کاشف فروتن داستان

مکس پرکینز (William Maxwell Evarts “Max” Perkins 1884-1947)، زاده‌ی نیویورک، بعد از گزارشگری برای «نیویورک‌تایمز»، در ۱۹۱۰ در مقام ویراستار ادبی به نشر فاخر اسکریبنر رفت و در طول چند دهه کار، نویسندگان بزرگی از جمله فیتزجرالد، همینگوی و توماس ولف را کشف و به دنیا معرفی کرد. ای اسکات برگ (Andrew…

ادامه

مکثی در اتاق مارسل پروست

سلست آلباره، خویشاوند و پرستار مارسل پروست، درباره‌اش نوشته است: «هرگز ندیدم حتی یک یادداشت دوخطی را ایستاده یا پشت میز بنویسد.» آن‌طور که از یادداشت‌های برمی‌آید، پروست در بهترین احوال خود، که مشغول خلق ادبی بود، تمام روزش را در این اتاق گذراند، اتاقی که از چندی پیش نعل‌به‌نعل…

ادامه

گاو باوفا

یکی بود یکی نبود، گاوی بود که اسمش فردیناند نبود و هیچ هم از گل‌ها خوشش نمی‌اومد. عاشق جنگ و دعوا بود و با همه‌ی گاوهای هم‌سنش، یا هر سنی، شاخ به شاخ می‌شد و پهلوونی بود واسه خودش. شاخ‌هاش مثل چوب محکم بود و مثل خار جوجه‌تیغی تیز. وقتی…

ادامه

نقاشی‌های فاکنر

اوایل رمان «خشم و هیاهو» تقریباً تمام تداعی‌های ذهنی بنجی، راوی گنگ فصل اول، به خواهرش کدی ختم می‌شود. سرما او را یاد کریسمسی انداخته که کدی هنوز در خانه بود؛ «دست مرا گرفت و از میان خس‌خس برگ‌های روشن دویدیم. از پله‌ها بالا دویدیم و از سرمای روشن به…

ادامه
1 16 17 18 19 20 32