پیمانکار لولهکش گفت اگر جلو خودت این پول را بدهم به یارو راضی میشوی؟ لولهی گاز ساختمان سوراخ شده بود و برای ترمیم باید مهندس ناظر میآمد که نقشه را تأیید کند. لولهکشی جدید هزینهی زیادی داشت و صاحبخانه به لولهکش گفته بود با رشوه سروته قضیه را هم بیاور.…
ادامه– خودت رو معرفی کن! – یعنی چی؟ یعنی چه کار کنم؟ صاحبکارش، محمدعلی، به او گفت که یعنی اسم و فامیلت را بگو. بگو که از کجا آمدهای. میروِیس، با صدایی که هنوز زنگ بلوغ نگرفته بود، گفت که پانزده سال دارد و یکسالی هست که از افغانستان آمده…
ادامههمه میدانستند که آخرین روز حیات نجف دریابندری، با آن زبان یکهی فارسیاش، در راه است. از پس سکتههای پیاپی، زبانِ تکلم رفته بود، اما زبانِ فارسیاش همچنان با ما بود. میگفتند در سالهای آخر کسی را نمیشناخت، اما اگر توانی در عضلات صورتش باقی میماند، صرف قهقهههای معروفش میشد.…
ادامه