شهری که تعداد ناشران فعالش یکدهم ناشران ثبتشدهاش است، شهری که خانهی صاحب بزرگترین کتابفروشیاش به دلیل پرداخت نکردن مالیات مصادره میشود، شهری که دهها هزار بیسواد مطلق دارد: اهواز؛ اولین پایتخت کتاب ایران.
اهواز در رقابتی تنگاتنگ برنده شد و به مدت دو سال پایتخت کتاب ایران خواهد بود. رقبا کسی نبودند جز مدیران ادارههای کتاب استانها و شهرداران. خبرگزاری مهر فراخوانش را روی سایت گذاشته بود و شرایط را به مدیران استانها گفته بود و بهشان نشانی داده بود که طرحهایشان را تا چه تاریخی کجا بفرستند. میگفتند کاشان رقیبی جدی است چون کلی نویسنده و شاعر از آنجا برخاسته و پیشبینی میکردند طرح قوی گنبدکاووس بقیهی متقاضیان را از صحنه بهدر میکند اما در میان بهت و ناباوری مدیران، این اهواز بود که جام را بالای سر برد. چه چیز اهواز از بقیه سرتر بود؟ وجود ریزگردها دل داوران را نرم کرد؟ تفاهمنامهای فرهنگی که چند روز قبل بین ادارهی ارشاد اهواز و باشگاه فولاد امضا شد، کار را تمام کرد؟
در این تفاهمنامه قرار شده «بازیکنان فوتبال باشگاه فولاد برای برگزاری مراسم کتابخوانی در مدارس، دانشآموزان را مشایعت کنند، از شعار “من کتاب میخوانم” و “باشگاه فرهنگیورزشی فولاد، دوستدار کتاب” در منسوجات و البسهی باشگاه فولاد در بازیهای ملی و آسیایی استفاده شود، نمادها و شعارهای تبلیغاتی در زمان بازی که مروج فرهنگ کتاب و کتابخوانی باشد به در و دیوار نصب شود و…» مدیر باشگاه فولاد در مراسم امضای تفاهمنامه گفت حالا که باشگاه فولاد اینقدر طرفدار دارد و حالا که بازیهای ملی هم در ورزشگاه اهواز برگزار میشود، قبل از برگزاری بازی، در پارکینگ ورزشگاه غرفهی فروش کتاب راه بیندازند و تماشاگران کتاب بخرند و از این طریق هواداران هم کتابخوان شوند. در همین مراسم مدیرکل ادارهی ارشاد خوزستان گفت این استان هفتصدهزار بیسواد مطلق دارد.
برنامههای پایتخت کتاب فقط اینها نیست. قرار است سخنرانیهای فرهنگی و نشستهای کتابخوانی برگزار کنند و بن کتاب توزیع شود. برنامههای کسلکننده و بیجاذبهای که بهصورت پراکنده در طول سال برگزار میشود حالا همه با هم به پایتخت کتاب ایران هجوم میآورند. مثل همیشه هم صداوسیما بیاعتنا خواهد بود و ساعتهای مردهی شبکههایش را به کتاب و پایتختش اختصاص خواهد داد.
چه شد که یکدفعه به فکر افتادند ایران باید پایتخت کتاب داشته باشد؟ علتش پایتخت جهانی کتاب است. یونسکو از سال ۲۰۰۱ تا حالا هر سال یک شهر را پایتخت جهانی کتاب کرده و ایران هم دو بار، یک بار سال ۲۰۰۶ و یک بار سال ۲۰۱۳ ــ شرایطی که اینجا وضع نشر مدام بدتر میشد و فعالیت ناشران به حالت تعلیق درمیآمد و کتابفروشی ها یکییکی ورشکست میشدند ــ درخواست داده بود این عنوان به نامش شود و درخواستش هر دو بار رد شده بود. حالا طرح پایتخت کتاب ایران تمرینی است برای راه یافتن به رقابتهای جهانی. عشق به رقابت و اول شدن به شدتِ عرصه های دیگر، در فرهنگ هم هست و روحیهای ورزشی به مسئولان مسابقات بخشیده.
میگویند عنوان کتابهای چاپشده در ایران در آسیا اول است، میگویند سرانهی مطالعهی ایرانیها در خاورمیانه از همه بیشتر است، میگویند ایران لیاقتش را دارد که پایتخت کتاب جهان شود. برای اثبات لیاقت، عدد میدهند و آمار منتشر میکنند. از وزیر ارشاد میپرسند دولت چه اقداماتی برای افزایش میزان مطالعه انجام داده؛ علی جنتی پاسخی کوبنده و راضیکننده میدهد و از دو برنامهی بدیع و غافلگیرکننده در این زمینه نام میبرد: برگزاری نمایشگاه کتاب، اهدای بن کتاب به دانشجویان و طلاب بهصورت سالانه.
متولیان طرح پایتخت کتاب ایران اعتراف کردهاند که میخواهند خودشان را برای پایتخت جهانی شدن آماده کنند. همهی این برنامهها قرار است ویترین شیک و قابل قبولی باشد برای اقناع مسئولان یونسکو. این را از صحبتها، از مصاحبهها و سخنرانیها، و از میل به رقابت و اول شدن میشود فهمید. طرح پایتخت کتاب ایران در حالی اجرا میشود و مسئولان در حالی برای تصاحب عنوان پایتخت جهانی کتاب تقلا میکنند که ایران یکی از بیسوادترین کشورهای منطقه است. در سرشماری سال ۱۳۹۱، نهمیلیون و هفتصدهزار نفر بیسواد مطلق شناسایی شدهاند و دهمیلیون نفر در معرض بازگشت به بیسوادی هستند. ایران بین ۱۶۴ کشور، رتبهی ۸۸ را بهلحاظ بیسوادی دارد.
طرح پایتخت کتاب ایران که قرار است برای آن حسابی خرج کنند درحالی اجرا میشود که ارتباط فرهنگی تهران با شهرهای دیگر قطع است. ناشران کمبنیه و بیجان شهرهای دیگر در بازار کتاب تهران جایی ندارند و تولیدات ناشران تهرانی کل بازار کتاب کشور را از آن خود کرده. نویسندهها از شهرهای دیگر به پایتخت میآیند تا با ناشران تهرانی قرارداد ببندند، چرخهی توزیع کتاب در شهرها معیوب است و کتابها دیر میرسند، و مخاطبان در طول سال رفتن به کتابفروشیهای شهرشان را بر خود حرام میکنند تا اردیبهشتماه هر سال مشتری نمایشگاه کتاب تهران باشند. در برنامههای پایتخت کتاب ایران فکری برای هیچ کدام این مشکلات دائمی نشده؛ بهجایش «برنامههای مندرج در طرحها باید متناسب با نیازهای محلی، آیینهای بومی، و ارزشهای دینی و ملی باشد، تأثیرات پایداری در ارتقای سطح فرهنگ کتابخوانی داشته باشد، با ایجاد انگیزه، از مشارکت مردمی و جلب پشتیبانی دستگاههای اجرایی برای تأمین هزینهها و سرمایهگذاری برخوردار باشد، قابلیت الگو برداری داشته باشد، از تازگی و کیفیت در محتوا و شیوهی اجرا برخوردار باشد، قابلیت و ضمانت اجرا داشته باشد، برآورد کلی از هزینههای برنامه صورت گرفته باشد و در این برآورد به تأمین منابع، بهرهوری، و کسب بیشترین تأثیر با کمترین هزینه توجه شده باشد، گسترهی اجرای برنامه میتواند در سطح شهر، یا در سطح ملی، و حتی بینالمللی باشد.»
از بازیکنان فوتبال هم میخواهند هواداران را به کتاب خواندن ترغیب کنند و روی لباسهای ورزشی همپای نجات یوز ایرانی، جایی را هم به نجات کتاب اختصاص میدهند و به جای تشویق مردم به خرید از کتابفروشیها، پارکینگها را تبدیل به کتابفروشی و کتابخانه میکنند. میخواهند پرچم ایران را بر قلل رفیع فرهنگ جهان به اهتزاز درآورند؛ سینهخیز و زخمی میروند تا برسند.