تشنگان در بادیه

یا مثلاً چه می‌شد اگر در تهران که نه، کمی بالاتر در خراسان، مازندران یا همین کشور همسایه به دنیا می‌آمد. دنیا که به آخر نمی‌رسید اگر جای دیگری می‌شد «به‌جز این سرا سرایش». با خودش همان فکرهای لعنتیِ همیشگی را تکرار کرد که هرجای دیگری هم به‌دنیا می‌آمد همین…

ادامه

چند سیخ نقاشی پشت شیشه

یک جعبه گوجه‌ی تر و تازه را روی پله‌ی ورودی موزه‌ی نقاشی پشت شیشه گذاشته‌اند. نگهبان دم در ناگهان از اتاقکش بیرون می‌جهد. «عکس نگیر آقا. نگیر.» می‌ایستد و دستور می‌دهد عکس پاک شود. موبایل را چک می‌کند تا مطمئن شود که عکسی از گوجه در ورودی بنای تاریخی موزه…

ادامه

خاک زابل شاد است

مردی عمامه‌ی سبزش را به شیوه‌ی جنوب خراسان گره زده و در دشتی اخرایی سنگ روی سنگ می‌چیند. کُپه‌هایی به قد نصف انسان. صدای برخورد سنگ‌ها با یکدیگر در سالن شماره‌ی پنج جشنواره‌ی سینما حقیقت می‌پیچد. ریش‌های سفیدِ مرد، مواج و تابدار، تا سینه‌اش می‌رسد. سال‌هاست از موطنش دور افتاده…

ادامه

اعتبار ناشناخته

حسین شهیدی را در ایران کمتر می‌شناسند. به همین سبب بود که عصر دیروز آخرین کتاب او، «روزنامه‌نگاری در ایران: از رسالت تا حرفه»، سه سال پس از مرگش و در حضور اندک مخاطبان، در شبی از شب‌های مجله‌ی بخارا، در خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی، رونمایی شد. شب‌هایی که علی…

ادامه