«چرا اطلاع ما از آدمهای فرهنگی و بافرهنگ کشورمان –آنهم در این عصر عظیم تبادل اطلاعات- اینهمه کم و تقریبا ناچیز است؟ چرا آدم فرهنگی ما، و یا بهتر بگوییم، تولیدکنندهی فرهنگی ما، اینقدر کم معرفی شده، و یا طوری معرفی شده که انگار اصلا معرفی نشده است؟»* وقتی در…
ادامههمه میدانستند که آخرین روز حیات نجف دریابندری، با آن زبان یکهی فارسیاش، در راه است. از پس سکتههای پیاپی، زبانِ تکلم رفته بود، اما زبانِ فارسیاش همچنان با ما بود. میگفتند در سالهای آخر کسی را نمیشناخت، اما اگر توانی در عضلات صورتش باقی میماند، صرف قهقهههای معروفش میشد.…
ادامهنام نجف دریابندری از سال ۱۳۴۸ که سال دوم دبیرستانام را در دبیرستان هدف ۴ میگذراندم، با من عجین شد. تاریخ سینمای آرتور نایت با ترجمهی او را که در قطع جیبی چاپ شده بود (البته آن موقع اگر اشتباه نکنم به آن قطع پالتویی هم میگفتند که توسط کتابهای…
ادامهما از موسیقی و نقاشی زیبا و هزاران زیبایی دیگر لذت میبریم بدون آنکه بدانیم آفرینندگانشان با بیخوابی و اشک و خندهی عصبی و آسم و تشنج و ترس از مرگ، که از همهچیز بدتر است، چه کشیدهاند. («در جستوجوی زمان ازدسترفته»، جلد سوم، طرف گرمانت) مارسل پروست تقدیمنامهی جلد…
ادامه