نجاتِ گلستان با اسب

هرگز باور نمی‌کردیم این ارتفاعات روزی آتش بگیرد، آن هم ارتفاعاتی دور از دسترسِ شهروندان عادی و مسافران عبوری از پارک؛ اما حالا این جا آتش گرفته و محیط‌بان‌ها باید ظرف‌ظرف آب را با زبان روزه از این سربالاییِ نفس‌گیر بالا ببرند، بلکه آتش خاموش شود.

آسمان آبی نیست؛ همه جا را غبار گرفته و این غبار با بوی سوختگی همراه است، این غبار فرق دارد با آن غبارِ محلی که گاهی جنگل و مرتع را غرق در مه می‌کند. این غبارآلودگی حاصل دودی است که چند شبانه‌روز محیط‌بانان را درگیر کرده. محیط‌بان‌هایی که می‌گویند «اینجا دیگر قصور از مسافر نیست؛ کار، کارِ شکارچی‌هاست.»

زمین سیاه است. انگار یکی هزارها سطل رنگ سیاه به زمین پاشیده باشد. همه‌جا سوختگی است و سیاهی. بیشتر به بیابانی سوخته می‌ماند تا جنگل سبز. درختچه‌ها، بوته‌ها، علفزار و حشراتی که گاه لابه‌لای آنها برشته شده‌اند. تک‌وتوک درختان «ارس» هم درگیر آتش‌ و در حال سوختن هستند. آنهایی هم که آتششان مهار شده با هر وزش باد دوباره شعله‌ور می‌شوند.

باد شدت می‌گیرد. آتش حدود یک شروع شده و حالا ساعت پنج عصر است. محیط‌بان‌ها نفس‌زنان در تلاشند. «محمد تمسکنی» یکی از دو محیط‌بانی که بهمنِ پارسال با تبر شکارچیان غیرمجاز به حال مرگ افتاده بود با بیل به سمت آتش می‌رود. پزشک معالجش سفارش کرده بود که تا سال‌ها باید از هوایِ آلوده و گرد وخاک و … دوری کند تا ریه‌اش سلامتی نسبی را بازیابد.

ماشینی که قرار است گروه را به ارتفاعات برساند دیگر کشش ندارد. صفحه‌کلاچ مشکل دارد و راننده می‌گوید همین سه روز پیش تعمیرگاه بوده. امان‌آقا، راننده، پیرمرد ترکمنی که ۲۷ سال محیط‌بان است‏ از سختی کار و ناچیزی دستمزدها در محیط زیست گلایه دارد.

همه پیاده می‌شویم. عکاس‌ها خیلی وقت است از پشت کابین پریده‌اند و خبری ازشان نیست. به سمت بالا حرکت می‌کنیم. شیب تند است و دودِ پیچیده در هوا تنفس را سخت‌تر می‌کند. به هر طرف نگاه می‌کنی آتش است. منطقه جنگلی نیست، حد فاصل دو رویشگاه «ارس» است اما آتش با وزش یک باد در میان علف‌ها و بوته‌ها چندین‌ متر پیشروی می‌کند و هر چیز را در یک‌چشم‌برهم زدن از میان برمی‌دارد. چند محیط‌بان تنه‌ی یک درخت ارس را که درگیر شده قطع می‌کنند تا آتش به دو درخت دیگرِ نزدیکش سرایت نکند.

«پیکاپ» محیط‌زیست می‌آید. دود غلیظ است و چشم به سختی اطراف را می‌بیند. نیروهای تازه‌نفس محیط زیست استان گلستان، اداره‌کل حفاظت محیط زیست خراسان شمالی و یکی دو خودرو از منابع طبیعی هم آمده‌اند. پارک ملی گلستان تحت مدیریت استان گلستان است. امدادگران هلال احمر هم مشغول مهار آتش‌اند. آنها همیشه در سیل‌های متوالی شمال کشور به داد می‌رسند.

به نقطه‌ای می‌رسیم که دیگر نمی‌شود پای پیاده رفت. باید از اسب کمک گرفت. محیط‌بان‌ها و نیروهای مردمی ظرف‌های آب را بار اسب می‌کنند. اگر آب نباشد مهار آتش موقتی است و با یک باد شدید دوباره شعله می‌گیرد و راه می‌افتد به سمت ارس‌ها.

از زمین و هوا آتش می‌بارد اما نه از آب خنک خبری هست و نه امکان خوردن، ماه رمضان است و همه روزه‌دارند. محیط‌بانی در پیچ قبلیِ کوه در اثر گرما و تشنگی بدحال شده بود اما اجازه نداد روی سر و صورتش آبی بریزند: «اینجا آب برای خاموش کردن آتش نیست. هر قطره‌اش طلاست. هدر ندهید؟» و قطره اشکی ازچشمانش بر روی صورتش می‌سُرد.

کمی بالاتر از کنار چشم محیط‌بانی خون بیرون زده. چشمانش هم کاسه‌ی خون است. سرشاخه‌ها، به صورتش کشیده شده وقتی یک «ارس» را خاموش می‌کرده. می‌گوید: «نمی‌دانم چه شده. چشم من خوب می‌شود. اما این درخت‌ها اگر بسوزند دیگر…»

نیروهای داوطلب مردمی هم به دل آتش زده‌اند. جوانی که در تلاش برای خاموش کردن یک ارس است و لباس محیط‌بانی بر تن ندارد، می‌گوید: «محیط‌بان نیستم اما بچه‌ی این آب‌وخاکم. چرا باید بگذارم جنگل خاکستر شود؟»

معاونان و کارشناسان و پرسنل اداره‌کل هم آمده‌اند اما از بالگردها همچنان خبری نیست. یکی دو بالگرد آمدند و چرخی زدند و رفتند. چیزی هم برای محیط‌بان‌ها نیاوردند و نه حتی آبی که نشاندن آتش را سرعت ببخشد.

«رئیس اداره‌ی حفاظت محیط زیست گرگان» می‌گوید: «بار اولمان که نیست. حتماً آمده‌اند تا میزان مراتع و جنگل‌های سوخته را تخمین بزنند و ارزیابی کنند. ما با چنگ و دندان هم که شده از این مناطق حفاظت می‌کنیم.»

قنبرعلی تمسکنی همچنان که مشغول خاموش کردن آتش است از ضعف‌ها  و کاستی‌ها می‌گوید. از اینکه برای این همه دویدن‌ها در کوه و کمر هیچ حق مأموریتی لحاظ نمی‌شود و هنوز دولت پیشین یکسال‌ونیم از اضافه‌کاری‌شان را پرداخت نکرده است. این که استانداری‌ها برای ادارات گلستان جیره‌ی بنزین یکسان درنظر گرفته‌اند، آن هم روزانه ۶ لیتر. یعنی برای ادارات ارشاد و دارایی و غله، همان میزان بنزین درنظر گرفته می‌شود که برای حفاظت محیط زیست و آنها باید با این روزی ۶ لیتر این همه مناطق را گشت بزنند.

آتش فرو می‌نشیند

نیم ساعت به افطار مانده که آتش آرام می‌شود. با غروب خورشید و سردشدن هوای کوهستان، کم‌کم تلاش محیط بان‌ها به بار می‌نشیند. گروه‌ها با فاصله‌های مشخص کنار آتش نشسته‌اند و چای افطاری به‌راه است. بعد از ۹ ساعت نبرد با آتش و آب کشیدن به ارتفاعات صعب‌العبور، این افطاری آنان است: نان، پنیر، گوجه و خیار و هندوانه و خرما.

بسیاری از درختان ارس که بهترین سیل‌گیر برای منطقه محسوب می‌شوند سوختند. حالا با یک بارش باران در منطقه احتمال سیل وجود دارد. حالا که آتش آرام گرفته، می‌شود به جیره‌ی محیط‌بان‌ها و به حقوق ۶۲۰ هزار تومانی‌شان فکر کرد. به برخی شان که با سال‌ها کار، هنوز قراردادی هستند. به طلب‌هایی که هنوز از دولت قبلی دارند. به تجهیزات اندک و ماشین‌های بی‌بنزین و به جانی که برای حفاظت بر کف گرفته‌اند.

با هر بار آتش گرفتن گلستان باز این سؤال مطرح می‌شود که چرا سازمان محیط‌زیست بالگرد ندارد و شکارچی‌ها انواعِ تجهیزات را در اختیار دارند.

روز بعد…

خبر می رسد در روستای دشت، ساعت یک بعد از نیمه شب یک خانه‌ی مشکوک را با حکم دادستانی بازرسی کرده‌اند. خانه متعلق به یک شکارچی بوده که از داخل آن لاشه‌ی سه شوکا، یک مرال، یک میش و بره‌اش کشف و ضبط شده. این قائله برای همین برپا شده بود. جنگل را آتش زدند تا حیوانات را قتل‌عام کنند.

محیط‌بانان پیش‌بینی کرده بودند که احتمال آتش‌سوزی عمدی وجود دارد و انگار شکارچی‌ها برای خالی‌کردن پارک از نیروها برای ورود به پارک ملی و شکار غیرمجاز، بیش از ۴۰۰ هکتار از مراتع و درختچه‌های جنگلی را سوزانده بودند.

به جز این آتش‌سوزی، در هفته‌ای که گذشت، آتش دوبار دیگر بر جنگل نشست. مراتعی که مهم‌ترین سیل‌گیر برای روستاهای اطراف پارک ملی گلستان و زیستگاه گونه‌های جانوری و گیاهی هستند.

کارشناسان بارها گفته‌اند عامل اصلی وقوع آتش در پارک ملی گلستان عبور جاده‌ی ترانزیت تهران – مشهد از این قدیمی‌ترین پارک ملی ایران است و تا وقتی جاده از پارک بیرون نرود و تردد و اتراق مسافران ادامه داشته باشد آتش‌سوزی هم ادامه خواهد داشت.

* عکس‌ها از الهه موسوی

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

ازدواج موقت با کارت ملی

مطلب بعدی

۲۶ فوتبال متفاوت

0 0تومان