هزاران درِ بسته

خاکسترها بر آب می‌رقصند. تولدی دیگر. سال 2010 است. زنی از راه دور آمده، به اصفهان، آمده تا بر پل…

9 سال ago

هول هَوو

وهمناک‌ترین دیگری. اندوه نداشتن فردیت. با دیگری جمع شدن در فردی‌ترین لحظه‌ی وجود. نفس کشیدن با خیال چیزی که نفسش…

9 سال ago

لولا، دختر پولونیا

چشم‌های خاکستری‌اش تر می‌شود، سؤال را که می‌شنود. چشم‌هایی که یادآور لولای ‌سرزمین گوجه‌های سبز است. تنش سال‌هاست از سرمای…

9 سال ago

گفت‌وگوهایی برای آیندگان

عمر روزنامه یک روز نیست. روزنامه می‌ماند و در گذر تاریخ ورق زدن صفحه به صفحه‌اش معنای تازه‌ای پیدا می‌کند.…

9 سال ago