روز در اینترنت درباره‌ام می‌نوشتند.»

از ۱۹۹۸ این حرف‌ها را شنیده و البته معتقد است در این متلک‌ها حتی بسیاری از نویسندگانی هم که داستانشان در «نیویورکر» منتشر می‌شود دست دارند، می‌گوید «آنها دندان‌قروچه‌های بعد از ویرایش داستانشان را این‌جوری تلافی می‌کنند، ویرایشی که خودشان پذیرفته‌اند.» اما رمز موفقیتش را فقط یک چیز می‌داند: «اثرگذاری بخش داستان ثابت شده و برای همین هم من اعتنایی به آدم‌هایی نمی‌کنم که می‌گویند ذائقه‌ی ادبی تریسمن بد است.»

خانم تریسمن گفته در هفته بیش از دویست داستان غیرسفارشی به دستشان می‌رسد. («نیویورکر» با نویسندگانی سرشناس قراردادهایی دارد که مطابقش آنها سالانه چند داستان به این مجله می‌دهند. البته که این داستان‌ها هم ویرایش می‌شوند و حتی ممکن است مناسب چاپ تشخیص داده نشوند.) در این بخش پنج ویراستار با او همکاری می‌کنند. تریسمن در پاسخ به انتقاد بی‌توجهی به نویسندگان کمترشناخته‌شده می‌گوید در سال از پنجاه داستانی که منتشر می‌کنند نویسنده‌ی لااقل پنج‌تا کاملاً ناشناس هستند. و در جواب انتقادی دیگر نوشته هشت تا از هر ده داستانی که به دستشان می‌رسد مردها نوشته‌اند و برای همین هم طبیعی است تعداد داستان‌هایی که از مردها قبول می‌شود بیشتر باشد.

معتقد است پیدا کردن پنجاه و چند داستان خواندنی و اعتناکردنی در سال کار بسیار دشواری است، می‌گوید هرگز از ویرایش داستانی نترسیده، حتی اگر اسم نویسنده‌ی داستان آلیس مونرو یا دن دلیلو باشد درست همان کاری را کرده که با داستان نویسنده‌های ناشناس می‌کند:« ما دنبال نام‌های پرفروش نیستیم، طیف نویسندگانی که داستانشان در مجله‌ی «نیویورکر» منتشر می‌شود بسیار وسیع است، این نیست که بگوییم فقط می‌خواهیم از نویسنده‌هایی مانند موراکامی، مونرو، جاناتان فرانزن، جومپا لاهیری، دیوید فاستر والاس، ویلیام ترور، الکساندر همون یا چیماندا نگوزی آدیچی داستان چاپ کنیم، آنچه برای ما اهمیت دارد خلاقیت و ابتکار در زبان و ساختار داستان است و اینکه خواننده تکانی بخورد. اثرگذاری حرف اول را برای ما می‌زند.»

انتشار داستان در «نیویورکر» هیچ ساده نیست، هم نویسنده را جان‌به‌لب می‌کند و به جایی می‌رساند که بیاید و هر آنچه سر دلش سنگینی می‌کند در اینترنت و چت‌روم‌ها نثار ویراستاران و دبیر بخش ادبیات مجله کند و هم خانم دبورا تریسمن را این‌جور ثابت قدم نگه می‌دارد.

شبکه آفتاب

Recent Posts

نجات‌دهندگان آسیایی

طبيعت روي کره‌ي زمين يک بار با عصر يخبندان آخر‌الزمان را تجربه کرده است. خطر…

10 ماه ago

کاش فقط خسته بودیم

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»«سهامدار و مالک حقوق…

11 ماه ago

تقدیس یک آدمکش

آنهایی که در امریکای شمالی زندگی می‌کنند یا در اروپای غربی، یا حتی در دیگر…

11 ماه ago

دو چشم روشن بی‌قرار و دیگر هیچ

فیلم‌های اخیر کریستوفر نولان دیریابند و آخرین ساخته‌ی او، اوپنهایمر، نیز از این قاعده مستثنا…

11 ماه ago

برف در سلین آب نمی‌شود

محفوظ در یال کوهسالان به جست‌وجوی گیاهان ناشناخته بود که یکی از هم‌ولایتی‌ها را دید…

11 ماه ago

نوری زیر آوار

روز‌های پایانی دی‌ماه ۱۳۹۸. اعلام می‌شود که ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ‌شهداد روحانی، رهبر…

11 ماه ago