شبکه آفتاب: فائق توحیدی از قدیمیهای سازمان میراث فرهنگی است. از نخستین دانشجویان فارغالتحصیل باستانشناسی ایران که به فراخوان وزارت فرهنگ و هنر آن زمان پاسخ داد و جزو نخستین افرادی شد که به استخدام ادارهی کل حفاظت آثار باستانی درآمدند. از تمام خاطرات سالیان خدمت در سازمان میراث فرهنگی، یک خاطره برق جوانی و هیجان را به چشمهایش میآورد و لبخند بر لبش: «من کاشف حلقهی قدرت بودم. همراهِ دکتر خلیلیان برای کاوش به بهبهان رفته بودیم. اسکلت حلقهی قدرت را درست روی قلبش در دست گرفته بود. هرگز آن لحظه را از یاد نمیبرم.»
آموزش سربازان گارد برای حفاظت از میراث فرهنگی
در آستانهی هفتادسالگی است. در اولین کاوشهای بسیاری از عملیاتها در گوشهگوشهی فلات باستانی حضور داشته، هنوز خاک اکتشاف لای چروک دستهایش پیداست: «سال ۵۲ وقتی لیسانس باستانشناسی گرفتم به استخدام ادارهی کل حفاظت آثار باستانی درآمدم، آن زمان استخدام از طریق آزمون فرهنگ و هنر انجام میشد، دو سال بعد هم در کارشناسی ارشد باستانشناسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم.»
نقطهی آغاز دلبستگی به رشتهی باستانشناسی روزی بود که برای خدمت سربازی روانهی اصفهان میشود و مسحور کاشیهای آنجا: «در یک کلام فقط میتوانم بگویم که عاشق آثار باستانی اصفهان شده بودم. این عشق آنقدر زیاد بود که بعد از سربازی رشتهی باستانشناسی در دانشگاه تهران قبول شدم چون هنوز هم که هنوز است فکر میکنم تنها رشتهای بود که میتوانست مرا با آنهمه ایده و تصویر در ذهن ارضا کند.»
او از جمله معدود باستانشناسانی است که رشد و بلوغ ادارهی تازهتأسیس را از نزدیک دید و در چرخهی اداری آن تأثیرگذار بود: «اداره تازهتأسیس بود و وظایفش محدود میشد به حوزهی حفاظتِ آثار باستانی اعم از منقول و غیرمنقول یا همان بناها و محوطهها و اشیا. در این زمان مرحوم سیدمحمد خرمآبادی مدیر این اداره بود و از اولین اقداماتی که در آن انجام شد، تربیت هفتصد گارد آثار باستانی برای کل کشور بود. اداره کمکم داشت جان میگرفت؛ از سربازهای گارد شاهنشاهی نیروی گارد آثار باستانی تربیت شدند و بعد از آموزشهای لازم، اولین سمینار حفاظت از آثار تاریخی در گرگان برگزار شد تا عملاً پاسگاههای حفاظت در سراسر ایران راهاندازی شود. کاری که ما کردیم این بود که این نیروی انسانی آمادهبهکار را در گروههای سه چهارنفری بین پاسگاهها تقسیم کردیم.»
سازماندهی این تشکیلات سازمانیافته اولین قدم برای حفاظت از آثار باستانی کشور بود و شروع بررسی و شناسایی محوطههای تاریخی. توحیدی آستین بالا میزند و رهسپار استانهای مختلف میشود؛ از خراسان گرفته تا کردستان: «در تشکیلات حفاظت از آثار باستانی برای نخستین بار بررسی و شناسایی آثار تاریخی در ایران را آغاز کردیم. بعد از دو سال من سرپرست هیأت استان خراسان شدم و در آنجا آثار بسیاری را برای نخستین بار شناسایی کردیم. بعد از خراسان راهی کردستان شدم و به مدت چهار سال، آنجا نیز بناهای ارزشمندی را پیدا کردیم.»
ایدهی تهیهی نقشهی باستانشناسی کشور
توحیدی خودش را محدود به بازدید و سرکشی و حتی کاوش در این استانها نمیکند؛ ایدهی بزرگتری دارد. نقشهای برای راهِ پیش رو: «در تمام این سالها، ایدهی تهیهی نقشهی باستانی کشور را در سرم میپروراندم. این طرح کلی من بود و هر منطقهای را که بررسی میکردم، حریم آن را مشخص میکردم و تهیهی نقشهی آن جزو فعالیتهایم بود و در قدم بعدی هم اقدامات اولیهی حفاظتی را انجام میدادم و با مشخص کردنِ نقاط شناختهشده نقشه را تهیه میکردم. میدانستم این نقشهها به درد من و دیگران خواهد خورد. این ایده کمکم از سوی دیگر باستانشناسان هم پذیرفته شد.»
او دوباره برمیگردد به سال ۵۲، سالی که در ذهن او زمان مهمی در تجربههای باستانشناسیاش بوده: «همان سال بود که من در مقام عضو هیأت باستانشناسی ایران و انگلیس از طرف دانشگاه لندن راهی عنبیرا در نزدیکی سیرجان شدم. هیأت بسیار مجهزی آنجا منتظرم بود؛ از شیمیدان گرفته تا عکاس و معمار و طراح و نقشهبردار و سکهشناس همه در این هیأت حضور داشتند و من هم در کنار آنها نقشهبرداری را یاد گرفتم.» سفر به کرمان و دوری از خانواده اما برای توحیدی چندان راحت هم نبود. دنیای باستانشناسها بیشباهت به جهانگردها نیست :«یادم میآید در همان موقعی که در کرمان بودم، پسر یکسالهام هزار کیلومتر دورتر از من بود و من هر سال فقط شش ماه وقت داشتم در خانه بمانم و بعدش باید زندگی را رها میکردم و به دل بیابانها میرفتم.»
کتاب فن هنر سفالگری
این رفتوآمدها برای باستانشناس سرشار از آموزش و دانشآموزی بود. از هیأت انگلیسیِ حاضر در کرمان زبان انگلیسی میآموزد، از وریک که طراح استرالیایی این تیم بوده یاد میگیرد که چطور اشیای بیرونآمده از دل زمین را روی کاغذ طراحی کند و از سکهشناس و سفالشناس تفاوت سکههای دورههای مختلف را و روش الفت با سفالینهها را میآموزد: «این یافتهها انگیزهای شد که بعدها بنشینم به نوشتن کتابی به اسم «فن هنر سفالگری». این کتاب را انتشارات سمت چاپ کرده و یکی از کتب معتبری بود که در دانشکدههای باستانشناسی ایران تدریس میشد.»
«حضور در این هیأت تأثیر زیادی روی من گذاشت و بعدها که در دیگر حفاریها شرکت کردم، قدرت مشاهده و ثبت و ضبط کمکم در من رشد کرد و گره خورد به توانایی که در نقشهبرداری به دست آورده بودم و همین باعث شد از عهدهی حفاریهای علمی برآیم.» و این یعنی یادآوری روزگار تحصیل او در مقطع لیسانس و آموزش حفاری زیر نظر عزتاله نگهبان که از دردانههای کاوشِ آن روزگار بوده و پای گزارشهای توحیدی را، که پر از طراحی یافتههای علمی بوده، امضا میکرده است: « طراحی برایم موضوعی مهم شده بود؛ هر چیزی که پیدا میکردم، از گوشواره گرفته تا ظرف سفالی، ویژگیهایش را با طرح میکشیدم و بالاخره همکاریام با دکتر نگهبان در طراحی، اصلاح و بازترسیم اشیاء هفتتپه برای کتاب ایشان اتفاق افتاد.»
بعد از خراسان، راهی کردستان میشود؛ استانی که آثار گرانقدری از آن بیرون آمده. میگوید در پس هر شیء تاریخی به دنبال بار دراماتیک آن بوده: «من علاقهی شدیدی به شناخت اشیای عتیقه و موزهای داشتم و مدام میخواستم که بار دراماتیک آنها را پیدا کنم.»
شناسایی اموال موزهای کاخها
تجربهی تازهای در راه است؛ سال ۵۶ همهچیز مهیای خروج او از کشور است، اما تقدیر برنامهی دیگری پیش پایش میگذارد: «اواخر ۵۶ کمکم احساس میشد تغییراتی در مملکت در حال وقوع است. جمشید آموزگار تازه نخستوزیر شده بود و من در منزل او، در حال طراحی اشیایی بودم که قرار بود بعدها آموزگار آنها را در کاتالوگی به نام مجموعهی نخستوزیری به چاپ برساند. حضور من در آنجا و آشنایی من با اتفاقاتی که آنجا میافتاد باعث شد حس کنم زمان مناسبی برای رفتن نیست، بهخصوص که دو فرزند هم داشتم و تصور نمیکردم بتوانم آنها را با خود ببرم.»
زنگ انقلاب به صدا درمیآید. «با آغاز انقلاب و فضای ملتهب آن زمان، نگرانی از غارت اموال فرهنگی بهدست سوداگران وجود داشت و من احساس مسؤولیت میکردم. از طریق ریاست معاونت میراث فرهنگی در وزارت فرهنگ و هنر و با حکمی از سوی مهندس بازرگان به سراغ اشیا و اموالی رفتم که بنیاد مستضعفان ضبط کرده بود و در سالنِ ۲۳ نمایشگاه بینالمللی قرار داشت.» این دیدار کوتاه با گنجینهی تاریخ و فرهنگ ایران دستاورد مهمی از توحیدی برای موزههای امروز باقی میگذارد. او این اموال را، که جنبهی میراث فرهنگی دارند، شناسایی و فهرست میکند تا از خرید و فروش آنها جلوگیری شود. بعد از آنکه شناسنامهی اشیا تهیه میشود، موزههای امروز بنیاد مستضعفان هم راهاندازی میشوند: «ما چهار نفر بودیم؛ دکتر حاجسیدجوادی، علیمحمد خلیلیان، احمد کبیری و من که ثبت و شناسایی اموالِ بنیاد را انجام دادیم، کاری که نزدیکِ سه سال طول کشید و از آنجا به کاخ سعدآباد و نیاوران رفتم.»
جنگ شد، بحران دیگری برای گنجینهی منحصربهفرد باستانشناسی ایران و باستانشناس میانسال رهسپار مأموریتی تازه میشود: «در زمان جنگ، یکی از مهمترین اقدامات من عضویت در هیأت هفتنفرهی صورتبرداری کاخهای سعدآباد و نیاوران بود و بعدها هم مسؤول ادارهی بررسی و شناسایی انتخاب شدم. در این مدت، کاخ گلستان هم بازبینی و از آن شناسنامه تهیه شد و کمکم سیاستی را در کاخها پیشنهاد دادیم که مورد قبول واقع شد: تقسیمبندی اشیا به بند میم و بند جیم.»
«بند جیم» اموالی را شامل میشود که میشود آنها را جابهجا کرد چراکه ارزش نگهداری در کاخها را ندارند و «بند میم» شامل اشیایی که نباید از کاخها خارج یا خرید و فروش شوند، چراکه اهمیت و جایگاه ویژهای دارند. همین تلاشها باعث میشود، با تصویب دولت موقت، کاخها تحتنظر میراث فرهنگی قرار بگیرند. توحیدی در مرور خاطراتِ این سالها نامهایی را به یاد میآورد: «دکتر شیرازی بعد از انقلاب مدیر کل دفتر آثار تاریخی شد و بعد رئیس انجمن آثار ملی. در آن روزگار او تلاش زیادی برای تشکیل میراث فرهنگی ایران کرد و البته در کنار ایشان دیگرانی هم چون کوثری، رهبری و وکیلیفرد هم بودند که مراقب شرایط میراث فرهنگی کشور بودند، چون آن زمان واقعاً شرایط خوبی برای میراث فرهنگی کشور نبود.»
میگوید «یادم است که در هیأتهای شناسایی آثار منقول موزهی ملی بودم که با جداسازی ساختمان موزهی اسلامی در روزهای بعد از انقلاب عملاً به انبار آثار تاریخی بدل شده بود. نتوانستم بیکار بنشینم، طرحی برای ساماندهی تهیه کردم. کارتنها را یکییکی در زیرزمین موزهی اسلامی باز کردیم. کار قفسهبندی و طبقهبندی آثار که انجام شد خیالم کمی راحت شده بود، اما همیشه برای باستانشناس کار تازهای، دغدغه جدیدی هست که نمیتواند از فکرکردن به آن دل بکند.»
ادارهی میراث فرهنگی بعد از شکلگیری زیرمجموعهی وزارت ارشاد ملی قرار گرفت که جایگزین وزرات فرهنگ و هنر شده بود تا اینکه در سال ۶۴ سه معاونت مهم آن تشکیل میشود و جانی دوباره میگیرد: «معاونت حفظ و احیا به مسؤولیت حسن محبعلی، معاونت پژوهش به مسؤولیت ابوذری و معاونت معرفی و آموزش به مسؤولیت شریعتزاده شکل گرفتند و من هم آن زمان دبیر شورا و رئیس ادارهی بررسی و شناسایی بودم که در معاونت حفظ و احیا بود.»
کشف حلقهی قدرت
در همین زمان است که یکی از بزرگترین کاوشها به یکی از بزرگترین کشفهای باستانشناسیِ ایران میانجامد: «در کاوش بهبهان بود در زیرزمین به اسکلتی رسیدیم، روی اسکلت، حلقهی قدرت قرار داشت. خاطرم هست که دکتر خلیلیان هم بودند و این کشف ما دنیا را شوکه کرد. در آن سالها هر روز مأموریت تازهای داشتیم. بااینوجود هنوز حفاری بهبهان یکی از بهترین خاطرات زندگی مرا شکل میدهد. اینکه انسان تا لحظهی مرگ هم به قدرت میاندیشد.»
هشت سال بعد «زمانی که اوج بیکاری بود» تقاضای بازنشستگی دادم تا جوان تازهنفسی بیاید و جای مرا بگیرد.
توحیدی حالا در پسزمینهای از انبوه کتاب و خاطرات بیش از نیم قرن تاریخ باستانشناسی فلات ایران نشسته است. او نه فقط کاشف حلقهی قدرت که کاشف نظم و قانون در فعالیتهای اجرایی باستانشناسی بوده؛ مردی سختکوش که حتی سادهترین چیزها را هم بادقت نقاشها توصیف میکند؛ حتی سادهترین خاطراتش را از کویر پرخاطرهی ایران.