یک ماه پیش، کاملاً احساس سلامتی و حتی قبراق بودن میکردم. در هشتادویکسالگی، هنوز روزی یکونیم کیلومتر شنا میکنم. ولی خوشاقبالیام تَه کشیده ــ چند هفته پیش فهمیدم گرفتار چند متاستاز کبدی شدهام. نُه سال پیش، مبتلا به آکیولار ملانوما، توموری نادر در چشم شده بودم. اگرچه پرتودرمانی و جراحی…
ادامهساعت دوازده شب است. خستهوکوفته از پشت سر گذاشتن یک روز طولانی روی مبل لم دادهاید اما حوصلهی خوابیدن ندارید. خستهاید اما انگار خوابتان نمیآید. بعد از نیم ساعت کلنجار با هر ضربوزوری شده به رختخواب میروید. از این پهلو به آن پهلو غلت میزنید؛ بالشتان را چند بار پشتورو…
ادامههمیشه باید یک راهرو را تا ته رفت. راهرو آخر، رفتنِ آخر، دیدنِ آخر. بعد شل شدن پاهاست و به شماره افتادن نفسها و زانوهایی که خم میشوند. طناب دار که پیدا میشود، تازه انگار باور میآید که واقعاً اعدام میشوم. واقعاً مرگ تا این نزدیک، کنار گردن، تا زیر…
ادامهاو هم میخواست به سفر بیبازگشت برود، مثل حسین قندهاری، الهه نوری، صادق مدرسی که حالا نامشان در کنار ۶۶۳ نفری است که قرار است از سوی شرکت مارس وان (Mars One) به مریخ فرستاده شوند. اما او پس از ثبتنام متوجه تمام شدن مهلت مقرر شد. او هم رویای…
ادامه