عالیم سرحال است. با ریتم بشکن میزند. پیچوتاب میدهد به بدنش. نوبت آوازِ فرقانه که میرسد، دستی به شانهی دخترش میزند و نیرو میدهد. میخندند. جاهایی نوبتِ آوازشان را فراموش میکنند، میپرند توی آواز همدیگر و دوباره میخندند. «شما را همواره موزیسینی میشناسند که خرقعادت میکند، بنیادهای تغییرناپذیر موسیقیِ آذربایجان را بههم میریزد و هم از این رو است که به مخالفت با شما برخاستهاند. اکنون در جمهوری آذربایجان به موسیقیِ شما چگونه نگاه میکنند؟» عالیم آنقدر سرحال است که به سؤال اینگونه پاسخ دهد: «الآن دیگر نگاه نمیکنند، بلکه گوش میدهند.» بعد میخندد و میگوید: «این مخالفتها دو نوع هستند: غرضورزیهای شخصی و مخالفتهای کارشناسی که من هر دو را پذیرفتهام. برخیها غرضورزیشان را همچنان ادامه میدهند اما من به هیچکدام کینهای ندارم.»
برخی اعضای گروه با موبایل دارند فیلم میگیرند؛ هیجانزدهی حضورِ عالیم و فرقانه. عالیم که با گروههای معتبر و کاردرستی مثل یویوما و راه ابریشم و کرونوسکوارتت کنسرت داده، حالا آمده با ارکستر سازهای بادی تهران کنسرت بدهد. تا حالا با ارکستر سازهای بادی کنسرت نداده: «کارِ سختی است. هم خواننده و هم اعضای ارکستر با نفسهایشان اجرا میکنند.» از روند کارِ گروه راضی است اما «از خودم راضی نیستم. زندگی من همیشه اینگونه است. همیشه با خودم درگیرم. همیشه دارم خودم را زمین میزنم. زندگی من بدون حرکت معنی ندارد.»
فرقانه هم از حسش میگوید، از اینکه قرار است در ایران روی صحنه برود: «خیلی شادم که در کنار استادم، پدرم، قرار است در کنار ایرانیها کنسرت بدهم و کنار تماشاچیان ایرانی باشم. از این بابت خودم را خوشبخت حس میکنم. موسیقی زبان مشترک ملتهاست. ایرانی و غیرایرانی ندارد.» عالیم بهشوخی دستی به سرِ فرقانه میزند و میگوید چرا بلد نیستی خوشگل حرف بزنی؟ کِی میخواهی یاد بگیری؟ بعد، پدر و دختر، هر دو میخندند.
قسمت دوم تمرین دارد آغاز میشود. عالیم میگوید: «روز اول تمرین ستونها را کاشتیم. بعد آجر روی آجر گذاشتیم و دیوارها را ساختیم. تا روز برگزاری کنسرت اگر باران نیاید، سقفش را میسازیم.»
اما آبوهوای ایران همین است. بارانهای ناگهانی، یکباره فرومیآیند.
عکسها از عباس کوثری
[layerslider id=”11″]
[…] به عکسها نگاه کنید. قبل از این اتفاقات است. عالیم سرحال است. با […]