نقضِ حقِ ندانستن

النا فرانته اسرارآمیزترین نویسنده‌ی زنده‌ی امروز جهان است. تا همین‌ چند روز پیش هیچ‌کس از هویت او خبر نداشت، حتی نمی‌دانستند زن است یا مرد. اما یک چهارگانه از او که ماجراهایش در شهر ناپل می‌گذشت چنان ادبیات جهان را تحت‌تأثیر قرار داد که همه دنبال نویسنده‌ی رمان‌های «دوست نابغه‌ی من»، «داستان اسم جدید»، «آنها که می‌روند و آنها که می‌آیند»، و «قصه‌ی بچه‌ی گمشده» بودند. نویسنده‌ای که دوست نداشت هویت واقعی‌اش کشف بشود، اما عصر دوشنبه در مجله‌ی «نیویورک ریویو آو بوکز» یک روزنامه‌نگار ایتالیایی گزارشی منتشر کرد که براساس پژوهش‌هایش موفق شده بود نقاب از چهره‌ی النا فرانته بردارد و هویت واقعی او را کشف کند. براساس این گزارش نویسنده‌ی این رمان‌ها مترجمی ایتالیایی به نام آنیتا رایا است، زنی که ساکن ناپل است و رگه‌ای لهستانی و آلمانی هم دارد. کلادیو گاتی، روزنامه‌نگار ایتالیایی، براساس سندی که از درآمدهای این مترجم در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۱۴ به بعد به‌دست آورده، و سند یک خانه، موفق شده است هویت این نویسنده را کشف کند. کشفی که بسیاری از طرفداران او و منتقدان ادبی را خوشحال نکرده است. یکی از همکاران آنیتا راجا به تندی پاسخ سؤال‌های این روزنامه‌نگار را داده و گفته: «وقتی کسی می‌خواهد خلوت خودش را داشته باشد چرا دست از سرش برنمی‌دارید؟»

یادداشت «گاردین» واکنشی است به این افشاگری:

کلاودیو گاتی، روزنامه‌نگار تحلیلی ایتالیایی، با «پرده‌برداری» از هویت یکی از نویسندگان پرطرفدار این کشور که از ۱۹۹۲ با نام مستعار اِلنا فِرانته مشغول نوشتن است، در پانزده دقیقه شهرت جهانی خود را تضمین کرد. به نظر می‌رسد گاتی اعتقاد دارد با بیرون کشیدن نویسنده‌ای از گمنامیِ خودخواسته‌اش نوعی خدمت اجتماعی انجام داده است. او تأکید می‌کند خوانندگان فرانته حق دارند بدانند او واقعاً کیست.

نمی‌خواهم بگویم فرانته هواداری دوآتشه‌تر از من ندارد. ولی به‌هرحال من همه‌ی کتاب‌های او را خوانده‌ام، به ناپل سفر کرده‌ام، چون شهری است که ماجرای بیشتر کتاب‌های او در آن می‌گذرد، و تعطیلاتم را در ایسکیا گذرانده‌ام، چون قهرمانان اصلی چهارگانه‌ی فرانته درباره‌ی ناپل نیز تعطیلاتشان را آنجا گذرانده بودند. همچنین از طریق ایمیل با فرانته مصاحبه کرده‌ام و به همراه ناشران او در انتظار نتایج جایزه‌ی بوکر امسال (که فرانته یکی از نامزدهای دریافتش بود) لحظات پرتب‌وتابی را از سر گذرانده‌ام. ضمن آنکه یکی از اعضای تحریریه‌ی فرناتومالیا هستم که مجموعه‌ای است از نوشته‌های فرانته و آنچه درباره‌ی او نوشته‌اند، و ظاهراً همین مجموعه است که باعث رنجش گاتی شده است.

ولی مسأله دقیقاً همین‌جاست. برای من اصلاً مهم نیست که فرانته «واقعاً» کیست. اگر هم، آن‌طور که گاتی ادعا می‌کند، حقی برای دانستن این موضوع داشته باشم، دلم نمی‌خواهد از این حق استفاده کنم. تا جایی که به من مربوط می‌شود، گاتی حق من برای ندانستن چیزی را نقض کرده، درحالی‌که فرانته از این حق پاسداری کرده است. من بیشتر مایل بودم سهم کوچکی در مهیا کردن شرایط دلخواه فرانته داشته باشم و پاداشم را با لذتی که از خواندن کتاب‌های او نصیبم می‌شود به‌دست آورم. واقعیت منزجرکننده این است که این مرد، و کسانی که نوشته‌ی جنجال‌آفرین او را منتشر کردند، قراردادی را که با رضایت نویسنده و خواننده میان آنان بسته شده بود پایمال کردند.

به ادعای گاتی، فرانته در حقیقت آنیتا رایا است، مترجمی آلمانی که به همراه شوهر نویسنده‌اش، دومنیکو استارنونه، در رم زندگی می‌کند. گاتی ابله است. مسلم است که اشتباه می‌کند. النا فرانته در حقیقت النا فرانته است. آنیتا رایا در حقیقت آنیتا رایاست. دومنیکو استارنونه در حقیقت دومنیکو استارنونه است. کلاودیو گاتی هم متأسفانه در حقیقت کلاودیا گاتی است. سه نفر از آنها آدم‌های واقعی هستند، و یکی نیست، و هیچ‌وقت هم ادعای واقعی بودن نکرده است.

استفاده‌ی نویسندگان زن از نام مستعار پیشینه‌ای بسیار قدیمی دارد، دقیقاً به‌علت تمایل به حفظ حریم خانه و خانواده. در روزگار فعلی که زنان برای پیدا کردن ناشر نیازی به چنین ترفندهایی ندارند، این توجیه مناسب‌تری به نظر می‌رسد.

بااین‌حال هنوز هم که هنوز است، از زنان موفق انتظار می‌رود درباره‌ی توانایی‌شان برای ایجاد موازنه بین کار و خانه جواب پس بدهند. از یک زن روزنامه‌نگار سرویس بین‌الملل [ان لسلی] انتظار می‌رود که برای ترک کردن فرزندانش در هنگام مأموریت «توجیه» بیاورد. یک نخست‌وزیر زن [ترزا مِی] هنوز با این نیش و کنایه‌ها روبه‌رو می‌شود که هنوز زندگی یک زن کامل را تجربه نکرده، زیرا بچه‌دار نشده است. این دقیقاً همان راهی است که گاتی می‌پیماید: کنترل کند که ببیند آیا زندگی هنری فرانته با زندگی خانگی او در تناسب است یا نه. ورد زبان این قبیل آدم‌ها این است: یک زن موفق نمی‌تواند «همه‌چیز را با هم داشته باشد». ما باید اجازه داشته باشیم این زن را زیر ذره‌بین بگذاریم تا مطمئن بشویم که او از عهده‌ی این موازنه برنیامده است. تا مردانی مانند گاتی در جهان هستند، کاملاً درک‌شدنی است که اشخاصی بخواهند خود را از این ذره‌بین شوم و ناپاک دور نگه دارند.

و به‌خصوص یک زن نویسنده. ما در کتاب «بانوی داخل ون» الن بِنِت به‌روشنی می‌بینیم که دو الن بنت وجود دارد: یکی زندگی خودش را می‌کند و دیگری، که نویسنده است، انگیزه‌ها و علاقه‌های کاملاً متفاوتی با شخصیت اول دارد و باید موازنه و مصالحه‌ای میان این دو برقرار شود. برخی اشخاص این راه‌حل را انتخاب می‌کنند که شخصیت هنری‌شان را تا آخرین حد ممکن از شخصیت واقعی و شخصی خود جدا کنند. این همان راهی است که آفریننده‌ی فرانته انتخاب کرده است. ظاهراً گاتی اعتقاد دارد که این مرزبندی کامل میان کار و زندگی نوعی فریب و تقلب است. او اشتباه می‌کند. برعکس، این رویکردی است کاملاً صادقانه و شاید تنها رویکرد کاملاً صادقانه.

گاتی در مقاله‌ای که ضمیمه‌ی «تحقیق» خود کرده است، به توصیف رنج‌های مادر رایا می‌پردازد، یک زن یهودی آلمانی که از هولوکاست گریخته است، و او را با توصیف موجود از مادر فرانته مقایسه می‌کند که دوزنده‌ای ناپلی معرفی شده است. این عدم‌تطابق میان پیشینه‌ی ساختگی فرانته و پیشینه‌ی واقعی رایا پایه و اساس ادعاهای گاتی درباره‌ی آن است که فرانته خوانندگانش را فریب می‌دهد. حتی اگر این واقعیت را نادیده بگیریم که هیچ کس هرگز ادعا نکرده بود فرانته یک شخصیت واقعی و چیزی فراتر از یک داستان‌نویس ساختگی است، باز در ادعای گاتی نکته‌ای منزجرکننده وجود دارد.

گاتی اظهار می‌کند که رایا با آفریدن این نویسنده و با آفریدن پیشینه‌ای مناسب برای آثاری که او قرار بوده بنویسد، به مادر خود (که به قضاوت گاتی «شخصیتی منحصربه‌فرد» بوده) بی‌احترامی کرده است. شکی نیست که فرانته، برخلاف آنچه گاتی خیال می‌کند، علاقه‌ای ندارد مردان به او بگویند باید درباره‌ی چه موضوعاتی داستان بنویسد. چرا کسی که نمی‌خواهد درباره‌ی مادر و خانواده‌اش کتاب بنویسد، باید با این اتهام روبه‌رو شود که کاری ناپسند و غیراخلاقی انجام داده است؟ به‌نظر من، الزام به نوشتن و حرف زدن درباره‌ی خانواده‌ی خود و سهیم شدن در گذشته‌ای هولناک یکی دیگر از همان چیزهایی است که فرانته می‌خواهد خود را از آنها رها کند. ولی گاتی از حقی که خودش برای خودش قائل است، استفاده کرده تا فرانته را دوباره به همین گذشته بازگرداند و از آنجا او را زیر نظر داشته باشد. این بی‌احترامی شوم و وحشتناکی است.

منبع: گاردین

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

توی گاوگُمِ غروب

مطلب بعدی

بار سنگین مسؤولیت

0 0تومان