«همین که نخستین سپیدهدم صبح درخشید، گیلگمش برخاست و به بالین رفیق خود نزدیک شد. انکیدو آرام خفته بود … و گیلگمش گریست و گفت: انکیدو تو ای رفیق جوان. قدرت تو و صدای تو، کجا ماندهاند؟ انکیدو من کجاست؟
بااینهمه او چشمانش را نمیگشاید. گیلگمش دست بر قلب او میمالد، دیگر نمیتپد. پس روی رفیق خود را میپوشاند، چنان که عروسی را بپوشند … مانند شیرِ مادهای که زخم نیز خورده باشد، فریاد و شیون بلند کرد. موهای خود را میکند و بر زمین میپاشد. جامهی خویش را درید و ملبوس عزا شد. شش روز و شب بر انکیدو، رفیق خود، میگرید. تا سرخی بامداد هفتمین روز نمایان شد… گیلگمش در روز هفتم رفیق خود را دفن کرد و شهر اورک را ترک میگوید، زاریکنان، بیرون، به دشت میشتابد.»
میگویند نخستین سوگسرودهی مکتوب در حماسهی گیلگمش است؛ آنگاه که قوای مرموز ناشناخته برادر را از او میگیرد و او در سوگ برادر مینشیند.
سالیان سال انسان در سوگ نشسته و حیرتش را از مرگ و غم از دست دادن سروده و هنوز نالهاش به گوش میرسد. مثل فرحناز که دوازده سال بعد از مرگ برادر بر بالین مزار مینشیند و میخواند:
گویلم گپ تا کچیر همه سیاهپوش
مردن آبختیار نی بو فراموش
Goyalom gap tā kuĉir ham siā puŝ
Mordene ā “baxtiar” nibu farāmuŝ
«برادرانم از بزرگ تا کوچک همه سیاه پوشیدهاند، مردن آقابختیار هرگز فراموش نمیشود.»
***
دربارهی مرثیهسرایی در ایران پیش از اسلام اطلاع چندانی نیست اما قرائنی هست که میگوید مرثیهسرایی در ایران باستان رواج داشته. مثل رثای مرزکو (از پیشوایان دینی) که به زبان پهلوی اشکانی پرتوی سروده شده. یا آنچنانکه در «تاریخ مسعودیه» میخوانیم: «مردم بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست، چنانکه در همهی ولایات معروف است و مطربان آن را سود ساختهاند و میگویند، قوالان آن را مغان خوانند و این سخن زیادت از سههزار سال است.»
سوگآواهایی که هنوز در مناطق بختیاری شنیده میشود به برخی نمونههای «شاهنامه» شبیه است. برای تهیهی پروندهی ثبت «گاگریو در ادبیات محلی، شروه و مویهخوانی زنان بختیاری» در فهرست میراث معنوی، در یکی از اتاقهای ادارهی میراث فرهنگی مسجدسلیمان، هفت زن سیاهپوش مینشینیم. مینا منجزی، پوران پیروند، گلستان جمالپور، نوشین نصیری، مینا شهنی و طوبی حیدری. پرِ چادر سیاه را پشت گردن گره زدهاند. نوشین، که تار موهای سیاهش زیر چارقد پیداست، میگوید: «گاگریوخواندن آداب دارد؛ این گره چادر یعنی گره افتادن در کار زندگی.» با اشارهی او تمامی تابلوها را از روی دیوار برمیدارند تا فضای اتاق برای خواندن آماده شود.
اول زنان مهمان به سوی خانهی صاحبعزا میروند. دو گروه روبهروی هم قرار میگیرند. زنان صورتها میخراشند و وُوی وُوی سرمیدهند. به این مراسم «یابُنگ» میگویند. صدای سَرمویهخوان که در فضا طنینانداز میشود، بانگ همسرایان نظم میگیرد و سوگآوا را ادامه میدهند. هر یک بیتی میخوانند و اشک میریزند. نمایش فراموششده. نوشین دست را به نشانهی امر بالا میبرد و شعرش لحنی حماسی میگیرد:
دات برا ددوت بران همه بران می / همه به کارت کدت زینت به قیچی
dât bôrâ dadôt bôran hame bôran mi
hame be kârde kadet zinat be qaiči
«مادر و خواهرانت گیسوان را از غم از دست دادن تو ببرند (اشاره به رسم گیسوبران در داستان «سوگ سیاوش» فردوسی)، همه با کاردی که به کمرت میبستی و زنت با قیچی.»
دور خواندن میچرخد و کس دیگری سرمویهخوان میشود و بقیه جواب آواز میدهند. گویی واقعاً مجلس عزاست. بعد از یکی دو ساعت، خواندن پایان مییابد. در باز میشود و بیرون از اتاق، کارمندان ادارهی میراث از شنیدن صدای گاگریو منقلب شدهاند و نم از چشم و صورت پاک میکنند. صاحبعزا همان روز اول قادر به خواندن نیست تا چند روز بعد که بتواند مرگ را باور کند. در این روزهاست که بستگان برایشان گاگریو میخوانند.
مراسم سوگ بختیاری با موسیقی همراه است. موسیقی سوگ دو بخش سازی چپی (وارونهنوازی) و آوازی دارد. سوگآواها از بخشهای موسیقی آوازی است که با اشعار و ریتم خاص و جمعی اجرا میشود. یکی از زنان (معمولاً براساس تقدم سنی) و با لحن خوش و رسا بهصورت تکخوان سرمویهخوان میشود، بعد از خواندن هر بیت، همسرایان مصراع دوم را بازخوانی میکنند. معمولاً پس از خواندن چهل بیت و گاه کمتر از آن، زن دیگری تکخوانی را بهعهده میگیرد. در مجالس عزاداری این خواندن ممکن است ساعتها به طول بینجامد. به این مراسم حزنانگیز و همخوانی در اصطلاح محلی گاگِریو (gâgeriv) یا گاه سُرو (sôru) میگویند. گاگریو بخشی از ادبیات محلی بختیاری است که سینهبهسینه در طول سالیان دور شکل گرفته و مانند دیگر ابیات محلی در زمرهی ادبیات شفاهی قرار میگیرد.
در تمامی مناطق بختیارینشین استانهای اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد، و لرستان این ابیات با اندکی تغییر خوانده میشود. در شمال و شمال شرقی استان خوزستان، بهویژه در شهرهای مسجدسلیمان، ایذه، اندیکا، لالی، باغملک، هفتکل، دزفول، شوشتر و گتوند، زنان بر مزار عزیزانشان مرثیه میخوانند.
لایارد، که در ۱۸۴۰ به مناطق بختیاری سفر کرده، در سفرنامهی خود دربارهی سوگسرایی زنان بختیاری آورده: «زنهایی که برای شوهرانشان یا فرزندانشان شیون میکردند، درحالیکه مشغول خواندن نوحههای غمانگیزی بودند، مرتب خود را به جلو و عقب تکان میدادند و موهای خود را میکندند و صورتهایشان را میخراشیدند.»
***
هوا گرم و تبدار است. در منازل سازمانی شرکت نفت شوشتر هستیم. بتول شیخجمالی، از زنان جوان سرمویهخوان، برخلاف بسیاری از زنان ایل به سنتهای گذشته پایبند مانده. وارد اتاق میشود و دفتری در دست دارد که در آن اشعار گاگریو را نوشته. میگوید: «زنان گاه گاگریو را در تنهایی خویش هم میخوانند، وقتی اشکی چشمشان را بگیرد. اما این نوع خواندن را «دُندال» میگویند.»
شروع به خواندن میکند و زود بغض راه گلو میبندد. بهتازگی خواهر جوانش را از دست داده. گاگریو را، بدون آنکه بداند، در دستگاه ماهور با متر آزاد میخواند. میگوید: «محتوای گاگریوها متناسب با سن، جنس و موقعیت اجتماعی متوفی متفاوت است و به توصیف ویژگیهای جسمانی و خصوصیات اخلاقی متوفی میپردازد.»
میگوید که امروز دیگر زنان جوان بختیاری با فرهنگ گذشته آشنا نیستند: «اشعار زیادی است که مادرانمان میخواندند اما خواندن و فهمیدن آنها برای ما دشوار است. استقبال دختران جوان بختیاری برای یادگیری گاگریو کمتر از گذشته شده. بهدلیل ممنوعیتهای موجود برای آوازخوانی زنان، در برخی مراسم، گاگریو را مردان اجرا میکنند. در صورتی که در گذشته فقط زنان گاگریو میخواندند.
تعریف واحدی برای معنای واژهی گاگریو وجود ندارد. در کتاب موسیقی بختیاری در توضیح وجه تسمیهی این اصطلاح به تعبیری گفته میشود: «گاگریو کلمهای است مرکب از دو مصدر «گودن» (godan) و «گریوستن» (gerivestan) معادل گفتن و گریستن فارسی. اصطلاح گاگریو به معنای «بگو» و «گریه کن» در باطنش این دو عمل سریانیافته در مراسم عزا را بازمیگوید. اگر همین واژه را «گاگریوه» تلقی کنیم، به معنای زمان و جایگاه گریستن، باز توصیفگر ساحت و مقام گریستن است. به تعبیر دیگر، اصطلاح گاگریو به معنی وقت و هنگام مویه است. به آن «گوگریو» هم گفته میشود که به معنای امر به مویهگری است.» گاگریوه یا گاگریو شعر و آواز مرثیهخوانی بختیاری است که واژههای «گُهدن» (gohdan) و «گِریوسَن» (gerivestan) یا به زبانی دیگر «بزرگ گریستن» و «افزودن گریه» را در دل دارد؛ چراکه «گاو» نمادی از افزودن و زیادت است. «گاگریو چون امر سرودخوانی را دربر دارد از «گاتها» یا «گاثهای» زرتشت گرفته شده چراکه گاتها یا گاثها همان سرودهای خوشِ خود آشو زرتشت بودهاند که به هنگام نیایش و عبادت خوانده میشدند. در زبان فارسی پهلوی گاث (gâs) به معنای سرود است.»
میگویند: «شباهت این نغمهها با آوازهای اقوام کهن دیگر نقاط جهان از جمله ملتهای یونانی، افریقایی و حتی اسکیمویی اعجابآور مینماید.»
در گاگریوها توصیفهایی از ویژگی جسمانی، خصوصیات اخلاقی، ایمان، اشاره به شغل، ذکر موقعیت اجتماعی و طبقاتی، شرح هجر و فراق و نشان دادن رنجهای روحی و تأثر بر مرگ عزیزان، و شکوه و شکایت از چرخ روزگار و فلک را میشنویم.
نمونهی گاگریو بر مردان و پدران
دُدَرِ بزن بدر اگون بوت مرد
استخونم تش گرد خاکم باد برد
dodare bezan be dar egon bovat mord
ostoxunom taŝ gred xakeme bād bord
«ای دختر از خانه بیرون آی. میگویند پدرت مرد. استخوانهایم آتش گرفت. خاکسترم را باد برد.»
لا مردون فرش کنین وا گل قالی
کو یه ره آقا خووم جاس منده خالی
Lā merdone farŝ konin vā gole qāli
Ko ye rah āqā xom jās manda xāli
«محل اجتماع مردان را با گلهای قالی فرش کنید، تنها پدرم جایش خالی مانده است.»
گاگریو بر زنان و مادران
به غریوی نروم ترسم بمیرم
مردهشور نامحرم نهلین بشورم
Be ĝarivi nyrevom tarsom bmirom
Morde ŝure nāmahrām nahlin beŝurom
«به غربت نمیروم، میترسم آنجا بمیرم. مردهشور دیار غربت نامحرم است، نگذارید مرا بشوید.»
عباس دیدوم داغی به لوونس
اگرده وُ اِجوره دا مهروونس
Abāse didom dāqi be lounes
Egarde vo e joure dā merāvones
«عباس را دیدم داغی بر لبانش داشت، میگردد و در جستوجوی مادر مهربانش است.»
گاگریو بر مرگ ناگهانی جوانان
هیشکی نمیرا گووس به جوونی
نه خوسید اِکونه نه زندگونی
Hiŝki namirā gaos be javouni
Na xosid ekone na zendegoni
«الهی هیچکس برادرش در جوانی نمیرد، چراکه نه دیگر خواهد خوابید و نه زندگی خواهد کرد.»
گاگریو بر منسوبین، برادر، خواهر، دایی، عمو و …
دین مو گردنت ای مار موری
نخوری تیا گووم تشنی بلوری
Deyne mo gardanet ey mare moury
Naxory tiyā gaoom teŝni boulury
«دین من به گردنت است ای مار موری، چشمان برادرم را، که گردنش از سپیدی همچون بلور است، نخوری.»
گاگریو بر چرخ فلک و روزگار
روزگار چه زم اِ خوی که خوم ندونم
بقیه با تال غم تمدار جونم
Rozegār ĉe żom exoy ke xom nādonom
Bqye bā tāl qam temdār joonom
«روزگار از من چه میخواهی که من خودم نمیدانم، که غمها را همچون تار دار قالی به جانم میبندی.»
روزگاری چه زم اِ خوی که خوم ندونم
ازنی «کرکیت» غم به استخونم
Rozegār ĉe żom exoy ke xom nādonom
Ezani kerkit qam be ostoxonom
«روزگار چه از من میخواهی که من خودم نمیدانم، که کرکیت [ابزار بافندگی که با آن ضربههایی به تار و پود قالی میزنند] غم را به استخوانهایم میزنی.»
گاگریو بر شکارگران
مو ترسم درد بکن شون تفنگت
ددونت میران داکه دردمندت
mo tarŝom dard bokone ŝune tofanget
dadunet mirán dāāke dadmandet
«میترسم کمرت، که قطار فشنگ به آن بستهای، درد بگیرد، خواهرانت برایت بمیرند و مادر دردمندت.»
گاگریو بر جنگاوران و سوارکاران
تیپ ایا تیپی ار تیپی دیار
تول شون گردنت وا هم دیار
tipi yā tip ere tipi diāre
tolo ŝuno gardanat vā ham diāre
«سپاهی میآید و سپاهی میرود، از دور پیداست. سر و گردن تو در میان همهی آنان پیداست.»
آنچه شاید بیش از همهی سوگآواها یا گاگریو جالبتوجه است اشعاری است که از زبان خود متوفی سروده شده؛ اشعاری که در آنها متوفی مرگش را به دیگران اطلاع میدهد.
لاشمه یواش برین لنگار و لنگار
تابیان وم برسن گویل غمخوار
Lašome yavaš barin langar ve langár
tá bián vom berasen govyale gam xar
«جنازهام را لنگانلنگان (آرام و خرامان) حرکت دهید تا برادران غمگسار بیایند و برای تدفین من حاضر شوند.»
نرمهنرمه بزنین کلند گورم
تا بیان وم برسن گویل دورم
narme narme bezanin kaland ve gourom
tá bián vom berasen gavyale dowrom
«آرام و آهسته با کلنگ گورم را بکنید. برای کندن قبرم عجله نکنید تا برادرانم از راه دور بیایند و در تشییع جنازهام حاضر شوند.»
گویلم گپ تا کچیر سرتون سلامت
دیدن منو ایسا ره تا قیامت
Govyalom gap tá koĉir sartun salámat
Didane mono isá ra tá qiamat
«برادرانم! از کوچک تا بزرگ شما به سلامت باشید که دیدار من با شما به قیامت موکول است.»
آسمون اُر گره دنیانِ کرد سرد
مو چطور دل خوش کنم لا ای همه برد
āsemon āowrgreh donyane kerd sārd
mo ĉetāowr del xoŝ konom la i hāma bārad
«ابرها آسمان را فراگرفتهاند و دنیا را سرد کردهاند، حال من در میان این سنگها چگونه دلخوش باشم.»
گاگریو با صدای تکخوان و همخوانان
(خط اول، سوم و پنجم تکخوان و خط دوم و چهارم و ششم همخوان)
این آوازها باستانی است و مربوط به ادوار قدیم و به لحاظ گسترهی نغمگی کوتاه و نزدیکی و پرتکراری اصوات در جوار هم.
***
در گورستان لالی خانوادهها در قبرستان پراکندهاند. دستهای بالای این قبر و گروهی آن طرف کنار درخت کُنار مقدس که به زنان نابارور مراد میدهد. بر گور مردان شیرهای سنگی به نگهبانی ایستاده و بر سنگ قبر زنان نقش شانه و گل است. زنان چنان بر گور مردگان دیرین میگریند که گویی تازه آنها را به این خاک سپردهاند. مادری پس از دوازده سال هر پنجشنبه برای دیدار با پسرش به گورستان میآید و برایش میخواند. زنی از دور به سوی او میآید در کنارش مینشیند و همنوا میشوند: «جاهل وقتت نوید دات کارد خوره سیت/ کی نهاد برد شلال بر چال تشنیت» (ای جوان وقت مُردنت نبود، مادرت برایت بمیرد، چه کسی سنگ قبر را روی گلویت نهاد)، «ای دا بیکَسِمی (ای مادر، تو تنهایی)، ای دا بوو می(ای تو مادر و پدرم و همه کَسم هستی).»
عالیپور، شاعر اهل لالی که کلاه سیاه بختیاری بر سر گذاشته، میگوید: «گاگریو مثل اشعار عاشورا خوانده میشود اما به سبک بختیاری.» نشانی یکی از گاگریوخوانان خوشصدا را میدهد که به بیشتر مجالس دعوتش میکنند.
چشمان نافذ زن میانسال در را باز میکند. مرد چوخای محلی پوشیده و کنار زن مینشیند. «طوبی یکی از زنانی است که این اشعار را از مادرش آموخته، مادرش هم زن خوشصدایی بود و همیشه در مراسم عزا گاگریو میخواند. ما برای حفظ سنتهایمان این مراسم را در گورستان اجرا میکنیم تا هم برای آیندگان بماند و هم برای ما.» طوبی میگوید دیروز برای اجرای مراسم عزا به میانرودان (در شرق لرستان) سفر کرده و بهعنوان سرمویهخوان آوازهای زیادی را خوانده.
عصر پنجشنبه راهی گورستان میشود. در غروب خورشید سایهی شیرهای سنگی بر گورها پهن شده. زنان سیاهپوش بر سر گوری مینشینند. صورتشان را میخراشند و با دست به روی پا میزنند و میخوانند. اشعاری در وصف پهلوانی و جنگاوری و شکار. بر گور یکی از بزرگزادگان ایل نشستهاند. صدای طوبی در سراسر گورستان لالی میپیچد. از عمق جان میخواند، با غصهای در صدایش. دلها را میسوزاند. مراسم تمام میشود و زنان صاحبعزا گره از چادر مهمانان میگشایند به رسم گرهگشایی.
اجرای مراسم سوگواری موجب همبستگی افراد اجتماع و اعضای ایل است هرچند زندگی مدرن تأثیر زیادی بر اجراکنندگان این مراسم گذاشته و تغییراتی رخ داده است. مراسم دیگری در ایل بختیاری هست که باعث استحکام همبستگی است؛ «سرباره» که در آن بستگان دور و نزدیک با پرداخت مبلغی از وارد شدن فشار اقتصادی به فرد عزادار جلوگیری میکنند و باعث دلگرمیاش میشوند.
***
«گیلگمش گفت: چگونه میتوانم آرام باشم؟ چگونه میتوانم فریاد نکشم؟ رفیقی که دوست دارم خاک شده. انکیدو، رفیق من، مثل خاک رس شده. آیا من نیز نباید با آرامش بیفتم و تا ابد، دیگر برنخیزم؟»
منابع:
گیلگمش، مترجم: داوود منشیزاده
آلبوم موسیقی بختیاری به همراه دفترچه، انجمن موسیقی ایران، اردلان، حمیدرضا، ۱۳۷۶
سوگواری در ایل بختیاری، ایوب کیانی هفتلنگ، ۱۳۷۹
سوگینهخوانی در ایل بختیاری، اردشیر صالحپور، ۱۳۸۶
موسیقی و ترانههای بختیاری، کاظم پوره، ۱۳۸۱
موسیقی مذهبی ایران، محمدتقی مسعودیه، ۱۳۶۷
از بختیاری تا بختیاری، حسین حسنزادهرهدار، ۱۳۸۲
سفرنامهی لایارد، مهراب امیری، ۱۳۷۶
*این مطلب پیشتر در سیوسومین شمارهی ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.
سلام سوژه تان تحسین برانگیز است و گزارشتان زیباست. درود بر شما خانم جودکی.
ضمنا احتمالا اشتباه تایپی باشد ولی زبان پهلوی اشکانی زبان قوم آریایی پرثــوه است. معمولا نام این قوم را به زبانشان نسبت نمی دهیم اما اگر خواستید از نام قوم هم به عنوان صفت استفاده کنید باید نوشت «پرثــوی».
با سپاس و درود و احترام فراوان
فریبا فقیهی