رشد و گسترش ژورنالیسم موسیقی شامل نقد، معرفی و مرور سبکها، آثار و اجراها به شکل امروزی در صفحهی موسیقی مطبوعات عمومی یا مجلات و نشریات تخصصی موسیقی به دورهی رومانتیسیسم در اروپا در اوایل قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد، هرچند نقد موسیقی در نشریات تخصصی از دههی ۱۷۲۰ میلادی در اروپا شروع شده بود. امروزه بهواسطهی گسترش وسیع رسانهها و افزایش علاقهی عمومی به موسیقی، نسبت به قرن نوزدهم و نیمهی اول قرن بیستم، ژورنالیسم موسیقی معنایی معمولی درحد گزارشهایی دربارهی اتفاقات حوزهی موسیقی پیدا کرده، در صورتی که در دورهی رومانتیکها نقد موسیقی، بهعنوان تبیین ارزشها و قضاوتِ درجهی برتری آثار و اجراها، امری روشنفکری در حوزهی زیباییشناسی موسیقی و در حلقهی اصحاب موسیقی و اندیشه محسوب میشده است.
در این نوشتار سعی شده روند توسعهی ژورنالیسم و نقد موسیقی در اروپا با تمرکز روی رومانتیکها در سه بخش اصلی بررسی شود: قرن هجدهم و آغار تولد نشریات تخصصی موسیقی، نیمهی اول قرن نوزدهم و ژورنالیسم توصیفی در میان رومانتیک، و در پایان نیمهی دوم قرن نوزدهم و تولد نقد مدرن موسیقی و نزاع رومانتیکها.
قرن هجدهم
نوشتن دربارهی موسیقی، بهصورت امری مستقل و نه جزئی از هنر در مفهوم کلیاش، در اوایل قرن هجدهم جدی گرفته شد. در میان اولین نویسندگانی که بعضاً خود موسیقیدان نیز بودند و بهطور نظاممند به امر نقد موسیقی پرداختند میتوان به ژانژاک روسو و دیدرو در فرانسه، یوهان ماتِسون در آلمان و چارلز آویسِن و چارلز بِرنی در انگلستان اشاره کرد که آثارشان در روزنامهها و نشریات دورهای اروپا منتشر میشد. اما محل تولد و رشد و گسترش مطبوعات تخصصی در حوزهی موسیقی و نشر نقد آثار موسیقی آلمان بود.
از نظر تاریخی، «کریتیکا موزیکا» (Critica Musica) اولین نشریهی تخصصی موسیقی محسوب میشود که در ۱۷۲۲ بههمت یوهان ماتسون در هامبورگ منتشر میشد. ماتسون آهنگساز سبک باروک، دیپلمات، فرهنگنویس و تئوریسین موسیقی و از دوستان صمیمی گئورگ فردریک هندل بود. او در این گاهنامه دربارهی تئوری موسیقی و اتفاقات موسیقایی هامبورگ و شمال آلمان بحث میکرد و همچنین از موسیقی آلمان در برابر تقلید و تأثیرپذیری بیش از حد از موسیقی ایتالیا دفاع میکرد. همچنین از نظر تاریخی میتوان به انتشار نشریهای
(Der getreue Music-Meister) بههمت گئورگ فیلیپ تلمان، دیگر آهنگساز باروک آلمانی، در ۱۷۲۸ میلادی اشاره کرد که در آن پارتیتور ساختههای خود را منتشر میکرد. یوهان آدولف شایب، دیگر آهنگساز آلمانی و از پیروان ماتسون، از ۱۷۳۷ تا ۱۷۴۰ در لایپزیگ هفتهنامهای (Der critische Musicus) منتشر میکرد که در آن به باخ حمله میکرد. نشریهی دیگر، «نامههای انتقادی دربارهی هنر موسیقی» بود که از ۱۷۵۹ در آلمان منتشر میشد و انتشارش تا سپتامبر ۱۷۶۳ در برلین ادامه داشت و بهصورت نامههایی بود با لحنی تند به شخصیتهای روز موسیقی که فردریک ویلهلم مارپورگ مینوشت. او نظریهپرداز، منتقد موسیقی، آهنگساز و از چهرههای فعال عصر روشنگری قرن هجدهم در آلمان و از پایهگذاران مکتب برلین در نقد موسیقی بود.
بهطور کلی خصوصیت این نقدها گرایشی وسواسگونه به قوانین صلب موسیقی و فعالیت محض در چارچوب تئوریها بود. برای مثال ماتسون باخ را برای رعایت نکردن برخی قواعد خاص در کانتاتهایش شماتت میکرد. همچنین در این دوره منازعات زیادی بین طرفداران اپرای آلمانی و اپرای ایتالیایی برقرار بود و تا اواخر قرن هجدهم نقد موسیقی عموماً روی موسیقی آوازی متمرکز بود تا موسیقیِ سازی. در خارج از آلمان، اولین نقد موسیقی به زبان انگلیسی تحت عنوان «مقالهای دربارهی بیان موسیقایی» را آهنگساز انگلیسی، چارلز آویسن، در ۱۷۵۲ منتشر کرد.
مجلهی دیگری که بهصورت هفتگی از ۱۷۶۶ تا ۱۷۷۰ در لایپزیگ منتشر میشد «اخبار و یادداشتهای هفتگی بر موسیقی» نام داشت. گرداننده و سردبیر این هفتهنامه یوهان آدام هیلر، آهنگساز و رهبر ارکستر آلمانی خالق سبک اپرای زینگاشپیل (۱)، بود. او سعی داشت نشریهای برای دوستداران غیرحرفهای هنر فراهم آورد تا در آینده مجموعهای از تاریخ موسیقی معاصر آلمان در آن زمان باشد. بهعلت تنوع مقالهها، یادداشتها، معرفیها و مناظرات در باب موسیقی این نشریه به نظر خیلیها الگویی برای نشریات موسیقی در قرن نوزدهم بهشمار میآید. او علاوه بر مقالات تألیفی از ترجمهی مقالات نویسندگان فرانسوی نیز استفاده میکرد.
علاوه بر موارد گفتهشده دو نشریهی دیگر نیز به نامهای «هفتهنامهی موسیقی» (۱۷۹۲-۱۷۹۱) و «روزنامهی موسیقی برلین» (۱۷۹۴-۱۷۹۳) هستند که هر دو تلاشهایی بودند برای تأسیس نشریاتی آموزشی و جامع برای مخاطبانی عام، یعنی دوستداران غیرحرفهای موسیقی و نه کارشناسان موسیقی. این دو نشریه که هر دو در برلین منتشر میشدند سعی داشتند با تنوع در مطالبشان سطح بیشتری از مخاطب را پوشش دهند. مطالبی چون مروری بر آثار موسیقی روز آلمان و کشورهای دیگری چون ایتالیا، فرانسه و انگلستان، اعلانهای کوتاه برای آثار جالبتوجهی که قرار بود در آینده اجرا شوند، مقالاتی در باب مسائل نظری و عملی موسیقی، گزارشهایی دربارهی مراکز موسیقی اروپا و فعالیتهای موسیقیدانان آن زمان، زندگینامهی موسیقیدانان درگذشته و حتی اشعار و ترانههای آهنگهای روز. در آنها حتی تبلیغات نیز به چشم میخورد. این دو نشریه پس از یک سال فعالیت به دلیل عدم استقبال عمومی تعطیل شدند.
نیمهی اول قرن نوزدهم
از سالهای پایانی قرن هجدهم میلادی شاهد دو تغییر اساسی در موسیقی هستیم؛ چرخش حمایت موسیقی از نظام آریستوکراسی به طبقهی متوسطِ در حال ترقی و تولد رومانتیسیسم در هنر که هر دو اینها بر نقد هنر زمان خود تأثیر بهسزایی داشتند. بهدنبال گسترش مخاطبان موسیقی لحن آتشین منتقدان نیز آرامتر شد. آنها سعی کردند خود را از جایگاه آموزگار به جایی همسطح مخاطب فروکاهند. نسل جدیدی از منتقدان بهوجود آمد که تلاش میکردند ملاحظاتشان را از وجه اصیل تعریفشدهی موسیقی در دورهی گذشته به سایر وجوه هنر موسیقی گسترش دهند. یکی از این تلاشها توجه روزافزون منتقدان به موسیقیِ سازی در مقابل موسیقیِ آوازی بود که در قرن قبل بیشتر ارج نهاده میشد. یکی از منتقدان برجستهی این دوره ایتیآ هوفمان، نویسندهی رومانتیک آثار فانتزی و وحشت، است. او که آهنگساز نیز بود معتقد بود فرم غایی موسیقی عصر جدید، بعد از دوران شکوه اپرا، سمفونیهایی چون آثار هایدن و موتسارت هستند. او سمفونی را اپرای سازها میدانست.
همچنین در این دوره شاهد تغییر نگاه آکادمیک به موسیقی در نقد به نگاهی توصیفی هستیم. شومان، لیست و برلیوز، که پیشگامان رومانتیسیسم هستند، موسیقی را تجسم ایدههایی ادبی و شاعرانه میدیدند. این دیدگاه ادبی و شاعرانهی آنها به موسیقی طبیعتاً بر نقد موسیقی نیز تأثیر گذاشت. بهخصوص که آنها خودشان در مقام منتقد و نویسنده در نشریات مطرح موسیقی آن دوران فعالیت داشتند. آنها در یادداشتها و نقدهای خود برخلاف اصطلاحات و نگاه خشک آکادمیک گذشتگان از توصیفات و ارجاعات ادبی برای توصیف اثر و بیان دیدگاههای خود دربارهی آثار موسیقی استفاده میکردند. هرچند بسیاری این نوع برخورد آنها با موسیقی را زائد و اشتباه میدانستند، زیرا معتقد بودند خود اثر موسیقی توانایی تأثیرگذاری بر مخاطب را دارد و نیازی به این توصیفات شاعرانهی اضافی نیست.
در ۱۷۹۸ «ژورنال عمومی موسیقی»، به سردبیری فریدریش روخلیتس، در لایپزیگ آلمان منتشر شد که به گمان بسیاری این نشریه پیشرو سبک جدیدی در نقد موسیقی بود که مخاطبان گستردهتری را، نسبت به دنبالکنندگان حرفهای و خبرهی موسیقی، هدف قرار داده بود. این نشریهی آلمانیزبان، که از مهمترین نشریههای موسیقی عصر خود بهشمار میرفت، علاوهبر پوشش رویدادهای موسیقی در آلمان، موسیقی کشورهای دیگری چون فرانسه، انگلستان، ایتالیا، روسیه و بعضاً امریکا را نیز بررسی میکرد. این نشریه در دو دوره منتشر شد؛ دورهی اول بهصورت هفتهنامه از ۱۷۹۸ تا ۱۸۴۸ میلادی و دورهی دوم از ۱۸۶۶ تا ۱۸۸۲. روبرت شوومان و فرانتس لیست برای این نشریه مقاله مینوشتند. هافمن مطلب مهم خود دربارهی سمفونی پنجم بتهوون را در این نشریه منتشر کرد. همچنین مجموعهی دنبالهدار زندگینامهی ژوزف هایدن در آن منتشر میشد. تا به امروز «ژورنال عمومی موسیقی» یکی از مهمترین منابع محققان دربارهی موسیقی آن دوران بهحساب میآید.
«ژورنال عمومی موسیقی»، که اولین نشریهی تخصصی موسیقی با اعتباری جهانی بهشمار میرود، در دوران طولانی انتشارش مطالب بسیار متنوعی دربر داشت؛ از جمله مسائل آموزشی دربارهی آهنگسازی و اجرا، مسائل فنی مربوط به سازها مثل ساختوساز و روشهای کوک کردن، انتشار پارتیتور آثار ساختهشده، زندگینامهی موسیقیدانان، معرفی و مرور کتب منتشرشده در حوزهی موسیقی، تحلیل خود اثر و تأثیر آن هنگام اجرا و بازتاب دیدگاههای مختلف و بعضاً مخالف دربارهی آثار شاخص موسیقی آن دوران که از آخرین آثار هایدن تا آثار اولیهی وردی و واگنر را شامل میشد. خصوصاً آثار موسیقیدانان مطرحی چون بتهوون، فلیکس مندلسون و روبرت شومان بسیار در این نشریه مورد بحث و بررسی قرار میگرفتند.
از دیگر نشریات این دوره میتوان به «نشریهی عمومی موسیقی برلین» اشاره کرد که بین سالهای ۱۸۲۴ تا ۱۸۳۰ بههمت آدولف برنارد مارکس، آهنگساز، تئوریسین برجستهی موسیقی و منتقد آلمانی، منتشر میشد. آدولف مارتین شلزینگر در انتشار این نشریه با مارکس همکاری میکرد. او مهمترین ناشر موسیقی در برلین در اوایل قرن نوزدهم بود که به انتشار مکتوب آثار موسیقی با ثبت حق مؤلف (کپیرایت) اشتغال داشت و ناشر آثار موسیقیدانان نامداری چون کارل ماریا فنوبر، بتهوون و مندلسون بود. این نشریه که به لطف مارکس که از دوستان نزدیک مندلسون بود به محبوبیت زیادی دست یافت، برخلاف «ژورنال عمومی موسیقی»، که بیشتر به گزارش اتفاقات موسیقی میپرداخت، بر تحلیل تفصیلی آثار موسیقی تمرکز داشت. نویسندگان متعددی شامل منتقدان، نظریهپردازان، موسیقیشناسان و اجراکنندگان مطرح آن زمان که عموماً ساکن برلین بودند با این نشریه همکاری داشتند.
در بررسی وضعیت نشریات تخصصی موسیقی در فرانسه در این دوره باید به «مجلهی موسیقی» (Revue Musicale) اشاره کرد که در ۱۸۲۷ بهدست فرانسواژوزف فِتیس، آهنگساز، مدرس موسیقی، موسیقیشناس بلژیکی و یکی از تأثیرگذارترین منتقدان موسیقی قرن نوزدهم در پاریس، تأسیس شد. فتیس اکثر مطالب مجله را شخصاً تهیه میکرد. نوشتههای او به همراه زندگینامههایی که دربارهی موسیقیدانان نوشته امروزه از منابع مهم تحقیقی بهشمار میروند. او از منتقدان آثار برلیوز بود و آثار او را فاقد ارزش هنری میدانست و در نوشتههایش به او و آثارش میتاخت. برلیوز نیز در نوشتههایی در پاسخ او را به باد انتقاد میگرفت.
فتیس در ۱۸۳۵، به دلیل سرخوردگی از «دمدمیمزاجی خوانندگان»، امتیاز «مجلهی موسیقی» را به موریس شلزینگر، فرزند آدولف مارتین شلزینگر، ناشر «نشریهی عمومی موسیقی برلین»، واگذار کرد. موریس شلزینگر از دههی ۱۸۲۰ به پاریس نقلمکان و در آنجا نشر موسیقی خود را تأسیس کرده بود و با پدرش در آلمان همکاری داشت. او که بهواسطهی شغلش با موسیقیدانان بسیاری در ارتباط بود در ۱۸۳۴ اقدام به تأسیس «نشریهی موسیقی پاریس» کرد و پس از خریدن «مجلهی موسیقی» با ترکیب نام آن دو «مجله و نشریهی موسیقی پاریس» را بنیان نهاد که انتشار آن تا ۱۸۸۰ ادامه یافت و ریچارد واگنر جوان را، که در سالهای ۱۸۳۹ و ۱۸۴۲ در پاریس ساکن بود، در سمت روزنامهنگار استخدام کرد. این نشریه منبعی جالبتوجه و مهمترین بازتابدهندهی احوالات موسیقی در پاریس است که در قرن نوزدهم پایتخت فرهنگی و موسیقی اروپا بهشمار میرفت. در نیمهی اول قرن نوزدهم اپراهای بسیار درخشانی چون آثار روسینی و وردی در پاریس روی صحنه میرفتند که بهدقت در گزارشهای این نشریه ثبت شدهاند. از دیگر مسائل مورد بحث در آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اجراهای موسیقی مجلسی در پاریس، فعالیتهای کنسرواتوار پاریس، بررسی توسعهی صنعت ساخت آلات موسیقی، موسیقی نظامی، اتفاقات هنری در سایر استانهای فرانسه و سایر کشورها همچون فستیوالها، کنسرتها و تئاترها، بهخصوص اتفاقات و اخبار موسیقی لندن، برلین، فلورانس، میلان، وین، مادرید و سن پترزبورگ. همچنین موضوعات نظری چون تئوری موسیقی، روششناسی، آموزش موسیقی، تاریخ، ژانرهای موسیقی و زندگینامه، و گزارشهایی دربارهی تصمیمات و قانونهای اداریِ تأثیرگذار بر فرهنگ و هنر چون سانسور و بودجههای اختصاصیافته به هنر.
دیگر شخصیت سزاوار تأمل در زمینهی نقد موسیقی و ژورنالیسم در فرانسه هکتور برلیوز است. این چهرهی مهم و بسیار تأثیرگذار موسیقی رومانتیک، علاوهبر آهنگسازی، در نقد و ژورنالیسم هم چهرهای برجسته بهشمار میرود. او در زمان خود و در کشور خود آهنگسازی بسیار اصیل و بدیع بود اما عایداتش از موسیقی، حتی با احتساب درآمدش از رهبری ارکستر تورهای خارجی، بهسختی کفایت میکرد. او سالها با نگاشتن نقدها و مقالات موسیقی در مطبوعاتی چون «فیگارو» و «روزنامهی مناظرات» بخشی از درآمد خود را تأمین میکرد. این روزنامه، که از شروع درگیریهای انقلاب فرانسه یعنی از ۱۷۸۹ تا ۱۹۴۴ منتشر میشد، در واقع برای ثبت مناظرات مجلس قانونگذاری ملی فرانسه، که چند ماهی در همان سال دوام داشت، بهوجود آمد و در طول حیاتش در حکومتهای مختلف، همچنانکه اسمش چندین بار تغییر کرد، مواضع سیاسی خود را نیز تغییر داد. در دورههای تاریخی بازگشت بوربونها به سلطنت (۱۸۳۰-۱۸۱۴) و سلطنت ژوئیه (۱۸۴۸-۱۸۳۰) پرخوانندهترین نشریهی فرانسه بود تا اینکه در ۱۹۴۴ پس از آزادی پاریس از اشغال آلمانها توقیف شد. از دیگر شخصیتهای مطرحی که در این نشریه قلم میزدند میتوان به الکساندر دومای پدر، ویکتور هوگو و شاتوبریان، بنیانگذار رومانتیسیسم در ادبیات فرانسه، اشاره کرد. این روزنامه، علاوهبر مقالاتی که از انقلابیون آن زمان منتشر میکرد، محلی برای انتشار نقدها و یادداشتهای رومانتیکها نیز بود. کاستیل بلاز، موسیقیشناس و منتقد رومانتیک، و همچنین ارنست مِیِر، آهنگساز اپرا و منتقد موسیقی، نیز در همین نشریه مینوشتند.
نقدها و یادداشتهای برلیوز دربارهی موسیقی در سه مجلد به نامهای «از طریق ترانهها»، «گروتسکِ موسیقی» و «شبانگاهان ارکستر» در مجموعهی آثار مکتوبش منتشر شده است. مطالعهی نقدهای جدی او از جهت مواجهه با نظرات بعضاً احساسی و عصبی هنرمندی که خود نیز آهنگسازی ماهر بود جذاب است. هرچند بخشی از نظرات او امروزه کمی قدیمی و ازمدافتاده بهنظر میرسد، برای مثال دیدگاههای او دربارهی بتهوون، نسبت به دیدگاههای کسی مانند واگنر دربارهی بتهوون، چندان حیرتآور و مدرن نیست.
بخش دیگری از فعالیت ژورنالیستی او نوشتن یادداشت بهصورت پاورقی برای نشریات بوده است. مجموعهی «شبانگاهان ارکستر» که مجموعهی نوشتههای او بر موسیقی مردمی و بهاصطلاح پاپ آن دوران است هنوز پس از قرنی خنده بر لبهای خواننده میآورد. (۲) برلیوز در پاریس آن زمان، که موسیقی جدی در آن مهجور بود، میبایست بهطور حرفهای به تماشای اپراها، اپرتها و «وودویل»هایی (۳) بنشیند که آنچنان حقیر و بیمحتوا بودند که جز در نوشتههای او حتی نامی از آنها باقی نمانده است. شاید بهسختی بتوان حال آهنگساز آثار بزرگی چون «لعن فاوست» و اپرای «ترواییها» را حدس زد که مجبور بوده هفتههای متمادی به دیدن چنین آثاری برود. او برای فرار از مجنون شدن از این آثار سطح پایین مجبور به پیدا کردن جذابیت و سرگرمیای در وضع غریب و مضحک نویسندگان و اجراکنندگان این آثار بوده است. هر منتقدی، اگر بخواهد بقا داشته باشد و کارش به جنون نکشد، میبایست برای بالا بردن سطح تحمل خود تکنیکهایی را تمرین کند و برلیوز روی ضعف و بیخردی سازندگانِ آثاری که میبایست نقد کند بهنوعی طنز ظریف و زبان طعنهآمیز دست یافت که در نوع خود در ادبیات نقد ستودنی است.
روبرت شومان در عمر نسبتاً کوتاه خود، علاوه بر اینکه یکی از مهمترین آهنگسازان دورهی رومانتیسیسم و یکی از چیرهدستترین نوازندگان پیانو در عصر خود در اروپا بود، یکی از تأثیرگذارترین منتقدان موسیقی در دورهی خود نیز بهشمار میرود. او در ۱۸۳۴ در بیستوچهارسالگی همراه استاد پیانو و پدر همسر آیندهاش، فردریش ویک، در لایپزیگ نشریهای با عنوان «مجلهی جدید موسیقی» تأسیس کرد و ده سال سردبیر آن بود. شومان در یادداشتهایش به ستایش از موسیقیدانان نسل جدیدی که مستحق تحسین بودند، همچون شوپن و برلیوز، میپرداخت و از آنها حمایت میکرد. اولین مطلبی که از او منتشر شد مطلبی تحسینآمیز دربارهی شوپنِ جوان در ۱۸۳۴ بود و آخرین مطلبش نوشتهای در معرفی برامسِ جوان.
صفحات این نشریه پر بود از دیدگاههایی حساس و ظریف دربارهی موسیقی و سازندگان موسیقی. نقد موسیقی نزد شومان و سایر همکارانش مفهوم خاصی داشت و «مجلهی جدید موسیقی» در مقابل سهلانگاری انتقادی موجود در بعضی نشریات موسیقیِ قدیمیتر، بهخصوص «ژورنال عمومی موسیقی»، بهصراحت آلترناتیو محسوب میشد. این نشریه شامل مجموعهای غنی از مقالات و یادداشتها دربارهی موضوعات متنوع مربوط به موسیقی در اروپا به قلم بعضی از شناختهشدهترین نویسندگان و منتقدان موسیقی آلمان و سایر کشورهای اروپایی در زمان خود است. خود شومان شخصاً چیزی نزدیک به سیصد مطلب دربارهی موضوعات مختلفی چون معرفی و نقد موسیقیدانان روز اروپا و مرور کنسرتها و اپراها نوشته است. علاوه بر آثار تألیفی، ترجمهی مقالات نویسندگان دیگر کشورهای اروپایی همچون نوشتههای برلیوز نیز در آن انتشار مییافت.
شومان در ۱۸۴۴ بهدلیل مشغولیت زیاد کاری در شغل نوازندگی پیانو از سردبیری استعفا داد و امتیاز مجله به فرانتس برندل، موسیقیشناس و استاد کنسرواتوار لایپزیگ، فروخته شد. در ۱۸۵۰ در نشریهی تحت مدیریت جدید، مقالهی جنجالبرانگیزِ یهودیستیزانهای از ریچارد واگنر، با اسم مستعار، تحت عنوان «یهودیت در موسیقی» منتشر شد که در آن به یهودیان بهطور عام و بهخصوص موسیقیدانان یهودی از جمله فلیکس مندلسون، پایهگذار کنسرواتوار لایپزیگ، حمله شده بود که خشم دیگر استادان کنسرواتوار را برانگیخت و آنها خواستار استعفای برندل شدند اما او تا پایان عمر خود همچنان به مدیریت نشریه پرداخت. «مجلهی جدید موسیقی» کماکان تا به امروز به حیات خود ادامه داده است و علاوه بر حوزهی موسیقی کلاسیک به سایر حوزههای موسیقی چون جَز و راک نیز میپردازد و هر شمارهی آن روی موضوع خاصی تمرکز دارد.
اولین نشریهی تخصصی موسیقی انگلیسیزبان در انگلستان به نام «مجلهی موسیقی، ریویو رجیستر» (۴) در ۱۸۰۹ به مدت یک سال در لندن منتشر شد. این ماهنامه به انتشار پارتیتور آثار موسیقی، زندگینامه، بحثهای نظری و گزارش اتفاقات موسیقی میپرداخت. اما مهمترین نشریهی انگستان در این دوره «فصلنامهی مجلهی موسیقی و نقد و بررسی» نام دارد که با الگوبرداری از «ژورنال عمومی موسیقی» بین سالهای ۱۸۱۸ و ۱۸۲۸ در لندن منتشر میشد و به ثبت اتفاقات مهم موسیقی در اوایل قرن نوزدهم در بریتانیا میپرداخت. در این نشریه نیز مانند دیگر نشریات موسیقی به مباحثی چون تئوری موسیقی، تاریخ، زندگینامه، آموزش موسیقی، گزارش کنسرتها و اپراها و دنبال کردن اتفاقات آکادمی سلطنتی موسیقی پرداخته شده است. دیگر نشریهی تأملبرانگیز انگلیسی «تایمز موزیکال» است که از ۱۸۴۴ در لندن منتشر شد و انتشارش همچنان ادامه دارد. این نشریه ابتدا بهصورت ماهنامه و بعدتر بهصورت فصلنامه منتشر شد و بیشتر روی موسیقی آوازی و کُرال تمرکز داشت.
یکی از برجستهترین منتقدان انگلیسی جیمز ویلیام داویسون است که کار خود را از ۱۸۴۳ با چند نشریه آغاز کرد و سپس در ۱۸۴۶ بهعنوان منتقد موسیقی به روزنامهی «تایمز لندن» ملحق شد و تا پایان عمر به این کار اشتغال داشت. او سالهای متمادی مهمترین منتقد موسیقی لندن و جزو اولین کسانی بود که در انگلستان به معرفی و تحلیل آثار آهنگسازان شاخص رومانتیک پرداخت.
در این دوره در سایر کشورهای اروپا همچون هلند (۱۸۱۸، در گرونینگِن)، امریکا (۱۸۲۰، در بوستون)، لهستان (۱۸۲۰، در ورشو)، ایتالیا (۱۸۲۷، میلان) و اسپانیا (۱۸۴۲، در مادرید) شاهد تولد نشریات تخصصی موسیقی با الگوی نشریات آلمانی هستیم.
نیمهی دوم قرن نوزدهم
عوامل متعددی چون بالا رفتن سطح آموزش عمومی، تأثیرات جنبش رومانتیک بر هنر و مشخصاً بر موسیقی، علاقهی روزافزون به موسیقی، رشد موسیقی مردمی و نمایشهای غیرجدی با هدف سرگرمی، محبوبیت ویژه و ستاره شدن بعضی نوازندگان چون فرانتس لیست و پاگانینی، گسترش کنسرواتوارها و مراکز آموزش موسیقی و بالا گرفتن اختلافنظرها و منازعات نظری پایانناپذیر در باب مسائل زیباییشناسیِ موسیقی به افزایش تعداد نشریات تخصصی موسیقی و اهمیت بخش موسیقی در روزنامهها و نشریات غیرتخصصی موسیقی انجامید. این امر باعث شد تعداد یادداشتنویسان و منتقدان موسیقی نیز در سطوح مختلف افزایش یابد. دههی ۱۸۴۰ میلادی نقطهی عطفی در تاریخ نقد موسیقی محسوب میشود که بعد از آن منتقدان موسیقی دیگر الزاماً از میان موسیقیدانان و دستاندرکاران موسیقی نبودند.
در نیمهی دوم قرن نوزدهم میلادی، ادوارد هانسلیک شاخصترین و تأثیرگذارترین چهرهی صحنهی نقد موسیقی است. او بهدرستی پدر نقد موسیقی مدرن محسوب میشود. او که در خانوادهای آلمانیزبان از مادری یهودی، اهل وین، در پراگ (در آن زمان متعلق به امپراتوری اتریش) متولد شد در بیستسالگی، زمانی که دانشجوی حقوق بود، واگنر را ملاقات کرد. واگنر وقتی علاقهی وی به موسیقی را دید او را به تماشای اپرایش دعوت کرد. هانسلیک در همانجا با روبرت شومان نیز ملاقات کرد و به موسیقی رومانتیکها علاقمند شد. او از همان زمان نوشتن دربارهی موسیقی را در نشریات محلی آغاز کرد. اما رفتهرفته علاقهاش به موسیقی واگنر، لیست و دنبالهروان آنها را، که در آن زمان سازندگان «موسیقی آینده» نامیده میشدند، از دست داد و بیشتر به نوعی موسیقی میل کرد که بهطور مستقیم از سنت موسیقی موتسارت، بتهوون و شوومان سرچشمه گرفته بود؛ یعنی بهطور مشخص موسیقی یوهانس برامس. او در ۱۸۵۴ مهمترین کتاب خود، «در باب امر زیبا در موسیقی»، را منتشر کرد که انتشار آن مرحلهی مهمی در تاریخ نقد موسیقی بهشمار میرود. او که در این کتاب به زیباییشناسی واگنر حمله کرد با موضعی ضدرومانتیک بر استقلال و خودمختاری موسیقی در مقابل سایر هنرها تأکید داشت و در نقد رویکردی بیشتر تحلیلی و کمتر توصیفی را تشویق میکرد. او تأکید واگنر بر امر دراماتیک و نقاشی کلمات در موسیقی (بازتاب معانی ادبی در فرم موسیقایی) را در تضاد با طبیعت موسیقی میدانست و معتقد بود معنای موسیقی چیزی جز فرم موسیقی نیست و نباید از طریق عنصری خارج از حیطهی موسیقی القاء شود. واگنر در انتشار مجدد نسخهی تجدیدنظرشدهی مقالهی بحثبرانگیزش (یهودیت در موسیقی) در ۱۸۶۹ شدیداً به هانسلیک که مادری یهودی داشت حمله کرد و مدعی شد که سبک یهودیِ نقد او ضدآلمانی است.
هانسلیک بهطور کلی در موسیقی دیدگاهی محافظهکارانه داشت و معتقد بود تاریخ موسیقی به طور واقعی با موتسارت شروع شده و با بتهوون، شومان و برامس به اوج خود رسیده است. او بهعلت دفاعش از برامس در مقابل مکتب واگنر شهرت دارد، که امروزه به «جنگ رومانتیکها» مشهور است.
جنگ رومانتیکها اختلاف نظری زیباییشناسانه بین دو گروه از موسیقیدانان برجستهی رومانتیک در نیمهی دوم قرن نوزدهم در آلمان بود. مسائلی شامل ساختار موسیقایی، محدودیتهای هارمونیِ کروماتیک و موسیقی پروگرام (یعنی ارجاع موسیقایی به روایت غیرموسیقایی) در مقابل موسیقی محض محل مشاجرهی اساسی این دو گروه بود. طرفین این نزاع عبارت بودند از گروه محافظهکار که در برلین و لایپزیگ حول برامس و کلارا شومان (همسر روبرت شومان و یکی از برجستهترین نوازندگان پیانو در زمان خود، دختر فردریش ویک) و کنسرواتوار لایپزیگ شکل گرفته بودند و طرف مقابل، پیشروهای رادیکال در وایمار که شامل فرانتس لیست و اعضای مکتب جدید آلمان و ریچارد واگنر و طرفداران او بودند. هر دو طرف بتهوون را قهرمان هنری و معنوی خود میانگاشتند؛ اما محافظهکاران سبقت گرفتن از او را مجاز نمیدانستند درحالیکه پیشروها او را شروع راهی نو میپنداشتند.
برامس و کلارا شومان خود را میراثدار شومان میدانستند که در ۱۸۵۶ درگذشته بود، هرچند خود شومان بیشتر علاقمند و کمتر منتقد واگنر و لیست بود و هم رابطهی خوبی با لیست، طلایهدار پیشروان رادیکال، و هم با محافظهکارانی چون مندلسون (پایهگذار کنسرواتوار لایپزیگ) داشت. هرچند پس از فروش «مجلهی جدید موسیقی»، گردانندگان جدید نشریه به حامی جدی لیست و حلقهی اطرافش تبدیل شده بودند. ادوارد هانسلیک در این میان بر کلارا شومان که میراث همسرش را در خطر میدید و برامس جوان، که خود را مدیون شومان میدانست، در شکلگیری این جبهه تأثیر زیادی داشت.
در طرف مقابل، چهرهی محوری فرانتس لیست بود که حلقهای از موسیقیدانان رادیکال او را احاطه کرده بودند. هرچند واگنر به جبههی پیشروان تعلق داشت بهتناوب از هر دو طرف دوست یا دشمن تلقی میشد، ولی شخصاً سعی میکرد خود را فراتر از این نزاع نگه دارد. یکی دیگر از چهرههای مؤثر این جبهه ریچارد پل از منتقدان بانفود «مجلهی جدید موسیقی» بود که نام «موسیقی آینده» را با نوشتههای خود سر زبانها انداخته بود.
این جنگ به صورتهای مختلفی خود را نشان میداد، مثلاً ساخت قطعاتی علیه یکدیگر، قرار دادن شخصیتهای طعنهآمیز در اپراها، مقالات کوبنده و انتقادات تند و صریح و حتی استهزای اجراکنندگان و رهبر ارکستر در سالن. تاجاییکه مکتب وایمار در مراسم سالگرد «مجلهی جدید موسیقی» در محل تولد شومان تعمداً از دعوت اعضای جبههی مقابل، حتی کلارا شومان، خودداری کرد. از طرف محافظهکاران نیز در ۱۹۶۰ بیانیهای، به احتمال زیاد بهقلم برامس، علیه برخوردهای تعصبآمیز پیشروهای رادیکال با امضای بیست نفر از موسیقیدانان حامیشان در «روزنامهی موسیقی اِکو برلین» منتشر شد.
هرچند بهمرور آتش خصومت طرفین بهتدریج فروکش کرد، این جنگ نشانهی گویایی بود از آنچه بین موسیقی سنتی و موسیقی مدرن میگذرد؛ جنگی که هنوز کماکان با تعریفهایی متفاوت تا امروز در همهی حوزههای هنری ادامه دارد.
پینوشت:
۱. Singspiel سبک متقدمی در اپرای آلمانی که ترکیبی است از آواز و گفتوگو. شناختهشدهترین اپرا در این سبک «فلوت سحرآمیز» (۱۷۹۱) موتسارت است.
۲. Les Soirées de l’Orchestre اسمی طعنهآمیز که از جابهجایی کلمات «ارکسترهای شبانه» بهوجود آمده و منظورش نزول کیفی ارکسترهای موسیقی سرگرمکننده و پاپ است که معمولاً شبها اجرا میکردند.
۳. Vaudeville برنامههای نمایشی سرگرمکننده شامل موسیقی، رقص، آواز، شعبدهبازی و تردستی، تقلید صدا و حرکات آکروباتیک. این نوع نمایشها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از مهمترین سرگرمیهای پاپ به شمار میرفته است.
۴. The New Musical Magazine, Review, and Register
منابع:
www.ripm.org(Retrospective Index to Music Periodical)
http://en.wikipedia.org
www.britannica.com (Musical Criticism article)
www.musikderzeit.de (Neue Zeitschrift für Musik)
themusicaltimes.blogspot.com (The Musical Times)
*این مطلب پیشتر در نسخهی چاپی شمارهی بیستم ماهنامهی شبکه آفتاب منتشر شده است.