یک جعبه گوجهی تر و تازه را روی پلهی ورودی موزهی نقاشی پشت شیشه گذاشتهاند. نگهبان دم در ناگهان از اتاقکش بیرون میجهد. «عکس نگیر آقا. نگیر.» میایستد و دستور میدهد عکس پاک شود. موبایل را چک میکند تا مطمئن شود که عکسی از گوجه در ورودی بنای تاریخی موزه…
ادامهمردی عمامهی سبزش را به شیوهی جنوب خراسان گره زده و در دشتی اخرایی سنگ روی سنگ میچیند. کُپههایی به قد نصف انسان. صدای برخورد سنگها با یکدیگر در سالن شمارهی پنج جشنوارهی سینما حقیقت میپیچد. ریشهای سفیدِ مرد، مواج و تابدار، تا سینهاش میرسد. سالهاست از موطنش دور افتاده…
ادامهحسین شهیدی را در ایران کمتر میشناسند. به همین سبب بود که عصر دیروز آخرین کتاب او، «روزنامهنگاری در ایران: از رسالت تا حرفه»، سه سال پس از مرگش و در حضور اندک مخاطبان، در شبی از شبهای مجلهی بخارا، در خانهی اندیشمندان علوم انسانی، رونمایی شد. شبهایی که علی…
ادامهباغهای خرما یکیدرمیان سوختهاند. سالهاست که برف بر پیشانی این خاک ننشسته. آسمان جان میکند تا بر شانههایش ببارد. چاههای عمیقش تشنهاند. خیلی از مردها دستِ زنوبچه را گرفتهاند و رفتهاند جایی که آب باشد و نان. هستند خانههایی در روستاهایش که هنوز توالت ندارند. چهرهی آدمها را آفتاب برشته…
ادامه