خانه برای هر کدام از ما تعریف ویژهای دارد؛ بستهبه حالوهوایمان. اما این روزها برای بیشتر ما به مرز امنی در برابر محیط آلودهی بیرون تبدیل شده است. ناگزیریم عاشق خانهمان شویم، ناگزیریم بیشتر و بیشتر در خانه بمانیم و آنقدر در اتاقها و آشپزخانهمان بگردیم یا در رختخوابمان اطراق کنیم تا روز دیگری آغاز شود. ناگزیریم در این چهاردیواری خودمان را سرگرم کنیم، به این چهاردیواری فکر کنیم و دوباره محیطش را کشف کنیم، مدام به وسایل و اشیا زل بزنیم و خاطراتمان را با آنها مرور کنیم یا از نو خانه را بچینیم. اما پیش از ما نیز، دیگرانی این گونه به خانه و وسایل خانگی خیره شدهاند، شاید با اجبار کمتر، شاید با علاقهی بیشتر. این پناهگاه اجباری امروز ما در نگاه هنرمندان معنای گوناگونی به خود گرفته است؛ تجسم ظاهری تودرتوی ذهن انسان در اثر کریستوف بوشل، خانههایی که در مجسمههای بهروز حشمت با زندگی انسان یکی شدهاند، نقش خانهی کودکی در شکلگیری هویت فردی دو هو سوه و استفادهی جف وال از اشیای خانگی برای روایت قصههای تصاویرش، هر کدام نگاهی نو به این مفهوم آشنا را بازگو میکنند.
خانه، خاطره، ذهن
«خانهی فرسایش» نام اثری است از کریستوف بوشل، هنرمند سوئیسی، که آن را در ۲۰۱۳ در برج آب قدیمی شهر سنت گالن سوئیس برپا کرد. برای بازدید از این اثر چیدمان باید تنها با تلفن همراه و برگهی راهنما، بدون هیچ وسیلهی دیگری، در اتاقهای تودرتوی ساختمان قدیمی قدم برداری. هر یک از اتاقهای برج با اسباب و اثاثیهی قدیمی و استفادهشده، با جزئیات و پسزمینهای متفاوت چیده شدهاند؛ درست مثل خانهای که با انبوه خاطرهها پر شده باشد. بوشل فضاهای تودرتوی برج را بهدقت با اشیای یادگاری چیدمان کرده است؛ اشیائی که اغلب از بازدیدهای مکرر از خانهی مادربزرگش جمع کرده بود. گویی هنرمند تمام خاطراتش و هرچه در ذهن داشته را تجسمی مادی بخشیده و در اتاقهای این ساختمان قدیمی با مخاطب به اشتراک گذاشته است. وسایل خانگی و روزمره نقش پررنگی در بیان نگاه او در آثارش ایفا میکنند. زمانی که مخاطب میان فضاهای اثر قدم برمیدارد، انگار در ذهن کریستوف بوشل پرسه میزند و تجربهی زیستهی او را با برشهایی از خاطراتش مرور میکند. انگار ذهن هنرمند تبدیل به خانهای شده باشد که بتوانی در آن راه بروی و افکار و خاطراتش را ببینی یا لمس کنی! بوشل بخشی از ذهن و خاطراتش را بهشکل خانهای پر از نردبانها، پستیوبلندیها، شیب و پلهها و وسایلی چون قابلمه، لاستیک ماشین، دوچرخه و تلویزیون ساخته تا میزبان تماشاگرانش باشد؛ هرچند گاهی فضای اثر آنچنان بر بازدیدکننده فشار می آورد که قصد فرار می کند. برخی دیگر نیز هنگامی که از در خارج میشدهاند خود را متجاوزی در فضای «خانهی فرسایش» دانستهاند نه مهمان. «درحالیکه ناگهان از خاطرهای به خاطرهی دیگر میپرید، بیشتر احساس میکنید که مهاجمی به ذهن بوشل هستید تا مهمان.»[۱]
خانه، زندگی
خانه در آثار بهروز حشمت، مجسمهساز ایرانی مقیم اتریش، نقش پررنگی دارد. او خانههایش را بالای درخت میسازد. خانههایی ساده که هر کدام معنایی منحصربهفرد دارند؛ پر شده با سیب و موز پلاستیکی یا با مسیح مصلوب یا با یک تخممرغ سیاه مزین به یک بیت شعر یا جملهای ساده؛ گاه پوشانده از نئون یا صفحات منقش به تبلیغات.
بهروز حشمت بر این باور است: «بعد از کودتای ۲۸ مرداد اخوان میگوید «زمستان است» یعنی یک جملهی کوتاه فضایی را نشان میدهد. و بعد اینجا من یک خانه میسازم و میگویم زمستان است؛ یعنی این خانه سرد است. سرد بودن یعنی مرگ.»[۲] انگار خانهها در آثار حشمت نماد زندگی انسانند که بالای درختها نشستهاند تا آزاد و امن بمانند.
بهروز حشمت تاریخنگاری و ثبت دیدگاهش از رخدادهای زمانه را وظیفهی خود و هنرش میداند. نگاه نمادین مجسمههای او با نوعی نوستالژی از وطنش گره خورده است اما محدود به آن خاطرههای سالهای دور نمیشود و مفاهیمی چون مهاجرت، تبعید و آزادی را در کنار هم بیان میکند. او با آثارش قصهی خودش و انسانهایی را بازگو میکند که با آنها زیسته است؛ آنهایی که خانه برایشان تنگ شده و نمیشود در آن بمانند، سیاه شده یا هنوز در آن امیدی هست. او می گوید: «وقتی شما از سرزمینتان کنده میشوید، مثل درختی هستید که ریشههایتان را با خودتان اینور و آنور حمل میکنید. این درختها برای من همان ریشههای من هستند.»[۳] انگار ثمرهی ریشههای بهروز حشمت همین «خانه» است که بر او تنگ شده و پشت سرش گذاشته است اما حالا برایش دلتنگی هم میکند. حالا او تمام حرفهایش را با این چاردیواریها میزند.
این مجسمهها -با وجود بیان فقدان، تنهایی و تلخیشان- ظاهری ساده دارند؛ مثل خانههایی که کودکان نقاشی میکنند. گویی میخواهند حرفهای سخت را با شوخی و بازیگوشی بازگو کنند. اما حشمت همین حرفها را در شعرهایش سرد و بیپرده میگوید:
به خانهام نمیروم
به چهاردیواری سکوت
به خانهام نمیروم
به خانهی بیدروپنجرهام
به خانهام نمیروم
به خانهی بیآفتاب
بیهوای تازه
نه، به خانهام نمیروم
به خانهای که…
بیکلیدم نمیروم
خانه، خاطره، هویت
«آدم باید در نقطهی مشخصی از زندگی خانه[ی کودکی]اش را ترک کند و زمانی که برمیگردی خانه دیگر آن خانهی سابق نیست. من فکر میکنم خانه را میتوانید با خود همراه کنید.»[۴]
در اثر «خانه درون خانه درون خانه درون خانه درون خانه»، دوهو سوه، هنرمند کرهای، دو ماکت به اندازهی واقعی از خانههایی که زمانی در آنها زیسته بود ساخته و با هم ترکیب کرده است. یکی خانهی کودکیاش در سئول و دیگری خانهی دوران دانشجوییاش در مدرسهی هنر رودآیلند. ساختمان اول که بزرگتر هم بود، خانهی امریکایی او بود و تماشاگران میتوانستند در فضای داخلی آن قدم بزنند؛ ساختمان سنتی کرهای در اندازهی کوچکتر میان آن معلق بود. گویی خانهی کودکی هنرمند با او، در اقامتگاه دانشجوییاش، همراه بوده است.
هر دو سازه از جنس پارچهی شفاف و نازک پلیاستری ساخته شده بودند؛ الیافی که در لباسهای تابستانی کرهای استفاده میشود و به ماده و ابزار اصلی کارهای سوه تبدیل شده است. آثار او با این پارچههای نازک بریده و دوخته شدهاند تا بتواند هر زمان که خواست آنها را تا کند، توی کیفدستیاش جا بدهد و همراه خود ببرد.
دغدغهی ساخت این سازههای حملشدنی زمانی آغاز میشود که دوهو سوه تازه فارغالتحصیل شده بود و در خانهای در منهتن نیویورک زندگی میکرد؛ آن زمان او مشکل خواب داشت و فکر کرد آخرین باری که عمیق و آرام به خواب رفته زمان کودکیاش بوده. دلش برای آرامش و سکوت خانهی مادریاش تنگ شده بود و آرزو میکرد که کاش میتوانست خانهشان را با خود به منهتن بیاورد. درست مثل این شعر شفیعی کدکنی که میگوید:
ای کاش آدمی،
وطنش را همچون بنفشهها (در جعبههای کوچک چوبی)
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست
حالا که سوه خانههای سابقش را، حتی اشیا و وسایل درونشان را، میسازد؛ گویی آنها همیشه در کنارش هستند و به بخشی از وجود او تبدیل شدهاند. دو هو سوه مفهوم خانه را به خاطرهای تبدیل کرده است که میشود با «خود ببرد هرکجا که خواست» از سئول، ونیز و نیویورک گرفته تا هنگکنگ، وسنار هلند، کمبریج و نشویل امریکا و آموری ژاپن!
هنرمند دربارهی آثارش میگوید: «برای ساختن هر قطعه باید بهدقت فضاها را اندازهگیری کنی، پس واقعاً با فضا آشنا میشوی، معمولاً لکهها و نشانههایی را که در زمان بچگی در گوشهوکنار خانه ایجاد کردهای پیدا میکنی، بعد تمام خاطراتت زنده میشوند. در نهایت این فضا به بخشی از وجودت تبدیل میشود و حس میکنی آن را بلدی! درون توست، حالا میتوانی خانه را بدون هیچ تعلق خاطری ترک کنی.»[۵]
مجسمههای پارچهای این هنرمند کرهای به خانههایش محدود نمیشوند، بلکه اشیای خانههایش را نیز بازسازی میکند. از نگاه او زمان زیادی از روزهایی که در خانه سپری میکنیم صرف دست زدن به وسایل خانه میشود؛ پس ردی از ما بر آنها باقی میماند، به همین ترتیب آنها هم برای ما مهم میشوند. انگار این اسباب و اثاثیه قلمرو حضور ما را نشانهگذاری میکنند.
نمایشگاه انفرادی دوهو سوه در گالری لمان مائوپینگ در هنگکنگ دربارهی اثاثیهی خانههایش در برلین و نیویورک بود: کابینت داروها، یخچال، گاز، کلید برق، تلفن، وان، توالت، دستگیرهی در حمام و غیره. او در کنار این مجسمههای اندازهی واقعی مجموعهی دیگری با نام «نمونهها» ارائه کرد که تقریباً شامل همان اشیا میشد؛ اما در مقیاسی بسیار کوچکتر. این مجسمهها هم مانند آثار اندازهی طبیعی او ساختار دقیقی داشتند؛ مثل اینکه سوه بخواهد دنیای کوچکی از خاطرههایش بسازد.
خانه، قصه
اشیای خانگی در عکسهای جف وال هم نقش مهمی ایفا میکنند. تصاویر او لحظاتی از زندگی روزمره را نمایش میدهند؛ لحظههایی معلق در زمان که پس و پیش آنها مشخص نیست. اما این صحنههای پیشپاافتاده با فیگورهایی که کارهای روزانهشان را انجام میدهند همگی چیده شدهاند. آثار وال بازسازی سینماتوگرافیک صحنههای روزمرهایاند که عکاسیشان نکرده است! با این شیوه، هنرمند زمان خیالپردازی دارد و دستش باز است تا آنگونه که میخواهد رخدادها را شکل دهد. بازسازی تصاویر از خاطره، جزء جدانشدنی روند کارهای اوست.
عکسهای جف وال -چه تجسمی آنی باشند چه سناریو مفصلی را ترسیم کنند- با زبان اشیای چیدهشده در تصویر روایتشان را نشانمان میدهند؛ جزئیات این آثار هر کدام گوشهای از قصه را برایمان بازگو میکنند. در عکس «یک آفتابگردان» جدا از نور، رنگها و بافتهایی که فضا را میسازند، قوطیهای قرص روی میز آشپزخانه، پاکت نامهی باز شده و کارت شناسایی نشانههای قطعی جریان زندگی در دقایقی قبل و بعد از این تصویر هستند.
ماهها زمان میبرد تا او هر کدام از این رخدادهای بهظاهر ساده را دوباره شکل دهد، وال بر این باور است که هر صحنهای که خلق میکند باید تجربه شود؛ نه اینکه ایدهای ازپیشتعیینشده را بازسازی کند یا راوی روایت کاملاً مشخصی باشد.
در «منظرهای از یک آپارتمان» فضای داخلی خانهای به تصویر کشیده شده است. دو زن با لباسهای راحت و روزمره در صحنه حضور دارند. فضای پذیرایی با رنگهایی خنثی چیده شده است. مبلمانی ساده و راحتی، یک صندلی، میزاتو، تلویزیون، گلدانها، قوری نیمهی چای و انبوه مجلات مقابل میز از جمله وسایلیاند که قصهی تصویر را برایمان روایت میکنند. زنی در حال آمدن به سمت سبد لباسهای جلو تصویر است؛ دوستش روی مبل لم داده و مجله میخواند.
پنجرهی بزرگ مستطیلشکل پشت سر آنها همان منظرهای را نشان میدهد که عنوان اثر به آن اشاره دارد؛ تصویر پانورامایی از منطقهای در ونکوور، جایی که جف وال در آن زندگی و کار میکند. ساختمانهای کوتاهقد و پنجرهها، کانال آب، جرثقیلهای صنعتی مثل چارچوب قرمزرنگی که بخشی از برجهای شهر را روی خود نگه داشتهاند و در نهایت خط آسمان شهر در دوردستها. ترکیب این منظرهی بیرونی با فضای درونی دو دنیای بصری متفاوت در یک عکس ایجاد کرده است.
پیش از این عکس هم، جف وال موضوعات خانگی را عکاسی کرده بود، اما ایدهی این اثر زمانی شکل میگیرد که او متوجه میشود همیشه فضاهای داخلی را ساکن و بسته عکاسی میکند. پس هنرمند، که میگوید دوست ندارد خودش را تکرار کند، تصمیم میگیرد از فضایی داخلی عکاسی کند که شامل منظرهای خارجی هم باشد!
او برای انجام این پروژه آپارتمانی را اجاره میکند و یک مدل برای عکاسی استخدام میکند، همان زن سمت راست تصویر. وال بودجهای برای خریدن وسایل زندگی به زن میدهد و از او میخواهد که آپارتمان را به خانهی خودش تبدیل کند، زندگی کند و کارهای روزمرهاش را انجام دهد بدون اینکه به دوربین نگاه کند. حالا وقتی به عکس نگاه میکنیم، جریان زندگی را در وسایل خانه میبینیم. «این عکس زمان زیادی برد؛ چون چیدمان خانهی هر کس کلاژی از اتفاقات، برنامهها و انتخابهای اوست. من بههیچوجه نمیخواستم صحنه را طراحی کنم.»[۶]
اثر «منظرهای از یک آپارتمان» ترکیبی از عکسهایی که در طول این چند ماه از این زاویهی خاص و در لحظات متفاوت گرفته شده است. هیچ کدام از دو زن درون تصویر ژست نگرفتهاند؛ زن سمت چپ مشغول اتو کردن لباسهاست و دوستش حتی نمیدانسته که از او عکاسی میشود. این عکس وسواس و دقت جف وال به جزئیات و تمایلش به روایت قصههای سادهی زندگی روزمره را از خلال همین اشیا و جزئیات نشان میدهد. ثبت تصویر به خاطرهها و اتفاقات نهفته در وسایل خانگی اشاره میکند؛ گویی دیدن مسائل نادیدنی را به ما یادآوری میکند.
پینوشت:
۱. خیا رینولدز، https://www. newlyswissed. com/visiting-the-house-of-friction-exhibit-in-st-gallen
۲. گفتوگوی محمد عبدی با بهروز حشمت، ۱۳۹۲
۳. گفتگوی محمد تنگستانی با بهروز حشمت، ۱۳۹۴
۴. گفتگوی art21 با دوهو سوه، ۲۰۰۳، https://art21.org/read/do-ho-suh-seoul-home-la-home-korea-and-displacement/
۵. همان قبلی
۶. گفتگوی شیناواگستف با جف وال، ۲۰۰۵، https://www. tate. org. uk/tate-etc/issue-4-summer-2005/beyond-threshold
- تصویر بالای مطلب: خانه درون خانه درون خانه درون خانه، دوهو سوه، چیدمان، موزهی هنرهای مدرن و معاصر سئول
منابع:
https://www. theguardian. com/artanddesign/2010/may/05/photography-jeff-wall-best-shot / https://www. khanacademy. org/humanities/global-culture/concepts-in-art-1980-to-now/banality-and-kitsch/a/jeff-wall-a-view-from-an-apartment / http://www. roseissa. com/films/Behruz-film. Html / https://wsimag. com/art/4764-behruz-heschmat-the-house-is-black / https://uk. phaidon. com/agenda/art/articles/2013/november/19/do-suh-ho-creates-life-sized-models-of-his-homes/ / https://www. newlyswissed. com/visiting-the-house-of-friction-exhibit-in-st-gallen