کاش فقط خسته بودیم

گزارشی از وضعیت دستمزد و معیشت کارگران

عکس: عباس کوثری

«من در محیط کارم مورد استثمار قرار گرفتم.»
«حقوق واقعی من پایمال می‌شود.»
«سهامدار و مالک حقوق مرا به نفع خود پایمال می‌کنند.»
کم، زیاد یا تاحدودی. با یک کلمه باید یک عمر را توضیح داد. از ۲۵ نفر کارگری که فرم را پر کرده‌اند نُه نفر گفته‌اند خیلی، سیزده نفر کم و چهارده نفر تاحدودی. سؤال جایی برای رد استثمار نگذاشته.
هواپیمایی بالای سر کارخانه ارتفاع کم می‌کند، هیولا که می‌نشیند زمین زیر پای ساکنان کارخانه می‌لرزد. آفتاب است. تیز و تند. در سالن تولید کارخانه، هوا خنک است. کارگرها در لباس یک‌شکل خاکستری مشغول کارند. کارگاه تولید یکی از بخش‌های شرکت صنعتی است. دو شرکت دیگر هم در همسایگی هستند که هلدینگ صنعتی را شکل می‌دهند.
در فرم‌های نظرسنجی بعضی کارگرها پایین ورقه چند خطی اضافه کرده‌اند.
«من به مدت ۲۳ سال در این شرکت مشغول کارگری هستم و زحمت می‌کشم. نمی‌گویم پول مفتی به من بدهید. یک کمک مالی به ما بکنید مثلاً یک وام به ما بدهید و از حقوقمون کسر کنید. ما اگر حقوقمون خوب باشد به کار زیاد فکر می‌کنیم و شرمنده‌ی زن و بچه‌مون نمی‌شیم.»
اسفند ۱۴۰۱ به سنت هرساله نماینده‌های دولت، کارفرماها و کارگران جلسه تشکیل دادند اما روی رقم حداقل دستمزد به توافق نرسیدند. در این شورا کفه‌ی کارفرما سنگین‌تر است چون دولت خودش حکم کارفرمای بزرگ اقتصاد را دارد. مدتی بعد جلسه‌ی دیگری تشکیل و افزایش بیست‌وهفت‌درصدی کف حقوق تصویب و اعلام شد.
رقم اعلام‌شده انتقادهای زیادی به‌دنبال داشت چون چاله‌های زندگی کارگران را پر نمی‌کرد. همان زمان هم معلوم بود این رقم نمی‌تواند حریف تورم شود. قولکی هم داده شد که اگر اوضاع بد و بدتر شد دوباره حقوق‌ها را در نیمه‌ی دوم سال زیاد کنند. کف دستمزد کارگران برای ماه‌های سی‌ویک‌روزه پنج میلیون و ۴۸۵ هزار و ۲۲۶ تومان و برای ماه‌های بیست‌ونه‌روزه پنج‌میلیون و ۱۳۱ هزار و ۳۴۱ تومان تعیین شد. در این میان وزیر کار هم از حجم گلایه‌ها رو ترش کرد و گفت: «زندگی سخت است، اما با قناعت می‌شود با حقوق کارگری زندگی کرد.»
یکی از کارگرانی که پرسشنامه‌ را پر کرده، درباره‌ی پایمال ‌شدن حقوق، نوشته: «پایمال نمی‌شود ولی اضافه‌ شدن آن طی سالیان تعادل نداشته و پایین (کم) اضافه شده است.»
حداقل دستمزد بر اساس قانون کار و نرخ تورم و سبد هزینه‌ی زندگی خانوار کارگری تعیین می‌شود. اما هر سال تورم ورم می‌کند و سبد کوچک‌ می‌شود و مزد کفاف غذا و سرپناه و پوشاک خانواده را نمی‌دهد تا جایی که کارگران و حقوق‌بگیران زیادی مجبور می‌شوند برای جبران جیب‌ خالی چند جا کار کنند. بر اساس آمار رسمی ۸۹ درصد فقرای کشور از شاغلان هستند.
اقتصاد‌دان‌ها و فعالان کارگری رشد اقتصادی پایین و تورم بالا را برای ۱۴۰۲ پیش‌بینی‌ کرده و گفته بودند که دستمزدها از هزینه‌های زندگی عقب خواهد ماند. در اسفند ۱۴۰۱ سبد معیشت خانوارهای کارگری براساس داده‌های بهمن همان سال (داده‌های رسمی مرکز آمار ایران) و با اتکا به سبد خوراکی‌های حداقلی خانوار، نزدیک به هجده میلیون تومان اعلام شد که به چشم فعالان کارگری هنوز دور از واقعیت بود. بازنشسته‌ها همین را در اعتراضاتشان گفته‌اند و می‌گویند: «حقوق ما ریالیه، هزینه‌ها دلاریه.»
حداقل دستمزد متغیر مهمی در سیاست بازار کار است اما وقتی قدرت خرید را حفظ نکند و رفاه و امنیت شغلی را تأمین نکند به چه کار می‌آید؟ درحالی‌که میانگین سهم نیروی انسانی از هزینه‌‌ی تولید در جهان هفتاد درصد و در اروپا حدود هشتاد درصد است این رقم در ایران فقط پانزده درصد است. این حرف رضا امیدیِ جامعه‌شناس یعنی نیروی انسانی در ایران ارزان است.
در ۱۴۰۱ که حداقل حقوق کارمندان و کارگران نسبت به سال قبلش ۴/۵۷ درصد بالا رفت گفتند این رقم روی تورم اثر می‌گذارد و بهانه دادند دست دولتی‌ها که تا ماه‌ها بگویند بلاهایی که نازل می‌شود از این گناه می‌آید. کارشناسانی مثل رضا امیدی و فرشاد مؤمنی اما زیر بار این نظر نمی‌روند.
در کشمکش‌های اسفند پارسال فتح‌اله بیات، رئیس اتحادیه‌ی کارگران قراردادی و پیمانی، هم گفت افزایش پنجاه‌وهفت‌درصدی در ظاهر بالا بود ولی با جراحی بزرگ اقتصادی، تغییر مداوم قیمت‌ها، رشد تورم و نوسان بازارهای ارز این افزایش از برج دوم دیگر تأثیری در زندگی کارگران نداشت.
فرشاد مؤمنی هم نوشت اگر دستمزد صددرصد زیاد شود، حداکثر سه درصد افزایش در قیمت‌ها ایجاد می‌کند.
برمی‌گردیم به کارخانه، پیش آنها که فرم نظرسنجی را پر کرده‌اند. مدیر بخش تولید در اتاقکی شیشه‌ای در طبقه‌ی دوم نشسته که مشرف است به همه‌ی بخش‌ها. او واسطه‌ی این کارگران با کارفرماست. خودش می‌گوید «ضربه‌گیر». کار را از کارگری در همین پایین شروع کرده. شرح حال همه را می‌داند. مشکلات مالی و روحی و جسمی‌. دلخوری و بحث زیاد می‌شود. رضا خشمی فروخورده در هوای کارخانه احساس می‌کند. «مشکلات اقتصادی راندمان کار را کاهش می‌دهد. این روزها هر بار مسؤول امور اداری پایش را اینجا گذاشته به هر واحدی که رفته دوره‌اش کرده‌اند که صدای ما را به آن بالا برسان. همین چند وقت پیش که برای بچه‌های کارکنان جشن گرفته بودند، پدرها رفتند با مدیر صحبت کردند که حقوق ما به زندگی‌مان نمی‌رسد. این نارضایتی باعث می‌شود وقتی حجم کار زیاد می‌شود آنها با نارضایتی کار انجام بدهند یا باید التماس کنیم که اضافه‌کار بمانند. از آن طرف اگر بمانند باید در برگشت به خانه چهار ساعت در ترافیک باشند و مسیر خسته‌شان می‌کند. وقتی ساعت پایان کار می‌رسد آنها که ماشین دارند برنامه‌ی اسنپ را روی موبایل باز می‌کنند تا برای برگشت مسافر بگیرند. این کرایه معادل همان اضافه‌کاری است که ما می‌دهیم؛ خب معلوم است که ترجیح می‌دهند زودتر بروند یا چند ساعتی هم حوالی خانه‌شان در کرج، اسلامشهر یا اندیشه با ماشین کار کنند.»

خوشه‌های خشم
رضا از بالای پله‌ها اسم چند نفر را صدا می‌زند که خودشان بیایند حرفشان را بزنند. چند نفر از آنهایی که فرم را بدون نام پر کرده‌اند. لاغر است و بلند. آرام می‌نشیند، از فلاکس چای می‌ریزد. «نشستن اینجا خیلی سخت است. ای کاش فقط جسممان خسته باشد و بتوانیم راحت بخوابیم. اینجا ما کسی را داریم که یک بچه‌ی اوتیست حاد دارد. همین روزها درگیر جابه‌جایی خانه است. بچه را گذاشته در مرکز نگهداری بیماران چون همسایه‌ها تحمل سروصدا نداشتند و از همه‌ی خانه‌ها جوابش می‌کردند. با مکافات جایی خانه اجاره کرده. دو بچه‌ی دیگر هم دارد. مثل روح سرگردان می‌آید سر کار و می‌رود. انگار در این دنیا نیست. همین امروز صبح زنگ زد که بچه‌ی کوچکش دیشب بیمارستان بوده. در این مجموعه هر جا پا بگذارم حرف از سختی زندگی است. الآن چند وقتی است که چند نفری خانم هم به بخش مونتاژ اضافه شده‌اند. یکی‌شان با گریه می‌گفت شوهرم دوازده میلیون تومان می‌گیرد و من هم هشت تومان. با این بیست تومان باید اجاره و قسط بدهیم و خوراک خانه را تأمین کنیم. اگر مشکلی پیش بیاید و یکی برود بیمارستان ما دو تومان در جیبمان نداریم که برویم دنبال دوا و درمان. من هر کاری می‌کنم که یک کمی پول جمع کنم برای این کارها باز نمی‌شود و هر بار کسی مریض می‌شود یا اتفاقی می‌افتد باز باید به دیگران روبزنیم.»
قبل از اینکه عبداله وارد شود، آقا رضا آرام می‌گوید: «آمد. حرف ‌زدن درباره‌ی ازدواج با اینها مثل فحش است.» می‌گوید چند نفر دیگر مثل عبداله مجردند و مستأجر. «اگر اینجا جایی به اینها بدهیم که بمانند می‌توانند کمی پول پس‌انداز کنند. شاید بتوانند ازدواج هم بکنند.»
شرح حال عبداله، متولد ۶۸: از هفده‌سالگی همراه شوهرخاله‌اش به کار ساخت نمای ساختمان مشغول شد. بیمه نداشت. در فصل‌هایی کار کم بود. بعد از سه چهار سال به فراخوان کار این کارخانه برخورد. در ۱۳۹۶ با حقوق پایه‌ی ۹۵۰ هزار تومان شروع به کار کرد. پنج و نیم سحر از شرق‌ترین نقطه‌ی تهران، نزدیک اتوبان هنگام، راه می‌افتد به سمت غرب‌ترین. در حوالی میدان آزادی. یک همخانه دارد که نیمی از اجاره‌ی سه میلیون تومانی را می‌پردازد. او دارد ازدواج می‌کند. بعد از سه سال صاحب‌خانه برای تمدید اجاره‌ دویست میلیون تومان پول پیش و ده میلیون اجاره خواسته. هر ماه دو میلیون تومان به حساب مادرش می‌ریزد که در شهر دیگری زندگی می‌کند. امسال هنوز به دیدنش نرفته است. ساعت هشت و نیم راهی خانه می‌شود. تلویزیون را روشن می‌کند، غذایی آماده می‌کند و کمی توی موبایل آ. ده اس. قدیمی‌اش در اینستاگرام می‌چرخد. موبایلش دیشب شکست. «این تفریح هم تمام شد.»
حقوق عبداله نسبت به شش سال پیش هشت‌برابر شده. اما وقتی سه میلیون و هشتصد هزار تومان قسطش را بپردازد چیزی از هشت و نیم میلیون ته حساب نمی‌ماند. چهل هزار تومان کرایه‌ی رفت‌وآمد روزانه‌اش است. بخشی از مسیر را با مترو می‌رود. گاهی هم بعد از کار با موتور در اسنپ کار می‌کرد. «همین چند هفته پیش فروختمش، یک مشکلی پیش آمد.» تنها فراغتش باشگاه بدنسازی بود اما هزینه‌های باشگاه که زیاد شد دیگر نرفت. «اینجا توی کارخانه باشگاه راه ‌انداخته‌اند؛ حالا قبل از کار می‌روم ساعتی ورزش می‌کنم و می‌روم خانه.» آقارضا می‌گوید: «خدا خیر بدهد مدیر قبلی را. این باشگاه نعمت است.»
عبداله امید ندارد حقوقش به این زودی زیاد شود. «رئیس جدید هم تازه آمده تا بخواهد مرا بشناسد من رفتم زیر ده میلیون بدهی دیگر.»
مادر اصرار دارد زودتر ازدواج کند اما عبداله فکر می‌کند شمیران نو برای زندگی خانوادگی خوب نیست. «خانه در تکاوران هم چهارصد پیش می‌خواهد. مادرم متوجه نیست زندگی در تهران فرق دارد.»
می‌گوید: «صبح تا غروب کار می‌کنم اما روحیه ندارم، صفر. راضی نیستم. کارم را می‌کنم اما مغزم قفل است. فکرم هزار جاست.»
فکرهای نگفته را برمی‌دارد و می‌رود.

  • آقارضا! این خشمی که می‌گویید وجود دارد، متوجه کارفرماست یا دولت؟
    آقارضا تند جواب می‌دهد: «دولت. کار به‌سختی پیدا می‌شود، وقتی هم پیدا می‌کنی حقوق پایین است. این نتیجه‌ی عملکرد دولت‌مردان است. من در شهرستان زادگاه خودم آدم‌هایی می‌شناسم که پول نان ندارند. مردهایی که می‌روند دور میدان شهر می‌ایستند شاید کسی بهشان کار بدهد. من می‌بینم که این همکارهای من وسط ماه که می‌شود از خرج زندگی می‌مانند. بعد می‌بینم هر روز یک خیریه‌ای زنگ می‌زند که بیایید کمک کنید. خب با این همه ثروت چرا این همه خیریه؟ چرا بیکاری؟ چرا به مردم وام نمی‌دهند که کار کنند. من به این چیزها که فکر می‌کنم سرم درد می‌گیرد.»
    حمید پله‌ها را بالا می‌آید. آقارضا او را انتخاب کرده چون سابقه‌ی کارش زیاد است. ماشین و خانه دارد اما زیر بار هزینه‌ی دو فرزندش مانده. حمید با شوخی اما تلخ حرف می‌زند. از ۱۳۷۹ اینجاست، مثل آقارضا. قبل از آن در شرکت صنعتی مشابهی کار می‌کرد. آمد اینجا چون حقوق بیشتری می‌دادند. هفتادوپنج هزار تومان. حقوق هر سال بیشتر می‌شد. تا ۱۳۹۴ که به یک میلیون و پانصد هزار تومان رسید. بعد شد دو و نیم. «تو این سال‌های اخیر حقوقم به اندازه‌ی تورم بالا نرفت.»
    دو فرزند دارد: یکی دانشجو، یکی کلاس ششم. «دو برادر هم دارم. یکی خرج رفت‌وآمد مرا می‌دهد و یکی خرج درس پسرم را. ده بیست دلار ناچیز می‌فرستند اما همین می‌شود کمک خرج ما. از پانزدهم ماه به بعد هم صفر هستیم. در ۱۳۹۴حداقل دو سه شب بیرون شام می‌خوردیم.»
    ماه گذشته مرخصی نرفته و ۷۷ ساعت اضافه کار کرده تا پنج میلیون تومان بیشتر حقوق بگیرد. آخر پاییز بازنشسته می‌شود. در ماه‌های آخر تلاش کرد میزان دریافتی‌اش بیشتر شود تا حقوق بازنشستگی کمی بالا برود. «نشد. در اینترنت زدم. میانگین ماه‌های آخر شد ده میلیون.»
    بعد از این بنا دارد برود پیش برادری که بازاری است کار کند. آقارضا می‌گوید: «بیا همین‌جا.» حمید می‌گوید: «اگر مرخصی داد می‌آیم بهتان سر می‌زنم.»
    وقت رفتن می‌گوید: «خب، کارفرمای ما هم گیره. با این شرایط مملکت و این تورم من باید حداقل ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان بگیرم. امیدی ندارم.»

جهانی نابرابری و ناامنی
از ۳۵ فرم نظرسنجی، ۲۱ نفر موافق این گزینه‌اند که حقوق‌ واقعی‌شان پایمال می‌شود. «مدیریت موجب سلب حقوق و منافع من می‌شود.» شانزده موافق، هجده مخالف؛ یک نفر نظری ندارد و یکی نوشته تا حدودی.
«صاحب و سرمایه‌گذار باعث پایمال شدن حق من به عنوان کارگر است.»
۱۳ نفر موافق؛ ۲۱ مخالف و یک نفر نوشته تا حدودی.
یکی از کارگران زن هم زیر فرم نوشته: «دو فرزند دارم یکی دبیرستانی و یکی دانشجو، همسرم هم بیمار است. من امنیت شغلی و حقوق مناسب را از شما خواستارم.»
گزارش جدید سازمان بین‌المللی کار درباره‌ی چشم‌انداز آینده‌ی کار -به‌خصوص کار شایسته در سطح جهانی- از دولت‌ها می‌خواهد تا به مجموعه‌ی اقدامات حمایتی برای مواجهه با تغییرات پیش‌بینی‌نشده‌ی دوره‌ی گذار در جهان کار و اشتغال بپردازند.
بر دستمزد برای زندگی مناسب، محدودیت ساعات کار و ایمنی و بهداشت محیط کار و حق آموزش هم تأکید کرده.
طبق این گزارش، فرصت‌های بیشماری وجود دارد برای بهبود کیفیت زندگی کارگران، ایجاد حق انتخاب برای آنها در مشاغل، برطرف کردن شکاف جنسیتی، کاهش آسیب‌های ناشی از نابرابری جهانی اما هیچ‌کدام از این اقدامات خودبه‌خود رخ نمی‌دهد بلکه مستلزم مداخله‌ی دولت‌هاست و بدون اقدام مشخص و قاطع، همچنان به سوی تعمیق نابرابری و ناامنی شغلی در سطح جهانی پیش می‌رویم.
آقا رضا می‌گوید: «به نظر من باید این کارگران را آموزش داد و اگر حقوق زیاد نمی‌شود رفاهیاتی در نظر گرفت یا به آنها وام داد.»
اتاق مدیر تازه در ساختمان اداری کوچکی گوشه‌ی حیاط است. یک ماه است آمده اما پیش از این هفت سالی در بخش دیگری از همین مجموعه‌ی صنعتی مدیر بوده. می‌گوید حقوق و دستمزد دو تا سه درصد از هزینه‌های هر مجموعه‌ی تولیدی است که باید در مناقصه‌ها دیده شود و بخشی از قیمت فروش باشد.
بالا بردن حقوق کارگران هم بستگی دارد به قدرت چانه‌زنی خودشان. «ممکن است کارگرهایی باشند که هفت یا هشت میلیون تومان می‌گیرند اما تا وقتی صدایشان درنیاید تصمیمی برای افزایش حقوقشان گرفته نمی‌شود. مثلاً کسی اعتراض می‌کند که دو میلیون اضافه شود و مدیر در نهایت یک میلیون به حقوقش می‌افزاید.» وقتی چند وقت پیش استعفا نوشت، مدیرش خواست با دو میلیون تومان حقوق بیشتر منصرف شود. «آن زمان دو میلیون تومان رقم چشمگیری بود. اما من گفتم قبلاً باید این فکر را می‌کردی. ما توجهی به منابع انسانی نداریم. اگر برایمان مهم باشد باید فکری بکنیم. اگر نمی‌توانیم حقوق را افزایش دهیم لااقل می‌توانیم رضایت کارگر و کارمند را بیشتر کنیم.»
مهندس تلفن مدیرش را جواب می‌دهد و برمی‌گردد به چالش کارفرمایان: «تولید ما به این صورت نیست که بدانیم محصول این سهم بازار را دارد. در مقاطعی مشکل نقدینگی داریم. کارفرماها پولمان را نمی‌دهند و ما دچار این نگرانی می‌شویم که آیا اگر حقوق و رفاهیات را افزایش دهیم همیشه نقدینگی خواهیم داشت یا شش ماه دیگر دچار چالش می‌شویم. پارسال حقوق را به محدوده‌ی نرمال شرکت‌های رقیب رساندیم اما نبود ثبات اقتصادی باعث می‌شود مطمئن نباشیم که می‌توانیم ادامه بدهیم یا نه و آیا کارگران ما را درک می‌کنند و تحمل می‌کنند.»

  • کارکنان باید سر ماه حقوق بگیرند یا اینکه شما را درک کنند؟
    «واقعیت این است که باید سر برج حقوق بگیرد اما باید درکی هم از وضعیت داشته باشد. اگر احساس کند وقتی دارد کار می‌کند به‌موقع حقوق می‌گیرد و به او احترام گذاشته می‌شود او هم ما را درک می‌کند. درست است که من حقوق مدیریتی می‌گیرم اما من هم در سبک زندگی خودم دچار مشکل شده‌ام. ما از آنها جدا نیستیم.»
  • یعنی ممکن است تا چند ماه حقوق ندهید؟ مثل برخی مجموعه‌های نزدیک به خودتان؟
    «نه این مورد تأییدم نیست، هرچند ممکن است گاهی اتفاق بیفتد. گاهی در تأخیر مدیران عمدی وجود دارد ما این تجربه را در مقطعی داشتیم که حقوقمان ابزاری بود که اگر سهامدار پول خواست و کارفرما پول نداد بگوید ندارم، ببین حقوق نداده‌ام. ممکن است این روش تکنیک باشد و عادت شود. فقط وقتی به نقطه‌ی انفجار برسد حقوق پرداخت می‌کند. چطور می‌شود که همیشه سر ماهِ سوم یا چهارم از زیر سنگ پول می‌آورید؟ خب سر ماه این کار را بکنید.
    از طرف دیگر من خودم می‌خواهم مثل دو سال گذشته حقوق را بالا ببرم اما هرچه هم بالا ببرم باز از تورم صددرصدی جا می‌مانم. اینها محدودیت‌های کارفرماست. کم‌کاری حاکمان را شرکت‌ها نمی‌توانند جبران کنند.»
  • اما وقتی شما می‌بینید که کارگر با هفت میلیون حقوق در تأمین حداقل زندگی مشکل دارد برایش چه کار می‌کنید؟
    «حقوق باید هرازگاهی افزایش یابد. ما به بسته‌های رفاهی هم فکر کرده‌ایم مثلاً به مناسبت سالگرد تأسیس شرکت و تولد بچه‌هایشان پولی بدهیم یا در رمضان و نوروز ارزاق بدهیم. یک بار حساب کردم ببینم می‌توانیم ناهار بدهیم، دیدم می‌شود نفری سه میلیون. برای کسی که هفت میلیون تومان حقوق می‌گیرد سه میلیون هزینه‌ی ناهار کنم که آن هم بدون خانواده از گلویش پایین نمی‌رود. تصمیم گرفتم در قالب بن و رفاهیات بدهم. تصمیم دارم نگذارم پرداخت حقوق به پنجم ماه برسد. تا وقتی در توان داریم این کارها را می‌کنیم، اما آینده را در این مملکت نمی‌شود پیش‌بینی کرد.»

واگرایی‌ وحشتناک در معیشت مردم
بهار پارسال ۶۱ اقتصاددان نامه‌ای سرگشاده به مردم ایران نوشتند و به شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاست جراحی اقتصادی واکنش نشان دادند. آنها ریشه‌ی مشکلات اقتصادی را در عوامل غیراقتصادی دیدند و گفتند اصلاحات اقتصادی نیازمند افق‌گشایی و بهبود حکمرانی است. جراحی اقتصادی همین افزایش نرخ ارز و شوک‌های متعدد و تشدید بی‌ثباتی اقتصادی است و در شرایطی رخ داده که درباره‌ی آغاز و پایان، دامنه و چارچوب و عمق این جراحی و گام‌های بعدی یا پیامد‌های این جراحی با مردم صحبت نشده است. وضعیت اقتصادی ایران براساس مجموعه‌ی گسترده‌ای از شواهد، بسیار نگران‌کننده است و چشم‌اندازی برای بهبود و برون‌رفت از آن نیز وجود ندارد.»
هشدار را گوش شنوایی نبود. امسال هم که برنامه‌ی هفتم توسعه بالاخره با تأخیر به مجلس رفت شوک دیگری به این اقتصاددان‌ها وارد شد تا بدانند چشم‌انداز دولتیان چقدر دور از نظر آنهاست.
فرشاد مؤمنی، اقتصاددان و استاد دانشگاه، این فاصله را این‌طور نقد می‌کند: به روند واگرایی‌های بسیار نگران‌کننده در ایران توجه کنید! در معیشت مردم واگرایی‌های وحشتناکی ایجاد شده است. جسته‌وگریخته می‌شنویم که مصرف سرانه‌ی گوشت یا لبنیات مردم نسبت به چهل سال پیش چه وضعیتی پیدا کرده اما باید آن را در کلیت خود بررسی کنید، به این شکل که مثلاً ما کشور را به شیوه‌ای اداره می‌کنیم که در دوره‌ی هشت‌ساله‌ی ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد -که قله‌ی درآمد ارزی تاریخ اقتصادی ایران در آن رقم خورد- کسری بودجه‌ی خانوارهای ایرانی چهارونیم برابر شد! این واگرایی شدید در معیشت مردم است. این روند واگرایی کار را به جایی رسانده که در ده سال گذشته، همواره حداقل دستمزد رسماً اعلام‌شده نصف تا یک‌چهارم خط فقر رسماً اعلام‌شده است!
مردم ایران به دلیل اینکه می‌خواهند نجیبانه زندگی کنند، از مصارف حیاتی خود صرف‌نظر کرده‌اند و از سوی دیگر با پدیده‌ی پرکاری یا چندشغلگی حتی در سنین بالای ۶۵ سال روبه‌رو هستیم.
این مسأله پیامدهای متعددی ایجاد می‌کند. مثلاً برای اینکه دل نازک عزیزان شکسته نشود، از امریکای لاتین و افریقا مثال می‌زنم که در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، که آنها برنامه‌های فقرزا و نابرابرساز اجرا می‌کردند، مردم مرتب تحمل می‌کردند تا اینکه در نهایت دست به اعتراض زدند. این اعتراضات به سمتی رفت که حکومت‌ها در این مناطق، معادل شش تا هفت درصد تولید ناخالص ملی‌شان را صرف سرکوب این اعتراضات کردند!»

آنها زودتر حذف می‌شوند
یکی از کارمندهای مجموعه استعفا نوشته و رفته. این چندمین نفری است که در اعتراض به تأخیر چهارماهه در پرداخت حقوق می‌رود. مسؤول‌دفتر مدیر به او حق می‌دهد اما از طرفی دلش می‌خواسته در کانال تلگرام شرکت به معترضان بگوید کمی دیگر صبر کنند. «من می‌فهمم که با این تورم حقوق نگرفتن چقدر به آدم‌ها فشار می‌آورد اما من که از نزدیک با مدیر سروکار دارم می‌بینم که اوضاع خراب است و نمی‌توانم فقط یک نفر را مقصر بدانم.»
در همه‌ی بخش‌های شرکت حرف‌ از این است که این وضعیت تا کجا ادامه خواهد داشت. هر نظری موافق و مخالفانی دارد.
مدیران بالا از اعتراض‌ها باخبرند. وعده می‌دهند که به همین زودی با اولین پیروزی در مناقصه حقوق کارکنان پرداخت می‌شود.
علیرضا، مدیر عامل شرکت، می‌گوید میزان حقوق را نه‌تنها بر اساس اعلام شورای کار که باتوجه‌به نرخ بازار تعیین می‌کنند. سابقه و تخصص را درنظر می‌گیرند و باتوجه‌به حقوق در شرکت‌های رقیب بیست تا سی درصد هم بیشتر حقوق می‌دهند، اما این روش تعیین دستمزد برای همه‌ی کارمندان و مدیران نیست. «این واقعیت است، متأسفانه معمولاً آنها که کار تخصصی انجام نمی‌دهند راحت‌تر از مجموعه می‌روند. چون پیدا کردن جایگزینشان برای ما چالشی ایجاد نمی‌کند؛ مثل نیروهای خدمات، منشی یا کارشناس. البته ممکن است استعدادی در آنها کشف شود و کارشناس نمونه‌ای باشد، در این صورت نگهش می‌داریم. اما در مجموع نمی‌توانیم برای تورم کاری بکنیم. آدم‌های ضعیف هر سال ضعیف‌تر می‌شوند.»
در گذشته برای جبران حقوق، سالی دو سه بار به کارمندها ارزاق می‌دادند. مرغ، برنج، گوشت. امسال هنوز چیزی داده نشده. معمولاً خود کارکنان برنج تقاضا می‌کنند. سال‌هایی که درآمد شرکت خوب بوده کارت خرید ‌دادند. در همان دوره همه‌ی سهم بیمه‌ی تکمیلی را می‌پرداختند اما بعد مجبور شدند این سهم را نصف کنند. سی درصدِ سهم بیمه‌ی کودکانشان را می‌پردازند ولی برای بیمه‌ی والدین تعهدی ندارند. بسیاری از کارکنانی که تا سه سال پیش وضعیت متوسط یا متوسط رو به بالا داشتند حالا گرفتار شده‌اند. تعدادی از مدیران هم خیال مهاجرت دارند یا دارند می‌روند. می‌گوید: «سی درصد از کارکنان هستند که سعی می‌کنیم راضی نگهشان داریم چون اگر بروند دچار مسأله می‌شویم.»
اگر پیمانکار طلب شرکت را ندهد حقوق صد نفر پرسنل عقب می‌افتد و زندگی‌شان پس می‌رود. آخرین باری که حقوق دو ماه عقب افتاد یکی از کارمندها گفته بود اگر پول نمی‌دادی من پول تاکسی نداشتم که فردا بیایم سر کار. «ما در این جور وقت‌ها در شرایطی قرار می‌گیریم که باید تصمیم‌هایی بگیریم. گاهی خوابم نمی‌برد و به مرز دیوانگی می‌رسم.»

بی‌سابقه‌ترین سقوط‌ها
فرشاد مؤمنی در انتقاد از شوک به حامل‌های انرژی در دوران احمدی‌نژاد -که دمار از روزگار مردم درآورد- می‌گوید: «شش ماه نکِشید، مردم ملتمسانه می‌گفتند قیمت‌ها را به قبل این شیرین‌کاری برگردانید و هرچه یارانه‌ی نقدی تحت این عنوان دادید پس بگیرید. کوچک‌سازی دولت هم از دیگر فریب‌کاری‌های بزرگ بود. امروز فهمیدیم که کیفیت مداخله‌ی دولت در اقتصاد از اندازه‌ی آن حیاتی‌تر است.
وقتی شعار کوچک‌سازی داده شد دولت هیچ یک از ریخت‌وپاش‌ها و هزینه‌های غیرضروری و رانتی خود را متوقف نکرد، بلکه آنها را به‌شدت افزایش داد. اما شانه از مسؤولیت‌هایی که در قبال آموزش و سلامت و تغذیه و مسکن و اقدامات عمرانی مورد نیاز مردم داشت خالی کرد. تأکیدم بر اینکه فساد دارد کمر جامعه را می‌شکند به این معناست که با بی‌سابقه‌ترین سقوط‌ها در بنیه‌ی تولید ملی و بی‌سابقه‌ترین مشارکت‌زدایی‌ها از مردم در سرنوشتشان و همچنین بی‌سابقه‌ترین سطوح از وابستگی‌های ذلت‌آور به دنیای خارج روبه‌رو هستیم.»
مسؤول‌دفتر مدیر کارخانه می‌گوید چند روز پیش که به دخترم گفتم با من بیاید شرکت، گفت دیگر دوست ندارد به جایی بیاید که حقوق مادرش را نمی‌دهند. نمی‌داند با همه‌ی احتیاط و مخفی‌کاری‌اش بچه از کجا بو برده. اوایل تیرماه جشنی برای کودکان کارکنان گروه شرکت‌ها برگزار شد. بعضی پدر و مادرها هم بودند. بعضی مدیران هم.
بین بچه‌هایی که از خوشحالی قرار نداشتند، یکی چشمش به ردیف آبمیوه‌ها روی میز ته سالن بود، گلویش از احساس خنکی و شیرینی آبمیوه‌ خشک بود. با خوشحالی ته سالن را نشان داد و به مردی که کنارش نشسته بود گفت: «اونجا، اون آخر سالن همه‌چی می‌دن، شیرینی، آبمیوه، همه‌ش مجانیه.»

مطلب قبلی

تقدیس یک آدمکش

مطلب بعدی

نجات‌دهندگان آسیایی

0 0تومان