ماهی زنده در خاک

گروه کهت‌میان قرار بود دوازدهم مهرماه، حدود دو هفته بعد از دو اجرای قبل خود، دوباره روی صحنه برود. اما اجرایشان لغو شد. مجوز ارشاد گرفته شده و هماهنگی‌های لازم با نیروی انتظامی انجام شده بود، تمام بلیت‌ها هم فروش رفته بود، اما همایون مجدزاده، از کرمان و تماشای غروب جادویی خورشیدش که برگشت، دید اجرایی در کار نیست.

یک: حوالی پاییز ۱۳۸۱ است. می‌گویند یک گروه متال، که اولین گروهِ رسمی این نوع موسیقی در ایران است، در تالار فارابی دانشگاه هنر اجرا دارد. همایون مجدزاده با گروه اکسیر روی صحنه می‌روند. برای کمتر کسی باورپذیر است که قطعاتِ اجرایی کاوِر نیستند. تماشاگر قطعاتی آهنگسازی‌شده می‌شنود که خیلی هم خوب اجرا می‌شوند. عمر گروه اکسیر کوتاه بود و بعد نامش به کهت‌میان تغییر کرد؛ به سبک هوی‌متال کلاسیک دهه‌ی ۱۹۸۰ کار می‌کردند اما همان زمان هم سودای پراگرسیومتال در سر داشتند، سبکی که آوازه‌اش با گروه دریم تیه‌تر همه‌جا پیچیده بود و پترن‌هایی پیچیده‌تر از موسیقی متعارف متال داشت. در همان سال با کهت‌میان چندین بار روی صحنه رفتند؛ آلبوم پراگرسیومتالِ «وجود مجازی» محصول همین دوران است.

دو:  از زمانی که کهت‌میان راه افتاد تا امروز، چندین بار ترکیب گروه عوض شده. تنها عضوی که ثابت ماند همایون مجدزاده است. کهت‌میان خیلی‌ها را از دست داده، خالد سندزاد، علی خدادوست، وانیک وارتانیان و دیگران. حتی چند سال پیش اردوان انزابی‌پور (نوازنده‌ی باس گروه) هم جدا شد. طبیعی هم هست، گروهی که روی صحنه نرود بقایش معنا ندارد. عین تلاش برای زنده نگه داشتن ماهی روی خاک است، یا بدتر از آن، وسط خاکستر.

سه: در موسیقی امروز دنیا سبک‌ها ادغام شده‌اند و بسیاری موسیقی‌دانان پی ترکیب انواع موسیقی برای رسیدن به بیان نو و سبک شخصی خودشان هستند اما هنوز پیروی از اصول یک گونه‌ی تعریف‌شده‌ی موسیقی و آهنگسازی در غالب قواعد آن هم جایگاه و ارزش خودش را حفظ کرده. همایون مجدزاده ژانر می‌شناسد و قواعد و اصول مشخصی برای آهنگسازی دارد. در این سال‌ها نتوانستیم بسیاری از کارهایش را بشنویم ولی در همان دو اثر منتشرشده، نشان داد که او می‌داند ساختارمند کردن اثر هنری چه معنایی دارد. کم هم نیست؛ خیلی از حرفه‌ای‌های موسیقی امروز ایران هنوز نمی‌دانند.

چهار: دیدن کهت‌میان بر صحنه‌ی ایوان شمس اتفاقی مهم بود؛ شبی به‌یادماندنی. مدت‌ها می‌شد که ایوان شمس این‌همه مخاطب مشتاق به خود ندیده بود، کسانی که هنرمند محبوبشان را پس ده سال دوری از خاطر نبرده بودند، کسانی که آمده بودند با علاقه و هیجان بازگشت این موسیقی و این آدم را به صحنه جشن بگیرند.

پنج: حدود ۲۵ سال پیش، همایون مجدزاده‌ی نوجوان در یکی از روزهای آخر تابستان به تماشای کویر نشسته بود، مثل خیلی از روزهایش. بعد که هوا تاریک شد، به خانه رفت و اتفاقی تهِ یک نوار وی‌اچ‌اس که شاید عمده‌اش قطعاتی لس‌آنجلسی یا فیلمفارسی بود، ویدیوی «آخرین شمارش معکوس» گروه یوروپ را دید. جرقه‌ای در ذهنش خورد. نوجوانی را تصور کنید که ۲۵ سال پیش در حاشیه‌ی شهر کرمان افتاد پی یافتن گیتار الکتریک. اینکه این عاشق موسیقی متال چطور نوازنده شد و به تهران رسید داستانی است، اما اینکه موسیقیدانی مؤلف شد، اینکه دور از آب و در خاک زنده ماند، به معجزه می‌ماند. جز اردوان انزابی‌پور، دوستانی که همراهشان کار را شروع کرد، همه از ایران رفته‌اند. او مانده و در خاکستر کهت‌میان زندگی می‌کند.

یک پاسخ ثبت کنید

Your email address will not be published.

مطلب قبلی

۹ سال زندگی در تریلی

مطلب بعدی

اهل اسب

0 0تومان