صد و نه سال از آن روزگار میگذرد؛ تصویر مکانها اینجا، در میدان محمدیه، در هم ریخته. از بازارچهی حاجمحمدمحسن نشانی نیست. همانجایی که نخستین مدرسهی دخترانهی تهران بنا شد. «شما مدرسهای به نام دوشیزگان این حوالی میشناسید؟» رهگذران بیخبرند. «خانهی بیبی استرآبادی چطور؟» حرکت پاها تندتر میشود. مغازهدارها سر…
ادامهصدای النگو میآید. انگار کسی دستهایش را برای اجازه گرفتن بالا برده است. جرینگ النگوها در هوا پرتاب میشود. پاییز میریزد توی کلاس. باد کتاب و دفترهایی را که بوی تازگی میدهند ورق میزند. کسی پاییز را بیرون میکند و پنجره را میبندد. کلاس سوم علوم انسانی شیفت بعدازظهر، یا…
ادامهمیگوید هیچ رانندهتاکسیای حاضر نیست مسافری را به این منطقه بیاورد. شیرآباد شهره است به معتادان و شیشه و کریستال و زنانِ خیابانی و خماری و سیاهبختی و نداری و هزار آسیب و زخم و مصیبت. خدمتکار مدرسه در را باز میکند. حیاط را جارو زده اما کار کلاسها هنوز تمام…
ادامهدرختها را بریدند، مجسمهی میرزا را بردند، کف را کوبیدند و میدان شهرداری رشت دستخوش تنش شد. این تنش از چهار ماه پیش با اجرایی شدن تصمیم شهرداری مبنی بر پیادهراهسازی در قلب شهر رشت شدت گرفت. اقدامی که واکنش تند مسؤولان شورای شهر و دوستداران هویت شهری را به…
ادامه