هالیوود جز فیلمها و شکوهی که پیش چشم تماشاگرانش میگذارد، قصههای غمبار و تلخ بسیاری هم آنسوی دوربینهایش دارد: رسواییها، عشقهای نافرجام، و شکستها و حرمانها. جیمز رابرت پریش در «کتاب مردگان هالیوود» (The Hollywood Book Of Death) از مرگهای هالیوودی و غریب بازیگران مشهور استودیوهای رؤیاساز سینمای امریکا نوشته: خودکشیها، قتلها، مرگهای بر اثر الکل و مخدر، مرگهای مبهم، مرگهای معماشده، مرگهای اتفاقی، و مرگهای طبیعی. ریکی نِلسن (Rick ‘Ricky’ Nelson) یکی از بتهای محبوب نوجوانان در اواخر دههی پنجاه میلادی و اوایل دههی شصت بود که روز ۳۱ دسامبر سال ۱۹۸۵ در یک سانحه سقوط هواپیما مُرد.
***
ریک (ریکی) نلسن در خانوادهی مشهوری به دنیا آمد که همهی اعضایش در کار نمایش بودند، و در بیشتر سالهای عمرش به بازیگری و اجرای نمایشهای کمدی و همچنین موسیقی راکاندرول و کانتری در رادیو، بر پردهی سینما، و صفحهی تلویزیون پرداخت. موفقیتهای زندگی او طیفی از شمایلهای متفاوت را در بر میگیرد: نوجوانی پر شروشور و شنگول در سالهای ابتدایی، ستارهی موسیقی راکاندرول در میانهی کارنامهاش، و بالاخره یک مرد میانسال محبوب خانوادهها که در روزهای واپسین بیوقفه در کنسرتها، مراسم خیریه، رستورانها، و شهربازیها برنامه اجرا میکرد. وقتی در سقوط هواپیمای شخصیاش هلاک شد به کهکشان آدمهای معروفی پیوست که در سوانح هوایی جان خود را از دست دادهاند.
پدر ریکی، آزی نلسن، مردی همیشه و همهجا موفق بود: جوانترین امریکایی در دستهی پیشاهنگان ایگل، دانشجوی ممتاز دانشگاه روتگرز، بازیکن و ستارهی تیم بیسبال. آزی کمی پیش از فارغالتحصیل شدن از مدرسهی حقوق نیوجرزی، دانشگاه را رها کرد تا همراه هریت هیلارد (خواننده و بازیگر آینده) یک گروه موسیقی راه بیندازد، گروهی که در سراسر ایالت متحده معروف شد. آزی نلسن و هریت در سال ۱۹۳۵ ازدواج کردند. اولین پسر آنها دیوید در ۱۹۳۶ متولد شد، و ریکی هم سال ۱۹۴۰ در شهر تینک ایالت نیوجرزی به دنیا آمد. سال ۱۹۴۴ خانوادهی نلسن اجرای یک نمایش رادیویی سیتکام به نام «ماجراهای آزی و هریت» را شروع کردند. این نمایش رادیویی سالها اجرا میشد، و پسرهای خانواده هم از ۱۹۴۹ به آن پیوستند. سال ۱۹۵۲ برنامهی رادیویی آنها راهش را به تلویزیون باز کرد، و چهار عضو خانوادهی نلسن هر هفته یک اپیزود از آن را اجرا میکردند. مضمون کلی «ماجراهای آزی و هریت» تأمل در مفهوم خانوادهی ایدهآل و دوستداشتنی امریکایی بود، مضمونی که در نسخهی سینمایی آن، یعنی «نلسنها میآیند!» (فردریک دو کوردوا، ۱۹۵۲) هم دنبال شد.
سال ۱۹۵۷ ریکی نوجوان که میخواست به دوستدخترش ثابت کند مثل الویس پریسلی صدای خوبی برای آواز خواندن دارد، پدرش آزی را ترغیب کرد تا اجازه بدهد در یکی از اپیزودهای برنامهی تلویزیونیشان آهنگی بخواند. این آهنگ «دارم قدم میزنم» بودکه خودش هم گیتار آن را نواخت. «دارم قدم میزنم» درخشید و به رتبهی دوم جدول بهترین ترانههای ماه رسید. نلسن بلافاصله با کمپانی موسیقی ایمپریال رکوردز قراردادی امضا کرد. تکآهنگ بعدیاش «احمق کوچولوی بیپول» در آگوست ۱۹۵۸ رتبهی اول جدول بهترین آهنگها را مال خود کرد، و ریکی به شهرت رسید. از آن به بعد او در اغلب اپیزودهای «ماجراهای آزی و هریت» ترانه اجرا میکرد.
نلسن جوانکی برنا و سرحال و بامزه بود، بچهمثبتی که همزمان باهوش و (جلوی دخترها) چاخانگو و جذاب بهنظر میرسید، و خیلی زود به ستارهی نوجوان رسانههای مختلف تبدیل شد. طی سالهای بعد او در چند فیلم سینمایی هم بازی کرد: در کمدی موزیکال «داستان سه عشق» (وینسنت مینه لی/ گوتفریت راینهارت، ۱۹۵۳) همراه لشکری از بازیگران مشهور دوران ظاهر شد، عضو جوان و خام گروه همراهان جان وین بود در وسترن کلاسیک «ریو براوو» (هاوارد هاکس، ۱۹۵۹) کنار دین مارتین و والتر برنان و آنجی دیکینسن (و آهنگی بهیادماندنی هم خواند)، و در کمدی جنگی «مضحکترین کشتی ارتش» (ریچارد مورفی، ۱۹۶۰) با جک لمون همبازی شد، و ترانهی «هیچ میدونی ترک کردن نیواورلئان چه حسی داره؟» را اجرا کرد.
سنش که بالا رفت و به هیبت یک مرد بزرگسال درآمد، بازیاش هم تصنعی شد. البته تا وقتی که برنامهی تلویزیونی خانوادگیشان به راه بود، موقعیت حرفهای و مالی ریکی به خطر نیفتاد. سال ۱۹۶۳ «ی» آخرِ اسمش را برداشت، و با کریس هارمون، دختر تام هارمون (بازیکن بزرگ بیسبال) و خواهر مارک هارمون (بازیگر نوپای آن روزها)، ازدواج کرد. ریک نلسن حالا دیگر آن جوانک شیرین و محبوب دل دخترهای نوجوان نبود. شش ماه بعد دخترشان تریسی نلسن، سال ۱۹۶۷ پسرهای دوقلوشان ماتیو و گونار، و در ۱۹۷۴ آخرین فرزندشان سم نلسن به دنیا آمدند. ریک و کریس در فیلمی به کارگردانی پدر نلسن بازی کردند، کمدی رمانس «عشق و بوسهها» (آزی نلسن، ۱۹۶۵) که شکستی همهجانبه از کار درآمد. سال ۱۹۶۶ هم پخش برنامهی تلویزیونی «ماجراهای آزی و هریت» سرانجام پس از چهارده سال به پایان رسید.
اواخر دههی ۱۹۶۰ کارنامهی بازیگری نلسن داشت رو به افول میرفت، و مجری بودنش در برنامهی موسیقی «مالیبو یو» هم کمکی به موقعیتش نکرد. در سریال «هوندو» (۱۹۶۷) و فیلم تلویزیونی «دارودسته بالای تپه» (ژان یاربرو، ۱۹۶۹) بازی کرد که نتیجهی خاصی برایش نداشتند، و در وسترن کوتاه «رستاخیز برانکو بیلی» (جیمز روکوس، ۱۹۷۰) بر اساس داستانی از جان کارپنتر، هم آواز خواند. با آهنگ «مرد مسافر» دوباره در عرصهی موسیقی خودی نشان داد و به جدول ترانههای برتر سال راه یافت. اجرایش در کنسرت یادبود راکاندرول در باغ میدان مدیسن نیویورک بلوایی به پا کرد. ریک در میانهی اجرا آهنگ جدیدی خواند، اما تماشاگران که همان ترانههای مشهور قدیمی اش را میخواستند، او را هو کردند. نلسن سال بعد این تجربهی دردناک را در ترانهی «گاردن پارتی» روایت کرد، و این آهنگ به شدت موفق شد! همزمان با این اتفاقات زندگی مشترک او با کریس هارمون هم به سراشیب افتاده بود.
سال ۱۹۷۵ آزی نلسن از سرطان درگذشت، و ثروتش به دست همسرش هریت افتاد. خانوادهی نلسن در طول سالها با کار در عرصهی نمایش و تلویزیون پول زیادی اندوخته بودند اما ریکی ولخرج و همیشه بدهکار بود، و هیچوقت پس اندازی نداشت. در سالهای ابتدایی دههی ۱۹۸۰ نلسن قراردادهای موسیقی با کمپانیهای بزرگ صفحهپرکنی را هم از دست داده بود، و با شرکت در کنسرتهای سطحپایین معاش میکرد. پس از جداییها و آشتیهای متعدد با کریس، سرانجام در ۱۹۸۲ کارشان به طلاق کشید. سال بعد در در فیلم تلویزیونی «دبیرستان امریکا» (جک بِندر، ۱۹۸۴) در نقش فرعی مدیر مدرسه ظاهر شد. (جالب اینکه مادرش هریت هیلارد نقش منشی او را داشت!) اوایل ۱۹۸۵ اپیزود آزمایشی یک سریال تلویزیونی به نام «پدران و پسران» را ساخت اما این اپیزود نظر مدیران شبکه را نگرفت، و مجموعه هرگز تولید نشد.
۳۰ دسامبر ۱۹۸۵ ریک و گروهش نمایشی در گونترزویل آلاباما اجرا کردند. قرار بود فردایش به مناسبت آغاز سال نو میلادی در هتل پارک سوییت شهر دالاس برنامه داشته باشند. ساعت ۵ بعدازظهر روز ۳۱ دسامبر، هواپیمای دوموتوره و قدیمی DC3 ریکی که گروه سوار آن بودند در یک مزرعهی یونجه نزدیک دالاس سقوط کرد. موتور معیوب هواپیما منفجر شد، و طیاره و مسافرانش در شعلههای آتش غلیظ یونجهها سوختند. ریک، نامزد۲۷سالهاش هلن بلیر، و چهار عضو گروه او در این سانحه مردند. گزارش مامورین تحقیق نشان داد که نلسن و کمکخلبان هنگام پرواز تحتتأثیر کوکایین بودهاند.
بیشتر از یک میلیون نفر در مراسم تدفین او در پارک یادبود فارست لاون بر تپههای هالیوود شرکت کردند. دخترش تریسی در مدح پدرش گفت «وقار و متانت او را به یاد میآورم. مهربانترین مردی بود که ممکن است ملاقات کنید. ریکی تشخص و شیطنتی ذاتی داشت. هنرمند و باهوش بود، و عاشق بستنی!»