/

موسیقی و تأثیر آن بر یادگیری زبان

متخصصان و برنامه‌ریزان نظام‌های آموزشی معتقدند یادگیری موسیقی، علاوه بر ایجاد احساسات مختلف در شنونده (اعم از آرامش، غم و شادی) و آثار روان‌شناختی بر افراد، بر افزایش بازده فرایندهای شناختی و یادگیری تأثیر به‌سزایی دارد. می‌گویند به همین دلیل است که در بسیاری از مدرسه‌های کشورهای پیشرفته در جهان آموزش موسیقی در برنامه‌ی درسی دانش‌آموزان گنجانده شده است. در این مطلب سعی شده برای بررسی صحت این ادعا، با مراجعه به منابع علمی و آموزشی معتبر، به بررسی تأثیر فراگیری موسیقی بر یادگیری زبان دوم پرداخته شود. این بررسی صرفاً برای ارائه‌ی نمونه‌ای در این زمینه انجام شده است و می‌توان در زمینه‌های دیگر شناختی و آموزشی نیز تحقیقات مشابهی انجام داد.

***

در دنیای امروز فراگیری زبان انگلیسی برای غیرانگلیسی‌زبان‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. یادگیری زبان دوم همواره دشواری‌هایی را بر سر راه زبان‌آموزان قرار داده است. عوامل زیادی بر فرایند یادگیری زبان تأثیرگذارند که می‌توان آنها را به دو بخش زبان‌شناختی (Linguistic) و فرازبانشناختی (Extra-Linguistic) تقسیم کرد. علاوه بر سن، ویژگی‌های فردی بسیاری تحت‌عنوان عوامل مؤثر بر یادگیری زبان دوم نام برده شده‌اند، برای مثال شخصیت (شامل اضطراب و میزان برون‌گرایی)، استراتژی‌های یادگیری، حافظه، و همین‌طور شباهت بین نظام آوایی زبان مادری و زبان دوم.
در این میان، موسیقی رفته‌رفته تحت‌عنوان عاملی مؤثر بر توانایی‌های شناختی(Cognitive Abilities) و یادگیری معرفی شده است. برای مثال می‌توان به این موضوع اشاره کرد که کودکان موسیقیدان در ریاضیات قوی‌تر هستند یا این موضوع که افراد آشنا با موسیقی، حافظه‌ی شفاهی (Verbal Memory) بهتر و هوش عمومی(General Intelligence) قوی‌تری دارند. همچنین نواختن ساز باعث افزایش تمرکز چشمی (Visual Attention) می‌شود. یادگیری موسیقی همچنین باعث افزایش درک دیداری(Visual Perception) افراد می‌شود.
نتایج تحقیقاتی که هم در حوزه‌ی زبان‌شناسی و هم در حوزه‌ی علوم اعصاب و عصب‌شناسی زبانی(Neurolinguistics) انجام شده گواهی بر این ادعاست که موسیقی، هم به شکل مستقیم و هم غیرمستقیم، تأثیری مطلوب بر فرایند یادگیری زبان دارد. نتایج تحقیقات عصب‌شناختی نشان می‌دهد تغییراتی در ساختار مغزی افرادی که به یادگیری موسیقی مشغولند اتفاق می‌افتد. این تغییرات سرآغاز تفاوت‌های بین فردی میان موسیقیدان‌ها و سایر افراد است.
اگر به هر صدایی، اعم از موسیقایی و غیرموسیقایی، دقیق شویم، به سه عامل مشترک برمی‌خوریم. اول زیر و بمی صدا (Pitch)، سپس کشش صدا (Duration) و در آخر جنس صدا (Timbre). این سه ویژگی هم در صداهای گفتار وجود دارد و هم در موسیقی. موسیقی آن توانایی‌های شنیداری‌ افراد را تقویت می‌کند که صرفاً مختص حوزه‌ی موسیقی نیستند، بلکه در حوزه‌ی زبان هم صدق می‌کنند. اشتراک بین موسیقی و زبان گفتار در دو سطح آکوستیک و شناختی است. در سطح آکوستیک، هر دو، موسیقی و گفتار، از زیر و بمی، جنس و کشش صوت برای انتقال اطلاعات استفاده می‌کنند. هم موسیقی و هم گفتار، در سطح شناختی، حافظه و تمرکز مشابهی را می‌طلبند. همچنین در سطح شناختی هر دو نیازمند تلفیق اصوات متمایز بر اساس قوانین نحوی(Syntactic Rules) (در موسیقی قوانین همنشینی اصوات) هستند.
موسیقیدان‌ها در تشخیص جنس، زیر و بمی و کشش صداهای گفتار، دقیقاً مثل خود موسیقی، قوی هستند. موسیقیدان‌ها، به‌واسطه‌ی نیاز خود برای نواختن ساز، از مهارت‌های شنیداری قوی‌تری نسبت به کسانی که با موسیقی آشنایی ندارند برخوردارند. برای مثال یادگیری موسیقی، به‌خصوص در سنین پایین، باعث افزایش حساسیت افراد به زیر و بمی صداها می‌شود. آنها همچنین، به‌واسطه‌ی در ارتباط بودن با سازهای گوناگون، ساده‌تر از دیگران قادر به تمییز دادن کیفیت‌های صدایی متفاوت هستند.
محققان بر این باورند که موسیقی و زبان، به‌خصوص در مراحل اولیه‌ی رشد مغز، سازوکار و نقاط مشترکی در مغز انسان دارند.
در یادگیری زبان دوم، یکی از مهم‌ترین دشواری‌هایی که زبان‌آموزان با آن مواجه می‌شوند، یادگیری و استفاده از نظام آوایی آن زبان است که با زبان مادری‌شان تفاوت دارد. بر اساس تحقیقات انجام‌شده، بچه‌هایی که استعداد موسیقایی بیشتری دارند، یا به‌طور فعال با موسیقی سروکار داشته‌اند، توانایی بیشتری در حوزه‌ی تلفظ و یادگیری نظام آوایی از خود نشان داده‌اند. نکته‌ی جالب اینکه کودکانی که مهارت‌های زبان‌شناختی بهتری نسبت به دیگر همسالان خود داشتند، استعداد و قابلیت بیشتری نیز در موسیقی نشان داده‌اند. بنابراین می‌توان به این نتیجه رسید که موسیقی و زبان رابطه‌ای بینابینی دارند.
یکی دیگر از دشواری‌های یادگیری زبان در حوزه‌ی شنیداری است. توانایی موسیقیدان‌ها برای تمییز صداهای موسیقایی از هم باعث می‌شود آنها در حوزه‌ی زبان نیز بهتر از دیگران بتوانند صداهای شبیه هم (برای مثال ب و پ) را از هم تشخیص دهند. نتایج تحقیقی دیگر، روی بزرگسالان فنلاندی، حاکی از این است که افراد با استعداد موسیقایی بیشتر قادر به تلفظ بهتر لغات انگلیسی بوده‌اند. همچنین به‌‌رغم وجود صداهای مزاحم در پس‌زمینه، در اکثر تحقیقات، موسیقیدان‌ها توانایی تشخیص صداهای مشابه را داشته‌اند. همچنین موسیقیدان‌ها در تولید صداهای متمایز، اما مشابه، بهتر از دیگران عمل می‌کنند. بنابراین افراد آشنا به موسیقی هم در درک و تمییز صداها و هم در تولید آنها بهتر از سایر افراد عمل می‌کنند.
با توجه به مطالب گفته‌شده و نتایج تحقیقات گوناگون در حوزه‌های مختلف، اهمیت یادگیری موسیقی، علاوه‌بر لذت آن و آثار روان‌شناختی بر افراد، برای افزایش بازده فرایندهای شناختی و یادگیری، به‌خصوص یادگیری زبان دوم، بسیار توصیه می‌شود. به‌همین دلیل است که آموزش موسیقی در بسیاری از کشورهای دنیا در برنامه‌های مدارس گنجانده می‌شود. متخصصان نظام‌های آموزشی بر این باورند که بیشترین تأثیر زمانی حاصل می‌شود که کودکان از سنین پایین‌تر با موسیقی تعامل فعال داشته باشند و در این صورت از فواید آن در بزرگسالی نیز
بهره‌مند شوند.

منابع:

Musical aptitude and second language pronunciation skills in school-aged children: neural and behavioral evidence
(Milovanov et al., 2007)
Music training for the development of auditory skills (Kraus et al. 2010)
Musicians have fine-tuned neural distinction of speech syllables
(Strait et al 2012)
Musical experience shapes human brainstem encoding of linguistic pitch patterns (Russo et al. 2007)

 

*این مطلب پیش‌تر در بیست‌وهفتمین شماره‌ی ماهنامه‌ی شبکه آفتاب منتشر شده است.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

فراتر از افسانه‌های زندگی‌نویسان

مطلب بعدی

سراغ پرفروش‌ها نروید

0 0تومان