دوست داشتم به دلیل حشرونشری که طی بیست سال اخیر، گاه خیلی نزدیک و گاه دور، با نصراله کسراییان داشتهام دربارهی شخصیت و زندگی و مرام او بنویسم، اما اعتراف میکنم از او میترسم. میترسم دربارهاش حرفی بزنم و او بیهیچ تعارفی بر من بتازد که «عزیزم! این خزعبلات چیست؟» بیم آن دارم که بگویم او با تمام گوشت و پوست و استخوان به این آب و خاک عشق ورزیده و هنوز از سایهی اندیشهی عدالتخواهانه رها نشده و لحظهای آرمانخواهی نامنتظرش را رها نکرده است. اما جرأت ندارم بگویم که او همچنان عملگرایی عدالتخواه است و واژهی مردم، با همهی ویژگیهای ناپذیرفتهی آنها و از جمله رذایلی که گاه به نمایش میگذارند، برای او عزیز است. بیآنکه شعار بدهد، هنرمندی مردمی است و بیآنکه از مردمی بودن خود عار داشته باشد برای رنجی که مردم میبرند واقعاً دل میسوزاند. نمیتوانم نگویم که کمترین علاقهای ندارد که به شیوهی معمول این روزها مورد تجلیل و بزرگداشت مراکز و آدمهای وابسته به محافل قدرت و پول و شهرت قرار بگیرد. به همین دلیل دربارهی زندگی او نمیتوان هیچ اطلاعی به روال رایج در شبکههای اجتماعی یافت.
واهمه دارم دربارهی شرافتی که مشابهاش را نمیتوان سراغ گرفت سخنی بگویم و بگویم که او با هیچکس سر اصولی که به آنها پایبند است معامله نمیکند. عکس برای او همهچیز نبوده است و گاه پیش آمده که دست و پایش از دیدن صحنهای دلخراش لرزیده و دوربینش را به کناری انداخته تا به مردمی که نمیشناخته کمک برساند.
کسراییان مانند رویایی در نیمههای شب است که میهراسم چشم باز کنم و ببینم که وجود نداشته است. چطور ممکن است آدمی در زمانهی خباثتها چنین انسان مانده باشد، بیآنکه سودای نام و جاه و مقام و پول و ثروت داشته باشد.
همانند نصرالله کسرائیان در قلمرو عکس
تاریخ عکس و انتشار کتاب عکس دربارهی ایران معاصر را باید به قبل و بعد از نصراله کسراییان تقسیم کرد. نقطهی شروع آن را هم باید ۱۳۶۹، سال انتشار کتاب «سرزمین ما ایران»، به حساب آورد، گرچه از او قبلاً کتابی با عنوان «ایران روستایی» (L’Iran Rural) در فرانسه بههمت انتشارات معتبر دبل پیج منتشر شده است، اما چهرهی حرفهای او پس از انتشار کتابش در ایران شناخته شد. این تقسیمبندی را ممکن است کسانی دوست نداشته باشند اما باید گفت دلیلی هم بر رد آن وجود ندارد.
کتابهای مهم عکس در شناخت ایران پیش از انتشار «سرزمین ما ایران» بسیار معدود و محدود بودند؛ طوریکه نمیتوان از یک کتاب مشخص و مهم نام برد. تنها «ایران پل فیروزه» است که در زمان پهلوی دوم و زیر نظر پروفسور سیدحسین نصر منتشر شد. عکسهای این کتاب را عکاس معروف کانادایی، رولف بنی، گرفته است. او پیش از این کتاب چند اثر مهم جهانی در کارنامهی حرفهای خود داشته است. یعنی با امکانات گسترده و فراوانی که در اختیار او گذاشتند توانست صدها عکس از مناطق مختلف ایران تهیه کند که در کتابهایی به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر شد و البته بخشهای بسیاری از عکسها نیز هیچگاه دیده و استفاده نشد. ساختار «ایران پل فیروزه» و کیفیت انتشار آن موجب شد تا این کتاب حتی پس از انقلاب همچنان مرجعی تصویری در معرفی ایران باشد. برجستگی «ایران پل فیروزه» و توجه بسیاری که به خود جلب کرد باعث شد مراکزی، برای خلق اثری که بتواند با آن رقابت کند، دست به کار تهیهی کتاب دربارهی ایران بشوند. مهمترین این تلاشها به کتابی برمیگردد که طی سالها صرف وقت و زیر نظر دکتر حسن حبیبی در انتشارات سروش و بنا به توصیههایی از مقامات بالای کشور صورت گرفت. این کتاب عاقبت پس از چندین سال برنامهریزی با عنوان «کتاب ایران» منتشر شد، کتابی که کمترین توجهی به خود جلب نکرد و تقریباً هیچکس آن را ندید.
نخستین چاپ «سرزمین ما ایران» در ۱۳۶۹ در فضای همچنان سیاسی بعد از جنگ و تداوم فضای ایدئولوژیک آن روزگار با مقدمهای احساسی دربارهی ایران عزیز منتشر شد. کسراییان در آن سالها، پس از سفرهای بسیار در ایران، تصویری فراموششده، غریب و بهطرزی باورنکردنی زیبا از ایران ارائه کرد. او تصویری از هویت ملی ایران نشان داد که به دور از رفتارهای رسمی آن روزگار بود. شاید به همین دلیل این کتاب موردپسند عدهای در این سو و گروههایی در آنسو نبود. «سرزمین ما ایران» نگاه جمعی ما را در برابر گسترهی غافلگیرکنندهای از ایران قرار داد که گویا قرار بود تا آن روزگار نادیده بینگاریم یا تحولات روزگار فرصت بازنگری آن را به ما نداده بود. او یکتنه موفق شد بدون بهرهگیری از امکانات و حمایت سازمانهای دولتی روایتی تصویری ثبت کند که تا مدتها، و شاید حتی تا امروز، با مشابه آن مواجه نشدهایم. کسراییان در گفتوگویی با نشریهی «آدینه» میگوید که هدف او از عکاسی شرکت در فرایند ارتقا مردمان سرزمینی است که بدان عشق میورزد.
انتقادات به کتاب کسراییان عمدتاً بر نقد تصویری بود که ایران را متجدد نشان نمیداد. منتقدان معتقد بودند ایران در مسیر تحولات اجتماعی و سیاسی، چه در دوران پهلوی دوم و چه در دوران پس از انقلاب، تصویری امروزیتر از آنچه در کتاب آمده دارد. گروههایی بیتوجهی کسراییان به تأثیر انقلاب در زندگی اجتماعی مردم را ضعف یا یکسونگری عکاس تلقی میکردند. همچنین عدهای بیتوجهی او را به جامعهی شهری و تأکیدش بر نمایش جامعهی روستایی و عشایری را ضعف کتاب به حساب میآوردند؛ حال آنکه او خود هدفش را آگاهانه ثبت آنچه در معرض نابودی میپنداشت قرار داده بود. اما همهی آنچه در روایتهای غالباً شفاهی از سوی عکاسان و سایر افراد گفته میشد در توفیق مبهوتکنندهی فروش کتاب رنگ باخت. چاپ اول «سرزمین ما ایران»، که با سرمایهی شخصی کسراییان منتشر شد، در کمتر از شش ماه نایاب شد و از آن زمان تا امروز نزدیک به صد هزار نسخه از این کتاب به فروش رفته است.
کسراییان، خلاف سایر عکاسانی که در سالهای بعد به تقلید از او دربارهی ایران کتاب منتشر کردند، توانست فراتر از انتشار کتابهایی دربارهی ایران جریانی را در مسیر بازیابی هویت ملیایرانی ما بازنماید؛ نقشی که تا امروز هیچکس دیگری آن را بازتولید نکرده است. کتابهایی که با عکسهای او و مقدمههای مفصل زیبا عرشی و دیگران تدوین و منتشر شده است بیشتر به پروژهای بزرگ و ازپیش برنامهریزیشده میماند؛ مسیری مستمر که جریانی را در فرهنگ و نشر ایران پایهریزی کرد که فراتر از نمونههای مشابه در حوزهی انتشار کتاب است.
آنها، با تمرکز بر مردمشناسی فرهنگی، تصویر اقوام ایرانی در جغرافیای پهناور این کشور را با رفتاری کاشفانه نشان دادند. کسراییان با بسط و گسترش محتوای کتاب «سرزمین ما ایران» در قالب انتشار کتابهای منحصر به مناطق مختلف ایران و تهیه و تدوین مقدمههایی جدی در هر کتاب بار رسالت ایرانشناسی تصویری را بر دوش کشید. هر یک از کتابهای او در نقش سند مهم تاریخی خردهفرهنگهای ایرانی را پیش روی جامعهی ایرانی و جهانی قرار داد، بهخصوص طبقهی متوسط شهری را که در فرایند انقلاب اسلامی دچار تغییرات شده بود و نقش حاشیهها را کمرنگ میدید. انتشار کتابهای «بلوچستان»، «کردهای ایران»، «ترکمنهای ایران»، «عشایر ایران»، «جنوب»، «شمال»، «کویرهای ایران»، «قشقاییها» و بقیه که با فاصلههای کوتاهی از یکدیگر منتشر شدند، اجازه نداد تصویر متنوع ایران بزرگ در ذهن جمعی جامعهی ایرانی کمرنگ شود. مقدمههای کتابهای کسراییان که در بیشتر موارد همسرش، زیبا عرشی، آنها را نگاشته بیهیچ تردیدی از اهمیتی همطراز با تصاویر برخوردار است. این رفتار کسراییان نشان داد که او به دنبال کاری تزئینی و تفننی در زمینهی عکس نیست و هر مقدمه مرجعی مهم در شناخت اقوام ایرانی و خردهفرهنگهای آن است؛ کاری که در کمتر کتاب تصویری در ایران اتفاق افتاده است.
شاید پس از «سرزمین ما ایران» غیرمنتظرهترین کتاب او «دماوند» باشد. «دماوند» مرثیهای تصویری همانند شعر بلند «ای دیو سپید پای در بند، ای گنبد گیتی ای دماوند» اثر ملکالشعرای بهار است که بنیانهای اندیشهی ملی و طبیعتگرایانهی ایرانیان را، در تصویر، تجلی داد و سیطرهی فراموششدهی اقتداری ایرانی که نماد آن میتوانست بلندترین آتشفشان ایران باشد ثبت کرد.
توصیف نقش کسراییان در شکل دادن به هویت ملی ما بسیار دشوار است، چراکه ترازویی برای سنجش این نقش وجود ندارد، اما او فراتر از سیاستمداران، فیلسوفها و رهبران فکری جامعهی ایرانی را در برابر شکلی رنگارنگ و متکثر از خود قرار داد. در کارهای او با گسترهای از چهرههای ایرانیان رنجکشیده، زیبا و سربلند مواجه هستیم.
کسراییان از گذشته (سالهای قبل از انقلاب و همان دورهای که عکسهای سیاه و سفید کتاب «گذار» را از سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۹ میگیرد) تا امروز بهگونهای خستگیناپذیر زندگی ایرانیان را، بیآنکه نگران جاروجنجال و هیاهوی تبلیغاتی ناسیونالیستهای سانتیمانتال یا جزماندیشان باشد، به شیوهی خود نمایش داده است. او نهتنها با عکاسی زندگی کرده که زندگی و عکس را مبارزهای برای تغییر جهان دانسته است. تأثیر عمیق و شگرفی که او در عکاسی ایران معاصر داشته است با هیچ یک از عکاسان نامآور ایرانی همطراز نیست. به همین دلیل است که او را میتوان یکی از مهمترین چهرههای معاصر در جان بخشیدن به هویت ملی ایرانیان دانست. اگرچه نه همانند مصدق در قلمرو سیاست یا هدایت در ادبیات یا همانند احمد شاملو در شعر یا محمدرضا شجریان در زمینهی موسیقی ایرانی که همانند نصراله کسراییان در قلمرو عکس.
عکس از ارشیا کیانی/آرشیو خبرگزاری CHN
این مطلب پیشتر در شمارهی بیستویکم ماهنامهی «شبکه آفتاب» منتشر شده است.
[…] یادداشت محمودرضا بهمنپور دربارهی کسراییان (بیشتر) […]