اگر هر از گاهی عکس میگیرید و از این کار خوشتان میآید میتوانید بیشتر تمرین کنید و این کار را به تفریحی برای اوقات فراغت یا حتی شغل دوم خودتان بدل کنید. وقتش رسیده که بهجای گرفتن عکسهای گذری کاری حیرتانگیز شروع کنید.
یک. کسی را پیدا کنید که بتواند کمکتان کند و دوربین درستوحسابی بخرید.
اگر دوربین اسالآر ندارید فعلاً میتوانید از کسی قرض بگیرید تا بعداً یکی بخرید. تقریباً همهی دوربینهای دیجیتال دههی پیش و تقریباً هر دوربین فیلمخوری که تابهحال ساخته شده برای اینکه عکسهای محشر بگیرید عالیاند.
دو. اصول پایه را یاد بگیرید.
اصول پایهی عکاسی شامل کمپوزیسیون، نورپردازی، و یاد گرفتن کارهای اصلی دوربینتان میشود. کمپوزیسیون یعنی جایگیری سوژه در فریم عکس. چند موضوع ساده انتخاب کنید و ببینید چگونه میتوانید از آنها عکسهای بهتری بگیرید.
سه. آماده باشید.
دستکم نصف اوقات، تفاوت عکاس حرفهای و عکاس آماتور در بودن در لحظهی درست در جای درست است. هر وقت میتوانید دوربینتان را با خودتان ببرید و سعی کنید بهموقع از آن استفاده کنید.
چهار. بلند شوید، بیرون بروید، و عکس بگیرید.
هر روز و در تمام ساعات روز بیرون بروید و به اطرافتان نگاهی بیندازید. منتظر نباشید که موقعیت درست خودش پیش بیاید (اما اگر پیش آمد آماده باشید)؛ بروید و این موقعیتها را پیدا کنید. هر جا میروید دنبال موقعیت باشید (چه برای خرید روزمرهتان بیرون میروید، چه به سفری در آن طرف دنیا).
پنج. دنبال سوژه برای عکاسی نگردید و یاد بگیرید نگاه کنید.
به رنگها نگاه کنید یا برعکس، دنبال غیبت کامل رنگ باشید؛ یا عکسهای سیاهوسفید بگیرید.
دنبال تکرار و ریتم باشید یا برعکس، و دنبال چیزی باشید که کاملاً با اطرافش فرق داشته باشد.
دنبال نور باشید یا فقدان آن. از سایهها عکس بگیرید یا از بازتابها یا از نوری که از چیزی ساطع میشود یا از چیزهایی که در تاریکی کامل فرو رفتهاند.
اگر از آدمها عکاسی میکنید دنبال هیجانها و عواطف باشید. آیا ژست آنها نشاندهندهی خوشبختیشان است؟ یا فتنهجویی؟ یا غم؟ آیا متفکر بهنظر میرسند؟ یا آنها هم مثل بقیه از اینکه دوربین آنها را نشانه گرفته کمی آزرده هستند؟
دنبال بافت، فرم، و طرح باشید. عکسهای مشهور سیاهوسفید شگفتانگیزند، چون این ویژگی مجبورشان کرده دنبال این چیزها باشند.
دنبال تضادها باشید. دنبال چیزی باشید که از بقیهی عکس متمایز بشود. در کمپوزیسیون خود از واید و زوم (لنز واید) استفاده کنید. دنبال تضاد در همهی چیزهایی که پیشتر گفتیم باشید: رنگ در میان بیرنگی، نور در میان تاریکی، و مانند اینها. اگر از آدمها عکاسی میکنید بکوشید سوژهتان را جایی بگذارید (یا جایی پیدا کنید) که در آن بافت برجسته به نظر بیاید. دنبال خوشبختی در مکانی غیرمنتظره باشید. دنبال شخصی باشید در پیرامونی که بهنظر ناکجا میآید، یا به این بیتوجه باشید و با باز کردن لنز و غیرشفاف کردن پسزمینه، آنها را کاملاً دور از زمینه در نظر بگیرید. خلاصه اینکه دنبال هر چیزی باشید که توجه بیننده را جلب کند و سوژهای سنتی نباشد. وقتی موضوع موردعلاقهتان را پیدا میکنید، ممکن است متوجه بشوید که مدام دارید از یک سوژه عکاسی میکنید. این وضعیت خوب است. بهزودی چشمتان به دنیایی کاملاً متفاوت گشوده خواهد شد.
شش. تا جای ممکن عکسهایتان را ساده نگه دارید.
از پاهایتان کمک بگیرید و تا جای ممکن به سوژهتان نزدیک بشوید، (اگر دوربینتان لنز دارد) لنز دوربین را زوم کنید تا تنظیمات ظریف کمپوزیسیون را انجام بدهید. هر چیزی را که بر اهمیت محتوای کارتان نمیافزاید کنار بگذارید.
هفت. بهترین کارهایتان را به دیگران نشان بدهید.
یعنی بهترین کارهایتان را انتخاب کنید و فقط آنها را به دیگران نشان بدهید. حتی بزرگترین عکاسان هم همیشه عکسهای عالی نمیگیرند؛ آنها دربارهی آنچه به دیگران نشان میدهند خیلی گزینشی عمل میکنند.
ظالمانه رفتار کنید. اگر بهنظرتان عکسهایتان عالی نمیآیند پس به دیگران نشانشان ندهید. استانداردهایتان بهمرور بهتر خواهند شد. حتی آن عکسهایی که زمانی به نظرتان خوب میآمدند ممکن است بعد از چند ماه نمرهی قبولی نگیرند. اگر این روش به این معنی باشد که در طول یک روز فقط بتوانید یک یا دو عکس بگیرید، اشکالی ندارد. در واقع، احتمالاً به این معنا است که بهاندازهی کافی سختگیر هستید.
برای نگاه کردن به تصاویر آنها را بزرگ نکنید. قسمتهای مهم تصویر آنهایی هستند که وقتی دیده میشوند که عکس را در اندازهی کوچک نگاه میکنید. از هر چیزی که بزرگتر از یکچهارم صفحهتان نیست بگذرید.
هشت. به انتقاد دیگران گوش بدهید.
خوب است دنبال نقدهای سازنده باشید، و البته مهم است چه کسی عکستان را نقد میکند. اما در دام فرستادن عکسهایتان به سایتهای «عکسهایم را نقد کنید» نیفتید. این سایتها پر از آدمهای زیادی ایرادگیر است.
به حرف هنرمندان گوش کنید. اگر کسی خودش اثر هنری خوبی دارد ــ عکس، نقاشی، موسیقی، یا هر چیز دیگر ــ خوب است که او را جدی بگیرید، چراکه دیگر هنرمندان بهصورت غریزی هنر را درک میکنند.
به حرف کسی که بیرحمانه عکسهای شما را نقد میکند، ولی خودش عکس قابلاعتنایی ندارد، توجه نکنید. عقیدهی آنها ارزش گوش کردن ندارد.
بدانید که چه کاری درست و چه کاری غلط است. اگر دیگران عکستان را دوست دارند، چی باعث شده که آن را دوست داشته باشند؟ اگر آن را دوست ندارند، کدام کار شما اشتباه است؟ احتمالاً دیگر هنرمندان میتوانند در این باره به شما توصیههایی بکنند.
نه. دنبال آثاری باشید که از آنها الهام بگیرید.
موضوع این نیست که فقط دربارهی موضوعات فنی الهام بگیرید، آدم اگر با لنز آنچنانی عکس بگیرد و عکس را آنچنانی چاپ کند، باز هم عکاس معروفی نمیشود. دنبال آثاری باشید که باعث بشوند لبخند بزنید، بخندید، گریه کنید، یا بالاخره یک احساسی داشته باشید.
ده. نکات فنی را یاد بگیرید.
نکات فنی مهمترین جنبهی عکس گرفتن نیستند. در واقع، یکی از کماهمیتترینهایند؛ عکس خوبی که همینطوری گرفته شده باشد و خیلی موضوعات را در نظر نگرفته باشد، خیلی جالبتر از عکس خستهکنندهای است که خیلی خوب فوکوس و چاپ شده. همچنین خیلی بهتر است که کسی همینطوری عکس بگیرد تا اینکه آنقدر نگران مسائل فنی باشد که اصلاً عکسی نگیرد.
بههرحال اطلاع از سرعت شاتر، دیافراگم، فاصلهی کانونی، و مانند اینها و اینکه هرکدام چه تأثیری روی عکسی که میگیرید میگذارند به کارتان میآید. اما هیچکدام اینها عکس بد را عکس خوب نمیکنند.
یازده. سوژهی دلخواهتان را پیدا کنید.
ممکن است متوجه بشوید آنقدر معاشرتی هستید که بتوانید از آدمها عکاسی کنید یا ممکن است فکر کنید آنقدر از بودن در هر آبوهوایی لذت میبرید که دلتان میخواهد عکاس منظره بشوید. همهی این کارها را امتحان کنید. چیزی را پیدا کنید که از آن لذت ببرید و در آن خوب باشید، اما خودتان را محدود نکنید.