یکی دو روز مانده به مسابقه، نود متر پارچهی سبز و سرخ و سیاه خریدند و شبانه در کارگاهها دوختند تا نود هزار تماشاچیِ بازی تیم ایران و افغانستان در یکشنبه نهم فروردین ورزشگاه آزادی را حیران کنند.
این تماشاچیان در تشویق تیم ملی کشورشان آنقدر بیتجربه بودند که تنها میتوانستند کف بزنند و هورا بکشند؛ کسی به حرف و شعارهای لیدرها هم توجه نمیکرد.
صندلیهای ورزشگاه یکصدهزارنفری آزادی را انبوه کارگران روزمزد و دانشجویان و جوانان افغانستانی پر کرده بود. خیلی از آنها در ایران متولد شدهاند و به گفتهی جلالالدین محمدی، مسؤول کمیتهی فرهنگی شورای مرکزی ورزش مهاجران مقیم ایران، کُریِِ استقلال و پرسپولیس برای هم میخوانند، اما این بار تیم جوانان افغانستان یک طرفِ مسابقه بود.
آن روز بهاری با روزهای دیگر فرق میکرد. مهاجرانِ مقیم قانونی، و آنها که کارت اقامت نداشتند، در ورزشگاه آزادی نشسته بودند، نیروی انتظامی آنان را به آرامش دعوت میکرد و آنها هم برای نیروی انتظامی کف میزدند.
بعد از این بازی سایتها و روزنامهها نوشتند: «حضور تاریخی تماشاگران مهاجر در ورزشگاه آزادی همگان را شگفتزده کرد.» محمد خاکپور، سرمربی تیم ملی جوانان ایران، در کنفرانس خبری پایان بازی گفت: «برندهی این بازی تماشاگران بودند. هرچند تیم حریف را تشویق میکردند اما ما هم از این شور و هیجان انرژی گرفتیم.»
جلالالدین محمدی، که خودش در ایران بزرگ شده و حالا در دانشگاه، جمعیتشناسی میخواند، به ما میگوید که این جمعیت چطور به این شور و هیجان رسید.
چطور اطلاعرسانی کردید و این تعداد تماشاچی را به ورزشگاه آوردید؟
کار خاصی نکردیم. از یکی دو ماه قبل از بازی، از طریق سایت فدراسیون فوتبال ایران و از طریق دیگر سایتها اعلام شد که مسابقات مقدماتی المپیک ۲۰۱۶ برزیل برای گروه ایران، افغانستان، نپال، عربستان و فلسطین در ایران برگزار میشود. اول اعلام شد اهواز میزبان بازیها خواهد بود. اما بعد هوا خراب شد و بازیها را به تهران منتقل کردند. البته ما ناراحت شدیم از اینکه هوا آلوده شد، اما از طرفی هم خوشحال شدیم که به تهران منتقل شد چون بیشتر مهاجران در تهران هستند.
از طرف دیگر باز هم روز و ساعت و محل بازیها درست اعلام نمیشد. یک روز میگفتند در ورزشگاه آزادی است و یک روز میگفتند در شهید دستجردی اکباتان. همه از ما میپرسیدند و ما میگفتیم نمیدانیم. از مسؤولان فوتبال افغانستان میپرسیدیم که بازی کجاست آنها هم چیزی نمیگفتند. همهچیز مبهم بود تا اینکه دو سه روز قبل از شروع بازیها روز و محل را در کنفرانس خبری فدراسیون فوتبال ایران اعلام کردند. ما برنامه را از طریق سایت شورای ورزش مهاجران و پیامک اطلاعرسانی کردیم.
زنان هم برای تماشا آمدند؟
فدراسیون فوتبال اعلام کرد بانوان اتباع کشورهای خارجی هم میتوانند بیایند و مثل تیمهای کره و ژاپن مسابقات را تماشا کنند. در همان بازی اول افغانستان با فلسطین تعدادی آمدند اما بعد گفتند جمعیت زیادند و بهتر است که نیایند.
چطور شد که جمعیت در روز بازی با ایران اینقدر زیاد شد؟
در بازی اول در ورزشگاه دستجردی اکباتان هفت هشت هزار نفر آمدند و در هر بازی تعداد دوبرابر شد و به پانزده هزار ، بیست هزار و در بازی ایران و افغانستان به حدود نود هزار تماشاچی رسید. شاید اگر این بازی در روزهای اول بود تماشاچی کمتری میآمد. خیلیها از راههای دور مثلاً از شیراز، اصفهان و ساوه تماس میگرفتند و ساعت دقیق بازی و بلیتفروشی و اینجور چیزها را میپرسیدند. خیلیها نمیدانستند بازی رایگان است.
پرچمها را چطور در این فرصت کم تهیه کردید و تراکتها را چطور توزیع کردید؟
بخشی از تراکتها را در محلهها توزیع کردیم و در بازی دوم با نپال بخشی را در استادیوم. بچههای شورا یک روز قبل از بازیها بیش از سی متر از هر سه رنگ پرچم خریدند. ما خیاطان زیادی داریم که پرچمها را شب تا صبح در کارگاههای خودشان دوختند و دورش را نوار طلایی زدند. شوق و ذوق فراوانی برای تولید این پرچمها داشتند. پرچم بزرگی هم بود که بچههای شهریار درست کردند. در آن چند روز پرچمفروشی هم خیلی رواج و فروش داشت. درآمد خوبی هم داشتند.
پیشبینی این جمعیت را میکردید؟ ورزشگاه را چطور دیدید؟
من خودم دفعهی اولم بود که وارد استادیوم آزادی میشدم. عکاس بودم و پشت دروازه ایستادم. با دیدن جمعیت احساس میکردم وسط تنور هستم، حالا فکر کنید آن بازیکنها چه حالی داشتند. بعد از اینکه جمعیت زیاد شد، در یکی از روزها نیم ساعتی مرا نگه داشتند. مدام میپرسیدند این همه جمعیت از کجا جمع شدند؟ من گفتم این سؤال عجیبی است برای نسل تکنولوژی و وایبر. برخوردشان با من، از شدت تعجب، کمی امنیتی شد. حماسهی نودهزارنفری. روز عجیبی بود. با وجود این نود هزار نفر باخت سنگین بود. شاید یکی از عوامل باخت فشار تماشاچیهای خودمان و جو سنگین ورزشگاه بود.
این فشار روی تیم مقابل هم بود.
تیم مقابل ایران بود که همیشه این صحنهها را دیده. این ورزشگاه بارها پر شده ولی آن روز سیصد نفر ایرانی بود و نود هزار افغانستانی.
شعارها چه بود و لیدرها چطور هواداران را هدایت کردند؟
یک مشکل دیگر ما این بود که بچههای ما تجربهای نداشتند و شعاری نمیدادند و هورا میکشیدند یا دست میزدند. وقتی کسی توپی میزد شعاری نمیدادند. ما چند لیدر تعیین کرده بودیم اما کسی به حرف آنها گوش نمیداد.
چه شعارهایی داده شد؟
مثلاً «افغانستان، افغانستان» یا «شیران خراسان»؛البته لیدرها هم شعار خاصی نداشتند.
خیلی از کسانی که آمده بودند جوانانی هستند که در ایران متولد شدهاند. انتظار آمدن این افراد را هم داشتید؟
جمعیت زیادی آمده بود، بیشتر از دوهزار عکس گرفتم که همهاش برایم خاطرهانگیز است. بله خیلی از بچههایی که آمده بودند اصلاً افغانستان را ندیدهاند. خیلی از آنها طرفدار پرسپولیس و استقلال هستند. ما خودمان هم کلکل استقلال و پرسپولیس داریم؛ همانطور که دوستان ایرانیمان دارند. من خودم پرسپولیسی هستم.
شما بعد از بازی با بازیکنان تیم صحبت کردید؟
بازیکنان بعد از بازی برای باختشان ناراحت بودند؛ در هفت روز چهار بازی کرده بودند، دیگر نای راه رفتن نداشتند. ناراحت و خسته بودند. ما دلداریشان دادیم که مهم نیست، اولین بار بود که تیم تشکیل شده بود آن هم بعد از چهار ماه. در این دوره چهار امتیاز گرفتیم. سالهای پیش گرفتن امتیاز در تورنمنتها برای ما رویا بود، ولی این بار سه امتیاز از برد نپال و یک امتیاز از عربستان گرفتیم. با عربستان مساوی شدیم ولی ایران به او باخت. فوتبال است دیگر، نمیشود نتیجه را پیشبینی کرد. برزیل در خانهی خودش از آرژانتین شش هفت تا گل میخورد.
ولی تماشاچیها بعد از بازی خوشحال بودند.
بیشتر از این تجمع و از اینکه همه با هم هستند خوشحال بودند. مهاجران سه دهه است در ایران هستند و هیچوقت فرصت ابراز وجود نداشتهاند یعنی جشن، یا روزی که همه جمع شوند، نبوده است. خیلی اتفاق خوبی بود. بعضی مهاجران بهعلت برخوردهایی که گاه اتفاق میافتد، و پرسش در مورد اقامتشان، از نیروی انتظامی خاطرهی خوشی ندارند ولی در آخر این بازیها وقتی سردار عربسرخی همه را دعوت به آرامش و مراقبت از کودکان و ضعیفترها میکرد همه برایش دست میزدند. ما در آخر بازی ایران و افغانستان برای تیم ملی ایران و برای نیروی انتظامی دست زدیم. چون ما یکجورهایی اینجا را کشور دوم خودمان میدانیم. اینجا آمدهایم و اینجا بزرگ شدهایم. کُری استقلال و پرسپولیس داریم. در بازیهای ایران در مسابقات جهانی، به طرفداری از ایران پای تلویزیون مینشینیم و با خوشحالیشان خوشحال و با غمشان ناراحت میشویم.
در این بازی دلخوریهایی از گزارشگر بازی به وجود آمده بود که البته این گزارشگر بعد در وبلاگ شخصیاش از همه عذرخواهی کرد. شما هم از این موضوع دلخور شدید؟
این را اول از همسرم شنیدم. وقتی به خانه برگشتم دیدم همسرم عصبانی است و میگوید چرا به آن گزارشگر نگفتی که این چه جور حرف زدن است. گفتم که من نمیشنیدم. بعد در شبکهی اجتماعی دیدم که هموطنهای ما ناراحت بودند که مسابقه را حرفهای گزارش نکرده. البته بعد در متنش هم نوشته بود که این دومین بار است که فوتبال را گزارش میکنم. حتماً مشکلاتی بوده ولی قصدی نداشتم و عذر میخواهم. از نظر من همین پذیرفتنی بود. من خودم مجری برنامههای خودمان هستم و میدانم اجرای برنامهی زنده تجربهی زیادی میخواهد و سخت است. همین که معذرتخواهی کرد و پی به اشتباهش برد کافی است. آدمیزاد است دیگر.
فکر میکنید چنین تجربهای بار دیگر تکرار شود و افغانستانیها باز هم تماشاچی بازی تیم کشورشان باشند؟
تجربهی جدید و خوبی بود. قرار است مسابقات جام جهانی روسیه برگزار شود و افغانستان به لحاظ مشکلات امنیتی نمیتواند میزبان بازی باشد. کشوری مثل ژاپن هیچ وقت ریسک نمیکند به افغانستان بیاید. از سالهای پیش قرار بود برخی بازیها، که میزبانی آن با افغانستان است، در کشوری دیگر برگزار شود. یکی از گزینهها ایران است، بهخاطر مهاجرانی که میتوانند یار دوازهم باشند. سالهای پیش چنین مسابقاتی در تاجیکستان برگزار میشد ولی الآن مطرح است که در این موارد میزبانی به ایران منتقل شود. امیدواریم مسؤولان به توافق برسند.