از همین حالا کتابفروشیها دارند سوروسات نوروز را آماده میکنند، تقویمها و سالنامههای رنگووارنگ از راه رسیدهاند و کتابها را در ویترین و قفسههای جلوی چشم عقب زدهاند، دفترچههای یادداشت جلدمخملی و انواع و اقسام زلمزیمبوهای بیربط هم برای صاحب ویترینهایی شدهاند، و کتابفروشیها هم حسابی روی سود آخرسالشان بابت همین مخلفات فرهنگی حساب باز کردهاند، فعلاً هم شهرکتابها با آن وسعتی که دارند در رقابت فروش محصولات شبهفرهنگی از کتابفروشیهای معمولی پیشاند. فروش دفترچهها و تقویمها و غیره را اگرچه نمیشود به حساب فروش کتاب گذاشت اما همین هم غنیمتی است برای دوام آوردن. آدمها کلی از این چیزها به همدیگر هدیه میدهند، اما چند هفتهی پیش یکی از وبلاگنویسهای قدیمی پیشنهادی داد که خیلی زود در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد، «آقبهمن» نوشته بود میشود به جای این همه تقویم و سررسیدی که شب عید دستبهدست میچرخد کتاب هدیه داد، پیشنهادی که شدنی هم هست و برای هیچ شرکت و ادارهای دشوار نیست. میتوان بهجای سفارش دادن تقویمی به راستهی چاپچیهای ظهیرالاسلام و تختطاووس سراغ ناشر و کتابفروش رفت و ازش خواست چندصد جلد از یک کتاب را با مهر اهدایی و آرم آنها برای عیدی دادن آماده کند، اتفاقی که شاید خیلی زود بتواند تبدیل به موج و رسمی برای شب سالنوی ایرانی شود؛ بههرحال که خوانده نشدن کتاب هم باز بهتر از تقویمهایی است که سفید میمانند و با تمامشدن سال راهی سطل کاغذباطله میشوند. کتاب را اگر هم نخوانند باز دستبهدست میچرخد و یک جایی دست اهلش میرسد.
ناشرهایی هم اینروزها ِ در انتشار کتابهای جدیدشان تعلل میکنند تا کتابهای نفیس و عکسدار و شیکترشان را آخر بهمنماه راهی بازار کنند تا در فهرست هدیههای نوروزی اهلِ فرهنگ، جایی هم برای این کتابها باز بشود و شاید تیراژ یک چاپ فروش برود،. عجالتاً بازار اینروزها در تسخیر کتابهای ادبی معمول است، کتابهایی که خوانندههای کم و همیشگی دارند:
«اولیس جویس: عصارهی داستانی»، هری بلامایزر، ماتیو هاجارت، و دان گیفورد، ترجمهی منوچهر بدیعی، نشر نیلوفر. خواندن «اولیس» حسرت بزرگی شده؛ سالها است منوچهر بدیعی کتاب را ترجمه کرده، اما چون امیدی به انتشار بدون ممیزی مشهورترین اثر ابتدای قرن بیستم ادبیات انگلیسیزبان ندارد، کتاب را گذاشته توی کشوی میزش و از انتشاش تا اطلاع ثانوی منصرف شده. در روزگار وزارت عطاالله مهاجرانی زمزمههایی دراین باره شنیده شد اما در نهایت به جایی نرسید. وسوسهی «اولیس»خوانی در ایران خیلی زیاد است، آنقدر که همهی کسانی که پاتوقشان کتابفروشی است و با ادبیات میانهای دارند میدانند منوچهر بدیعی ترجمهاش کرده، آنقدر که ترجمهاش از خیلی ترجمههای منتشرشده معروفتر است. حالا در این وانفسای بی«اولیس»ی، عصارهی داستانی اولیس با ترجمهی بدیعی منتشر شده و خیلی زود به فهرست پرفروشترینها راه یافته. هر چند «اولیس» بابت زبان و سبک روایتش «اولیس» شده، اما این کتاب که مترجم با استفاده از متونِ سه پژوهشگرِ برجستهی آثارِ جویس سامانش داده، دستکم عصارهی طعم این رمان ممنوع را به ما میچشاند؛ داستان اصلی و روایتهای فرعی همه آمده و هیچ شخصیتی جا نمانده، جدای از اینکه از لذت خواندن مقدمهی خود بدیعی هم بر کتاب نمیتوان گذشت.
«نه مقاله دربارهی دانته»، خورخه لوییس بورخس، ترجمهی کاوه سیدحسینی و محمدرضا رادنژاد، نشر آگاه. نه مقاله دربارهی دانته، دو سخنرانی ــ یکی دربارهی «کمدی الهی» و یکی دربارهی «هزار و یک شب» ــ در این کتاب آمدهاند. کلاسیکها برای بورخس چنان محبوب بودند که در گفتوگویی با ماریو بارگاس یوسا گفته بود «”هزار و یک شب” برای همهی ادبیات مادر است؛ ما از شیرش تغذیه میکنیم و خبر نداریم.» بورخس احتمالاً یکی از آنهایی خواهد بود که صدها سال بعد هم خوانده میشوند و جادوی هزارتوی آثارش خوانندگان اعصار بعد را هم مسحور خواهد کرد، اما خودش برای گرفتنِ الهام سراغ آثار بهجامانده از اعصار پیشین میرفت. و جدای این، نهفقط علاقمند ادبیات شرق بود بلکه اعتقاد داشت دانته هم تحتتأثیر منابع شرقی «کمدی الهی» را نوشته.
«وصف طعام: دیوان اطعمهی مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی»، براساس نسخهی تصحیحشدهی میرزاحبیب اصفهانی، ویراستهی محسن آزرم، نشرچشمه. «وصف طعام» یکی از منابع نادری است که بهواسطهاش میتوان با خورد و خوراک عهد تیموریان آشنا شد. حلاج شیرازی در این سرودههای سرخوشانه که در وصف طعاماند، آنچه را در سفرهی مردم عامی یافت میشده ستوده و نتیجهی کارش برای خوانندهی امروزی دایرهالمعارفی شده از تاریخ خوردنیها و آشامیدنیهای ایرانی. ادوارد براون، ایرانشناس مشهور بریتانیایی، یکی از اولین کسانی بود که قدر این کتاب را دانست و در ستایش کاری که میرزاحبیب اصفهانی در حق این کتاب کرد، نوشت. نجف دریابندری، نویسندهی «کتاب مستطاب آشپزی»، هم شیفتهی این کتاب بود و بهنظر در نوشتن کتابش الهامهایی از «وصف طعام» گرفته. خود دریابندری دربارهی اهمیت «وصف طعام» نوشته «تا آنجا که نگارنده میتواند بگوید، از لحاظ تیزی طنز و شیرینی کلام در نوع خود در ادبیات جهان بیمانند است . در میان ما قدر این شاعر چنان که باید شناخته نشده است و غالباً او را شاعری لوده و شکمباره تصور کردهاند و حال آنکه نقیضهسرایی او در حقیقت ریشخند زدن به لودگی و شکمبارگی است.»
«روزنامه ی سفر میمنتاثر به ایالات متفرقهی امریغ»، احمد شاملو، نشر مازیار. این کتاب نوعی سفرنامهی غیرشخصی از احمد شاملو است، یادداشتهایی که بعد از سفر به امریکا در سالهای ۶۸ و ۶۹ نوشته بود و حالا برای اولین بار در ایران منتشر شده. شاملو در این سفر از جمله به دانشگاه برکلی رفت و سخنرانیای در آن دانشگاه داشت که سروصدای زیادی به پا کرد. در مقدمه این سفرنامه نوشته «کسانی گمان بردهاند انگیزهی نگارش “سفرنامه” که طی سالهای ۶۸ و ۶۹ در امریکا نوشتم، در واقع پاسخ گفتن به تُرهاتی بوده که نشریات فارسی ایرانیهای مهاجرِ آن دیار پس از سخنرانی من در دانشگاه برکلی نوشتند. حقیقت این است که نه، آن تُرهات لایق پاسخگویی نبود. من همیشه بر این اعتقاد بودهام که خودکامگانِ حاکم بر ایران یکی از دیگری سفیهتر بودهاند و همیشه به دل داشتم بر تاریخِ این حاکمان نظریهای بنویسم و این فرصت در آمریکا دست داد.» عنوان فصلهای این سفرنامه خودشان از حالوهوای کتاب خبر میدهند: «گزارش روز به روز»، «ذکر معموهی مشهورهی برقلی الله صفا»، «در وجه تسمیهی ولایت قالیفورنیا»، «تکمله در شکایت از کجتابی روزگار غدار»، «پارهای افاضات تاریخی که حتماً یادمان باشد بدهیم به آبطلا بنویسند»، «فصل اندر باب اینکه جواب های هوی است»، «تفضل الهی شاخ و دم ندارد»، «زبان سعدی علیهالرحمه داشت از دست میرفت که بحمدالله…» و ….
عکس از سیفاله صمدیان